یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۴

طوايف و اميران مردد

پيش از آنكه ماجراي سفر شاهزاده عباس‌ميرزا (وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه قاجار) را به سوي باكو دنبال كنيم، به موضوعي فرعي باز مي‌گرديم كه تأثير فراواني در جنگ‌هاي آن دوره داشته است. چنانكه در شماره‌هاي پيشين اشاره شد، بسياري از گرفتاري‌هاي دولت قاجار در نبردهايي از جنس جنگ با روس‌ها، به عدم وفاداري حكام محلي و سران طوايف باز مي‌گشت. به عنوان نمونه مي‌توان به چرخش چندباره محمدخان ايرواني، بيگلربيگي ايروان، در همراهي با روس‌ها اشاره كرد؛ يا مثلاً به ياد آورد كه طوايف قزاق و شمس‌الدين‌لو در يكي از جنگ‌هاي سال 1219ه.ق. ميان عباس‌ميرزا و سيسيانف، به شاهزاده خيانت كردند و به همراه روس‌ها بر سر همراهان خود تاختند. در توضيح اين روحيه به توصيفي در كتاب «تاريخ ايران» نوشته «سر جان مالكم» بر خوردم كه نقل آن روشنگر است.
روايت مالكم
مالكم، افسر برجسته انگليسي مقيم هندوستان، از نخستين فرستادگان كمپاني هند شرقي به دربار قاجار بود كه چند بار به ايران سفر كرد. او به زبان فارسي تسلط داشت و در سفرهايش توانست با عده زيادي از اشراف و اديبان ايراني آشنا شود و مجموعه‌اي ارزشمند از كتاب‌هاي خطي فراهم آورد. مالكم به هنگام بازگشت به انگلستان كتاب معروف «تاريخ ايران» را بر پايه منابعي كه به دست آورده بود، نوشت. بخشي از اين كتاب كوششي است براي تطبيق دادن داستان‌هاي اسطوره‌اي با تاريخ سلسله‌هاي پادشاهي قديمي ايران كه ارزش تاريخي چنداني ندارد. اما بخش‌هاي ديگر، به ويژه آنهايي كه به تشريح ديده‌ها و شنيده‌هاي مالكم از اوضاع زمانه معاصر خود اختصاص دارد، بسيار ارزشمند است. يك ايراني مقيم هند به نام ميرزا اسماعيل حيرت در سال 1287ه.ق. «تاريخ ايران» سر جان مالكم را به فارسي استوار و شيرين بازگردانده و به چاپ رسانده است.
مالكم در باب بيستم كتاب خود كه اجمالي است در «بيان اوضاع مملكت ايران و ملل اطراف و حوالي آن در هنگام استقرار سلطنت آقا محمدخان» قاجار، در مورد موضوع مورد توجه ما توضيحاتي از اين قرار داده است: «در [زمان] فوت لطفعلي‌خان مي‌توان گفت كه آقا محمدخان مالك علي‌الاطلاق ممالك استرآباد و مازندران و گيلان و تمام عراق [عجم] و فارس و كرمان بود. اين ممالك از درياي خزر گرفته تا خليج فارس امتداد دارد و استقرار حكومت در اين بلاد و نيز بالنسبه به خراسان و ساير اطراف مملكت بود كه بعد از فوت نادرشاه منقسم به اقسام گشته هر ملكي را كسي مالك شده اعتنا به كساني كه بعد از وي (نادرشاه) نام پادشاهي ايران بر خويش نهادند، نداشتند. بلادي كه در اين اوقات در تحت حكومت آقا محمدخان بودند، در اواخر عهد كريم‌خان [زند] آرامي و رفاه داشتند، ليكن بعد از فوت او علي‌الاتصال محل آشوب و عرضه جنگ و جدال بودند. اگر چه دعوي تاج و تخت منحصر به سلسله زنديه و آقامحمدخان بود، اما چون از هر طرف به مدد و معاونت امراي قبايل احتياجي تمام داشتند، اين صورت سبب شد كه اين طبقه (سران قبايل) در اين اوقات به نوعي معتنا به شده (مورد توجه قرار گرفته)، عظم و شأني يافتند كه در هيچ زماني از ازمنه سابقه نبودند و نداشتند... دوستي امراي مزبور نيز كمتر وقتي قابل اعتماد بوده زيرا كه پايه نداشت و نقض‌عهد و شكستن‌پيمان چنان عموميت يافته بود كه در نظرها قبح نمي‌نمود. امراي ايران كه وقتي به هواخواهي دولت ضرب‌المثل بودند، در اين اوقات چنان اعراض نفساني بر اولاد ايشان غلبه يافته بود كه حتي در جنگ‌ها به نوعي حركت مي‌كردند كه نه تنها قولشان، بلكه جرأت و جلادتشان محل شك بود. بزرگ‌ترين جنگ‌هايي‌كه از اين اوقات نقل شده است فقط قابل نام زدوخوردي جزئي است».
تماشاچي
مالكم در تشريح اين «زدوخوردهاي جزئي» كه نام جنگ داشتند آورده است: «وقتي كه دو لشكر تلاقي مي‌كردند چند نفري از طرفين، غالباً از قبيله خود سردار، بر يكديگر به شدت تمام حمله مي‌بردند و بقيه قبايل اغلب اين بود كه تماشاچي بودند تا اينكه نتيجه جنگ اين چند نفر معلوم شود، شكست بر هر طرف مي‌افتاد، سايرين يا صاحب خود را رها كرده به دشمن مي‌پيوستند يا با رفقاي خود در فرار شريك مي‌شدند، چنانكه در بسياري از اين جنگ‌ها كه در هر طرف بيست يا سي‌هزار جمعيت بود، از پانزده يا بيست كشته و شايد ضعف همين عدد (كمتر از اين عده) زخمي، زياده يافت نمي‌شد. و از همين است كه مكرر يك سردار دلير با چند نفر از تبعه، بر جمعي كثير غلبه كرده است.
اگر چه بعضي از امراي عشاير و ايلات مجبور بودند به اينكه عيال خود را در مقر سلطنت به امانت بگذارند و به ضمانت بدهند تا دليل بر عدم خيال خيانت ايشان باشد، لكن امراي ديگر بودند كه زن و بچه و اموال خود را در شهر يا قريه‌اي كه مسكن ايشان بود، مي‌گذاردند. بسياري از ايشان صاحب مكنت بسيار و جاه بودند و علي‌الظاهر به بهانه اينكه از تاخت و تاراج دشمن مصون باشند، و در حقيقت به خيال اينكه به نوعي خود را از تطاول و تعدي سلطان ايمن و معاف دارند، به حصانت و استحكام آن جاها مي‌كوشيدند».
جنگ‌هاي ايران و روس كه ماجراي آن موضوع اين رشته مقالات است، كمتر از ده سال پس از مرگ آقا محمدخان آغاز شد. آشكار است شرايطي كه مالكم از دوران استقرار سلطنت قاجارها (حدود بيست سال پيش از آغاز جنگ‌هاي ايران و روس) ترسيم كرده است، هنوز ادامه داشته و دامنگير عباس‌ميرزا و فتحعلي‌شاه نيز بوده است.
از شماره بعد بر سر ماجراي كوشش‌هاي عباس‌ميرزا و سفرش به سوي باكو باز مي‌گرديم.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی