یکشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۳

آيرونسايد
اميد پارسانژاد
ژنرال «ادموند آيرونسايد» كه به تازگي به فرماندهي قواي بريتانيايي موسوم به نورپرفورس (norperforce مخفف north Persia force) منصوب شده بود، در روز 21 مهر 1299 سمت خود را از ژنرال چمپين (فرمانده قبلي) تحويل گرفت. آيرونسايد از نظر نظامي تحت فرمان ژنرال هاليدن، فرمانده كل قواي بريتانيا در عراق خدمت مي‌كرد ولي دستور داشت مطابق اوامري كه مستقيماً از وزارتخانه‌هاي جنگ و خارجه در لندن توسط وزيرمختار انگليس در تهران به او مي‌رسيد عمل كند. او به طور مشخص مأموريت داشت با توجه به گرفتاري نيروهاي بريتانيا در هندوستان و عراق، با اتكاء به نيروي كوچك تحت فرمانش و استفاده از قواي ايراني قزاق (كه هزينه‌هاي آن را بريتانيا مي‌پرداخت) از نفوذ بلشويك‌ها از شمال ايران به سمت جنوب جلوگيري كند. در تلگراف سري وزارت جنگ بريتانيا براي هالدين در مورد مأموريت آيرونسايد آمده بود: «مقامات نظامي بريتانيا در ايران در حال حاضر با مسئله‌اي دشوار روبرو هستند و نمي‌دانند با ژنرال استاروسلسكي (فرمانده روس قواي قزاق ايران) و نفرات او چه بايد كرد. حل اين مسئله دشوار عمدتاً به شخصيت، شيوه عمل و قاطعيت آيرونسايد بستگي دارد. او بايد بكوشد قواي استاروسلسكي و ساير نيروهاي مسلح ايران را تحت نفوذ شخصي‌اش در آورد به نحوي كه بتوان انرژي و قدرت عمل اين نيروها را در بهترين مسيري كه با خواسته‌هاي مقامات سياسي ايران نيز سازگار باشد به كار انداخت.» (نقل شده در «سيماي احمدشاه قاجار» محمد جواد شيخ‌الاسلامي)
اختلاف عقيده
وزارت‌خانه‌هاي خارجه و جنگ بريتانيا در مورد استراتژي نظامي مطلوب براي كشورشان در ايران اختلاف نظر داشتند. محور سياست كلي بريتانيا در شرق را محافظت از هند تشكيل مي‌داد. وزارت جنگ عقيده داشت بايد نيروهاي انگليسي را از شمال ايران خارج كند، اما وزارت خارجه معتقد بود بريتانيا بايد بر ايران تسلط يابد تا بتواند از نفوذ بلشويسم به جنوب جلوگيري كند. لرد كرزن، وزير امور خارجه بريتانيا بر اساس همين استراتژي قراداد 1919 را طراحي كرده و كوشيده بود آن را به اجرا بگذارد. يكي از مواد اين قرارداد مقرر مي‌كرد همه نيروهاي نظامي ايران (اعم از نيروي قزاق و ژاندارمري) ادغام شوند و ارتش ملي ايران پس از تشكيل زير نظر مستشاران بريتانيايي اداره شوند. قرارداد با مقاومت سياستمداران و فعالان استقلال طلب ايراني (به ويژه سيد حسن مدرس) روبرو شده و با سرنگون شدن دولت وثوق‌الدوله (رئيس‌الوزرايي كه قرارداد را از سوي ايران امضاء كرد) شكست خورده بود. اما مأموريت آيرونسايد در ايران آشكارا ادامه همان سياست بود. «تحت نفوذ» در آوردن «قواي استاروسلسكي و ساير نيروهاي مسلح ايران» كه از آيرونسايد خواسته مي‌شد، در واقع همان اجراي ماده مربوط به قواي مسلح از قرارداد 1919 بود.
آيرونسايد شخصاً در مورد اختلاف نظر ميان وزارتخانه‌هاي جنگ و خارجه بريتانيا عقيده داشت: «از هند بايد دفاع شود، منتهي اين دفاع بايد پشت مرزهاي خودش صورت گيرد... شخصاً سود چنداني در به دست گرفتن كنترل ايران نمي‌بينم... ما خواستار گسترش دادن تعهدات نظامي خود نيستيم بلكه برعكس مايليم در صورت امكان آنها را كاهش دهيم... چرا بايد خودمان را هم مرز شوروي كنيم؟... دفاع از ايران كار ما نيست، فقط بايد از دشت كارون و شركت نفت ايران و انگليس دفاع كنيم... [بنابراين] تا پيش از بهار بايد خود را [از درگيري در شمال ايران] خلاص كرده باشيم... خطر [بلشويسم] افزايش خواهد يافت، اما اين خطر نظامي نيست [بلكه سياسي است].» (نقل شده در «ايران؛ برآمدن رضاخان» سيروس غني)
آيرونسايد سرانجام نيز نظر خود را با رعايت ملاحظاتي عملي كرد. او يكي از سازمان‌دهندگان اصلي كودتاي سوم اسفند 1299 (پيش از بهار) بود كه در آن يك نيروي نظامي ايراني، دولتي مقتدر و طرفدار انگلستان (دولت سيدضياء) را بر سر كار آورد و زمينه را براي لغو رسمي قرارداد 1919 و خروج بي‌دردسر نورپرفورس از شمال كشور آماده ساخت. اما پيش از آن مي‌بايست مشكل استاروسلسكي را حل مي‌كرد.
فرماندهي نيروي قزاق
قواي قزاق ايران به فرماندهي شخص استاروسلسكي اوايل مرداد 1299 براي مقابله با چريك‌هاي نهضت جنگل و جمهوري گيلان عازم شمال شده بود. آنها نبرد خود را از مازندران آغاز كردند و پس از به دست آوردن پيروزي‌هاي سريع به سراغ گيلان آمدند. در نتيجه حمله روز سي‌مرداد قزاق‌ها كه از قزوين به رشت تاخته بودند، «متجاسرين» (نامي كه دولت مركزي بر روي نهضتيان گذاشته بود) به انزلي عقب‌نشيني كردند. قزاق‌ها در تعقيب آنها تا نزديك انزلي رفتند اما دخالت كشتي‌هاي شوروي و گلوله باران قواي قزاق در غازيان روند ماجرا را تغيير داد. استاروسلسكي كه گمان مي‌كرد آترياد همدان (به فرماندهي رضاخان ميرپنج) به كلي از ميان رفته است دستور تخليه رشت را صادر كرد. گروه بزرگي از مردم وحشتزده رشت، همزمان با تخليه شهر توسط قواي قزاق و از ترس كينه‌جويي متجاسرين دسته جمعي پا به فرار گذاشتند. اين آشفتگي، شكست نسبتاً كوچك نظامي قزاق‌ها را به يك «فاجعه» بزرگ تبديل كرد و فرصتي مناسب در اختيار آيرونسايد گذاشت.
آيرونسايد و نورمن (وزير مختار بريتانيا در تهران) به ديدار مشيرالدوله شتافتند و از او درخواست كردند استاروسلسكي را بركنار و يك افسر انگليسي را به جاي او منصوب كند. مشير به فراست دريافت كه تن دادن به اين خواسته به معني عملي كردن بخشي از قرارداد 1919 و سپردن زمام امور نظامي كشور به دست بريتانياست، بنابراين حتي به قيمت سقوط دولتش به اين خواسته تن نداد. دولت بعدي استاروسلسكي را بركنار كرد و به جاي او يك افسر ايراني به نام سردار همايون را به فرماندهي قواي قزاق گمارد. اما نورمن و آيرونسايد برنامه خود را تا آخر ادامه دادند. آنها در پي بر سركار آوردن دولتي مقتدر و متمايل به لندن بودند و سرانجام با طراحي كودتاي سوم اسفند خواسته خود را عملي كردند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی