شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۵

روزهاي انتظار

وقايع مربوط به آخرين روزهاي صدارت و امارت ميرزا تقي‌خان اميركبير و آنچه به تبعيد و قتل او انجاميد، چنان آشفته و مبهم است كه به دست دادن روايتي يكدست از آن تقريباً محال به نظر مي‌رسد. نامه‌هاي مقامات ايراني كه از آن دوره به جا مانده (به ويژه نامه‌هاي خصوصي رد و بدل شده ميان ناصرالدين‌شاه و امير كه اهميت فوق‌العاده دارد) تقريباً همه فاقد تاريخند و پژوهشگران ناچار شده‌اند با اتكاء به قرائن و اشاراتي كه در هر نامه هست تاريخ آن را حدس بزنند. از سوي ديگر اصل بسياري از نامه‌ها باقي نيست و تنها ترجمه‌اي از آنها -مثلاً به انگليسي در اسناد وزارت‌خارجه بريتانيا- موجود است. منابع تاريخي فارسي تقريباً به كلي غير قابل اتكا هستند، بيشتر به اين دليل كه تاريخ‌نگارانِ درباري تصويرِ باب‌ميل قدرتمندانِ پس از امير را به دست داده‌اند. با اين همه كوشش مي‌كنيم روايتي تا حد ممكن سرراست از ماجرا فراهم كنيم و براي اين كار وقايع را به ترتيب وقوع رديف خواهيم كرد تا درك آن براي خواننده آسان‌تر شود.
عزل
- روز 8 ذيحجه 1267ه.ق. (مطابق با 12 مهر 1230ه.ش. و 4 اكتبر 1851م.) شاه و همراهانش (از جمله اميركبير) از سفر اصفهان بازگشتند. چنانكه پيشتر ديديم بدگماني ناصرالدين‌شاه نسبت به امير در اين سفر آغاز شده بود.
- روز 18 محرم 1268ه.ق. (مطابق 22 آبان 1230ه.ش. و 13 نوامبر 1851م.) شاه گارد سلطنتي را احضار كرد، بزرگان دربار را فراخواند و پس از جلسه‌اي ظاهراً طولاني براي امير كه در منزل بود پيام فرستاد كه قصد دارد او را از صدارت بركنار كند. ترتيب كار به گونه‌اي داده شد كه بركناري امير استعفاي خود او در اثر خستگي وانمود شود. البته او سمت امارت نظام را حفظ مي‌كرد.
- روز 19 محرم دستخط شاه در بركناري امير از صدارت و وزارت عظمي صادر شد. در اين دستخط نيز بر باقي ماندن سمت اميرنظامي براي او تأكيد شده بود. امير با نرمش و پذيرش به دستخط مذكور واكنش نشان داد و تنها درخواست كرد يك بار ديگر با شاه ملاقات كند.
- روز 20 محرم (مطابق 24 آبان – 15 نوامبر) بركناري امير رسماً به سفارتخانه‌هاي خارجي مستقر در تهران اعلام شد. شاه در پاسخ به نوشته روز قبل امير نامه‌اي ملاطفت‌آميز براي او نوشت و از آنچه پيش آمده اظهار تأسف كرد و به او قوت قلب داد. اما انتشار خبر بركناري امير موجي از شايعه در شهر به راه انداخت، به طوري كه برادرش ميرزا حسن‌خان وزيرنظام هراسان شد و به خانه سفير انگليس پناه برد. امير فوراً كساني را فرستاد تا برادرش را از خانه سفير خارج كنند. او پيش‌دستي كرد و قبل از آنكه بدخواهان خبر را به شاه برسانند در نامه‌اي تكان‌دهنده به شاه نوشت:
«قربان خاكپاي همايونت شوم! جسارت است اما: «چو آيد به مويي توانش كشيد – چو برگشت زنجيرها بگسلد» باري، معلوم است مقدّر آسماني در تمامي (نابودي) اين غلام است زيرا ز منجنيق فلك سنگ فتنه مي‌بارد! حالا در اين كلبه خراب نشسته بودم، ديدم خبر آوردند كه وزيرنظام را شدت ويل‌گويي مردم و جبن وادار كرده زحمت كشيده به خانه جناب وزيرمختار انگليس رفته! دو نفر آدم معتبر خود... را فرستادم به هر زبان كه به تصوّر آيد بر اين مرد خوانده شد، واهمه نگذاشت تا حالا بيايد. اول خواستم كه به عرض خاكپاي همايون نرسد بلكه تا صبح هر طور هست او را بيرون آورم. اما از زبان بدگو كه خانه من بيچاره را خراب كرد انديشه كردم... با كمال روسياهي جسارت به عرض مي‌شود كه اولاً از خدا مرگ مي‌خواهم كه اين روزهاي زيادتي را نبينم. ثانياً الحكم لله به قضاي آسماني و حكم پادشاهي حاضرم، الامر همايون مطاع»! دقايقي پس از فرستادن اين رقعه وزيرنظام با فرستادگان امير به خانه او آمد و امير در نامه‌اي ديگر پايان ماجرا را به شاه خبر داد.
چرخش
- روز 21 محرم (23 آبان – 13 نوامبر) شاه نامه محبت‌آميز ديگري براي امير نوشت. اين از همان نامه‌هايي است كه اصلش را نداريم ولي ترجمه‌اش در اسناد وزارت‌خارجه بريتانيا هست. مضمون نامه اين است كه شاه از به حضور نپذيرفتن امير اظهار شرمساري مي‌كند، آرزو مي‌كند اي كاش پادشاه نبود كه ناچار به اين كار نمي‌شد، اطميان مي‌دهد كه سمت اميرنظامي و احترام امير محفوظ خواهد بود و نزديكانش برقرار و در امانند و اجازه نخواهد داد دستاوردهاي امير نابود شود. شاه همراه اين نامه شمشير و حمايل مخصوص خود را براي امير مي‌فرستد و از او دعوت مي‌كند روز بعد به ديدارش برود.
- روز 22 محرم (24 آبان – 14 نوامبر) ملاقات شاه و امير صورت مي‌گيرد. آنچه در اين ملاقات گذشته است را به درستي نمي‌دانيم. بر اساس شواهد مي‌توان حدس زد كه امير نسبت به نابود شدن نظمي كه با خون دل به دست آمده بود به شاه هشدار داده است. از سوي ديگر شاه كه تصميم گرفته بود ميرزا آقاخان نوري را به صدارت منصوب كند، از امير تضمين كتبي مي‌گيرد كه در كار او كارشكني نكند.
جريان ماجرا پس از انتصاب نوري به كلي دگرگون شد. محتواي تضمين نامه امير و وقايع بعدي را در شماره آينده مي‌خوانيد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی