چهارشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۴

بازگشت سردارسپه

نمايندگان مجلس شوراي ملي در جلسه فوق‌العاده روز 21 فروردين 1303، ناگزير رضاخان سردارسپه را مجدداً به رياست وزراء برگزيدند. او كه پس از شكست هوادارانش در ماجراي جمهوري موقعيت خود را متزلزل مي‌ديد، در روز 18 فروردين از سمت خود كناره‌گيري كرد و به حال قهر راهي ملك شخصي‌اش در بومهن شد. اقليت مجلس به رهبري سيدحسن مدرس كه توانسته بود با مقاومت در برابر جريان جمهوري‌خواهي، پيروزي چشمگيري به دست آورد، آمادگي داشت رئيس‌الوزراي ديگري را جانشين رضاخان كند و به نگراني خود در مورد قدرت‌طلبي او پايان دهد. سلطان احمدشاه نيز كه در اروپا به سر مي‌برد، از موقعيت استفاده كرد و تلگرافي مستوفي‌الممالك را به عنوان رئيس‌الوزراي جديد منصوب كرد. اما به قول ملك‌الشعراي بهار «سردارسپه از آن مرداني نبود كه به اين سادگي و سهولت شكار خود را از دست بدهد»! («تاريخ مختصر»)
جمهوري‌خواهي
رضاخان سردارسپه كه با به دست گرفتن رهبري نظامي كودتاي سوم اسفند 1299 در صحنه سياست ايران ظاهر شده بود، پلكان قدرت را با سرعتي حيرت‌انگيز بالا رفت و در كمتر از دو سال به مقام رئيس‌الوزرايي رسيد. سلطان ‌احمدشاه، پادشاه متزلزل و سست ايران در آن روزگار كه از شخصيت مقتدر سردارسپه و تمايل آشكار او به قدرت به هراس افتاده بود، سرانجام روز سوم آبان 1302 ناچار شد حكم رئيس‌الوزرايي او را صادر كند. احمدشاه چند روز بعد ايران را به سوي اروپا ترك كرد. طرفه آنكه خروج او از كشور درست با كناره‌گيري سلطان عبدالحميد از سلطنت عثماني و انتخاب مصطفي كمال (بعداً آتاترك) به رياست جمهوري تركيه همزمان بود.
با وجود اينكه سرخوردگي از قاجاريه و انديشه جمهوري‌خواهي در ميان روشنفكران ايراني از چند سال قبل به وجود آمده بود، بي‌ترديد تشكيل جمهوري تركيه به رياست مصطفي كمال (كه از جهاتي به رضاخان سردارسپه شباهت داشت) در علني شدن اين انديشه نقش اساسي داشت. به نوشته سيروس غني در كتاب «ايران، برآمدن رضاخان»: «شهرت و منزلت رضاخان نزد مردم تا اواخر سال 1302 بسيار بالا و از آنِ احمدشاه به همان درجه پائين بود. نخستين نشانه بحث نوعِ جمهوري حكومت در 30 دي‌ماه 1302 در روزنامه‌اي در قسطنطنيه ديده شد كه از ايجاد جمهوري در ايران طرفداري مي‌كرد. روزنامه‌هاي هوادار رضاخان در تهران به تمجيد از اين مقاله پرداختند. يك روزنامه‌نگار در تهران كوشيد نظر رضاخان را درباره آن مقاله بپرسد. رضاخان از دادن پاسخ مستقيم طفره رفت».
اما هواداران او به سرعت جنبش جمهوري‌خواهي را سامان دادند. در ميان روشنفكران نزديك به سردارسپه، تنها علي‌اكبرخان داور با اين انديشه مخالفت مي‌كرد. شيوه هواداران جنبش جمهوري اين بود كه مطالبي در تأييد اين شيوه حكومت در روزنامه‌هاي خود بنويسند، سپس مردم سراسر كشور را تشويق كنند كه با ارسال تلگراف‌هايي، برقراري نظام جمهوري را از مجلس بخواهند و سرانجام مجلس را تحت فشار بگذارند تا به اين درخواست‌ها عمل كند. در مقابل، سيدحسن مدرّس، رهبر جناح اقليت كه مي‌دانست هواداران سردارسپه در مجلس اكثريت دارند، ابتدا كوشيد طرح موضوع را تا حد ممكن به تأخير اندازد، سپس توانست با استفاده از جسارت يكي از هوادران سردارسپه كه به گوشش سيلي زده بود، كسبه بازار و مردم مذهبي را عليه جمهوري برانگيزاند. رضاخان نيز در برخورد با يكي از تجمعات ضد جمهوري در محوطه مجلس، مرتكب اشتباهي بزرگ شد و به قواي نظامي دستور داد تجمع‌كنندگان را سركوب كند. اين دستور خشم رئيس بسيار موجّه و محترم مجلس (مؤتمن‌الملك) را برانگيخت و موقعيت سردارسپه را دشوارتر كرد. علماي سه‌گانه شيعه كه در آن هنگام در قم بودند نيز با حكومت جمهوري مخالفت كردند و به اين ترتيب رضاخان ناچار شد با صدور بيانيه‌اي، موضوع جمهوري را خاتمه يافته اعلام كند و شكست را بپذيرد.
كناره‌گيري
شكست سردارسپه در ماجراي جمهوري او را در موقعيتي دشوار قرار مي‌داد و مي‌توانست سير رو به رشد او را در سلسله مراتب قدرت متوقف كند. مخالفان او نيز ارزش موقعيت به دست آمده را به خوبي دانستند و چنانكه ديديم خود را براي كنارگذاشتن او آماده كردند. اما رضاخان براي جبران لطمه‌اي كه به حيثيتش وارد آمده بود، تصميم گرفت از سمت خود كناره‌گيري كند تا بار ديگر با اقتدار به جايگاهش باز گردد. او اعلام كرد به دليل «خستگي مفرط» از كار استعفاء مي‌كند و قصد دارد براي زيارت به عتبات برود. به اين ترتيب او وانمود مي‌كرد عطشي براي قدرت ندارد، از طرف ديگر نشان مي‌داد كه داراي تمايل مذهبي است و در عين حال اين فرصت را در اختيار هوادارانش قرار مي‌داد تا بر ضرورت حضور او در عرصه سياست تأكيد كنند.
بنابراين تعجب‌آور نبود كه شماره‌هاي بعدي روزنامه‌هاي هوادار سردارسپه، پر بود از مقالاتي در تأييد اقدامات او و انتقاد از مخالفانش، به ويژه مدرس. از جمله علي دشتي، مدير روزنامه «شفق سرخ» در مقاله‌اي با عنوان «پدر وطن رفت»، كناره‌گيري رئيس‌الوزراء را با «تسلط اجنبي، اختلاف كلمه، ظهور ياغيان، شكستن اعتبارات دولت ايران، اغتشاشات داخلي و محو نقشه اصلاحات داخلي» مترادف دانست.
فرماندهان نظامي وفادار به سردارسپه نيز بلافاصله دست‌به‌كار شدند و تظاهرات و رژه نظاميان در شهرهاي مختلف، از جمله تهران، در هواداري از رضاخان آغاز شد. امراي دو لشكر شرق و غرب نيز در تلگراف‌هايي به مجلس دو روز مهلت دادند تا سردارسپه را بازگرداند. آنها تهديد كردند در غير اين صورت به تهران حمله خواهند كرد. در چنين شرايطي بود كه نمايندگان ناچار شدند در روز 21 فروردين جلسه‌اي فوق‌العاده تشكيل دهند و رضاخان را بار ديگر به رياست وزراء برگزينند. آنها علاوه بر اين، هيأتي متشكل از مشيرالدوله، مستوفي‌الممالك، مصدق‌السلطنه، سردار فاخر، شاهزاده سليمان‌ميرزا و سيد محمد تدين را مأمور كردند براي بازگرداندن سردارسپه نزد او بروند. بنابراين، رضاخان توانست همانطور كه مي‌خواست، تأثير شكست در غائله جمهوري را تا حدود زيادي از ميان ببرد و با اقتدار به جايگاه خود بازگردد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی