ظهور و سقوط يك نهضت
اميد پارسانژاد
سردارسپه، وزير جنگ كابينه قوامالسلطنه، در روز 23 مهر سال 1300 به همراه قواي دولتي تحت فرمانش به رشت وارد شد و ميرزاكوچكخان را به عقبنشيني واداشت. نهضت جنگل كه از اوايل جنگ جهاني اول و به پشتيباني از عثماني در گيلان شكل گرفته بود، در سالهاي بعد توانست قدرت فراواني به دست آورد و حتي در مرحلهاي بر تمام گيلان و مازندران تسلط يابد. ميرزا كوچكخان، رهبر اين نهضت در سال 1299در ائتلاف با كمونيستهاي قفقاز، جمهوري انقلابي مستقل گيلان را تشكيل داد، اما مدتي بعد از آنها جدا شد. او در اوايل تابستان 1300 كوشيد براي برانداختن دولت كودتا به تهران بتازد اما شكست خورد و عقب نشست. سرنوشت نهضت جنگل در واقع مدتي قبل در مسكو رقم خورده بود.
كوچكخان
ميرزا كوچكخان (يونس) فرزند يك خرده مالك گيلاني بود كه در رشت به دنيا آمد و تحصيلات مقدماتي را همانجا گذراند. در جواني به نهضت مشروطه پيوست و در جنگ داخلي عليه استبداد صغير به همراه مجاهدان گيلاني به تهران رفت. او در سال 1290 به همراه قواي دولتي در نبردي عليه محمدعلي ميرزاي مخلوع و برادرش شعاعالسلطنه (كه براي پس گرفتن تاج و تخت آمده بودند) در شمال غرب ايران شركت كرد و از خود شهامت بسيار نشان داد. ميرزا در همين نبردها زخمي شد. او چند سال بعد، سرخورده از اوضاع نابسامان كشور به گيلان باز گشت و نهضت جنگل را پايهريزي كرد. در اين هنگام جنگ جهاني اول آغاز شده بود و ميرزا نيز مانند بيشتر ايرانيان (به ويژه كساني كه اعتقادات قوي اسلامي داشتند) از امپراتوري عثماني در جنگ هواداري ميكرد. عثمانيها براي سازماندهي هوادارن خود در كشورهاي اسلامي «جنبش اتحاد اسلام» را به راه انداخته بودند و ميرزا نيز به اين جنبش پيوست. چريكهاي نهضت جنگل توسط نظاميان ترك آموزش ديدند و اين نهضت تا زمستان 1296 قدرتي به هم زد.
با آغاز انقلاب روسيه صحنه جنگ جهاني تا حدود زيادي تغيير كرد. از جمله بريتانيا ناچار شد براي محافظت از ميادين نفتي قفقاز به شمال ايران نيرو بفرستد. راه قزوين به انزلي در دست قواي جنگل بود و همين امر مأموريت قواي انگليسي را چند ماه به تعويق انداخت. اما قواي انگليسي سرانجام در بهار 1297 جنگليها را به عقب راند و رشت را تصرف كرد. قواي قزاق ايراني در اواخر همين سال به دستور وثوقالدوله (رئيسالوزراي وقت) حمله ديگري را عليه نيروهاي ميرزا كوچكخان انجام دادند كه باعث شد ميرزا تا حدود يك سال به جنگل پناه برد.
شكست نهايي نيروهاي ضد بلشويك از ارتش سرخ در سال 1299، اوضاع گيلان را بار ديگر تغيير داد. ناوگان ارتش سرخ اواخر ارديبهشت به بهانه تسخير 18 ناوچهاي كه هنوز در انزلي در اختيار نيروهاي ضد بلشويك بود به اين بندر حمله كرد و قواي انگليسي مستقر در انزلي و رشت ترجيح داد گيلان را ترك كند. قواي جنگل به رشت و انزلي وارد شد و به همراه كمونيستهاي قفقازي «جمهوري انقلابي گيلان» را به رياست ميرزا كوچكخان تشكيل داد. دولت وثوقالدوله كمتر از يك ماه بعد سقوط كرد و مشيرالدوله جاي او را گرفت.
مذاكره
مشير براي پايان دادن به غائله گيلان چند اقدام همزمان كرد: مشاورالممالك انصاري را براي مذاكره با زمامداران حكومت انقلابي شوروي به مسكو فرستاد، ميرزا رضاخان سردارفاخر را براي گفتگو با ميرزا و سران جمهوري گيلان راهي رشت كرد و قواي قزاق را به فرماندهي استاروسلسكي به مازندران فرستاد تا متجاسرين را سركوب كند. مشاورالممالك در مسكو مذاكرات بسيار موفقي انجام داد كه بعداً به انعقاد قرارداد دوستي 1921 ايران و شوروي انجاميد. استاروسلسكي نيز در مازندران به سرعت به پيروزي دست يافت و سپس عازم گيلان شد. اما سردارفاخر نتوانست در مذاكره مستقيم با جنگليها نتيجه مشخصي به دست آورد. اما گزارشي كه او پس از بازگشت از مأموريتش در مصاحبه با روزنامه ايران ارئه كرده، جالب و روشنگر است. او ابتدا توضيح ميدهد كه در نخستين ديدار با ميرزا، درخواستهاي دولت مركزي را با او در ميان گذاشته و ميرزا پاسخ را به جلسه بعد و پس از مشورت با كميسرهاي ديگر جمهوري احاله كرده است، اما ميرزا در جلسه دوم و سوم به او پاسخ داده كه با وجود اينكه شخصاً نظر دولت را درست ميدانم، ديگران مخالفت ميكنند و اگر چنين باشد من از آنها جدا خواهم شد. (متن اين مصاحبه در «سيماي احمدشاه قاجار» اثر محمدجواد شيخالاسلامي نقل شده است)
ميرزا كوچكخان چنانكه به سردارفاخر وعده داده بود از كمونيستهاي جمهوري گيلان جدا شد و به جنگل بازگشت. حتي گفته ميشود حيدرعمواوغلي، يكي از برجستهترين كمونيستهاي باكو و عضو ارشد جمهوري گيلان در نبرد با نيروهاي او غافلگير و كشته شده است. پيمان دوستي ايران و شوروي چند روز بعد از كودتاي 1299 به امضاء رسيد. قواي ارتش سرخ گيلان را تخليه كرد و ميرزا دوباره، اما موقتاً قدرت گرفت. او در اواسط تير 1300 به سوي تهران لشكركشي كرد اما در قزوين توسط قواي قزاق متوقف شد و بازگشت. قواي قزاق به فرماندهي سردارسپه، وزير جنگ، اواسط مرداد حمله شديدتري را عليه جنگليها آغاز كردند. پايان كار به روايت محمدتقي بهار چنين بود: «در 23 ميزان 1300 قواي دولتي وارد رشت شد و بلافاصله هم سردارسپه وزير جنگ به شهر مزبور ورود كرد. خالوقربان فوري تسليم گرديد. ميرزا با قواي دولتي جنگيده به پسيخانه و از آنجا به صومعهسرا عقب نشست و به تدريج قواي انقلابيون دچار سستي و فتور شده و ميرزا را تنها ميگذاردند و ميرزا با معدودي به قصد خلخال عقبنشيني ميكند و قصدش آن است كه خود را به خلخال و عشاير آن سامان برساند زيرا از چند سال قبل با رؤساي قبايل مذكور سازش در ميان آورده بود و در صدد بود كه از گيلان تا خلخال و از آنجا تا تبريز رشته اتحادي متصل سازد... [اما] در گردنه بين طالش و ناحيه خلخال با يكنفر آلماني با وفا كه از دوستان او بود، شب از سرما هلاك ميشوند و سر او را بريده به رشت نزد وزير ميبرند.» («تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران» ملكالشعراي بهار)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی