شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

مشكلات با عثماني

مشكلات سرحدي دولت قاجار در عهد فتحعلي‌شاه به جنگ‌هاي ايران و روس محدود نمي‌شد، دشواري‌هاي ديگري نيز همزمان با اين جنگ‌ها در مرزهاي غربي پديد آمد. اين مشكلات از كشمكش بر سر حكمراني بر منطقه سليمانيه (در عراق امروز) ناشي مي‌شد. به نوشته علي‌اصغر شميم: «قلعه سليمانيه را «ابراهيم پاشا» حاكم ناحيه شهر زور در مغرب آن شهر بنا نهاد و عده‌اي از قبايل كرد بابان را به آنجا كوچ داد و اين قلعه با تمامي قراء و قصبات مجاور آن به موجب عهدنامه‌اي كه نادرشاه افشار در سال 1159ه.ق. با دولت عثماني منعقد ساخت، به ايران تعلق گرفت. بعد از ابراهيم پاشا، حكومت سليمانيه و شهر زور به برادر وي «عبدالرحمن» واگذار شد». («ايران در دوره سلطنت قاجار»)
در دوراني كه ما از آن سخن مي‌گوييم (دوران فتحعلي‌شاه) اين منطقه تحت نفوذ حكومت عثماني اداره مي‌شد. سليمان‌پاشا، حاكم بغداد، مدتي پيش از آغاز جنگ‌هاي ايران و روس و با وساطت دولت ايران، حكمراني عبدالرحمن‌پاشا را بر شهر زور و سليمانيه به رسميت شناخته بود. اما جانشين او «علي پاشا» با دولت ايران سر ناسازگاري گذاشت. غلامحسين زرگري‌نژاد، پژوهشگر تاريخ و مصحح كتاب «مآثر سلطانيه»، در حاشيه اين كتاب شرح مجملي از كشمكش علي‌پاشا با دولت ايران داده است از اين قرار: «علي‌پاشا كه در سال 1217ه.ق. از سوي دولت عثماني به جاي سليمان پاشا به حكومت بغداد منصوب شده بود، به خلاف سلف خويش با دربار ايران طريق كينه‌توزي و تحريك مي‌پيمود و همواره مي‌كوشيد تا ايلات منطقه مرزي را تحت كنترل و انقياد خود درآورد و مانع كوچ موسمي آنان به اراضي ايران گردد. در سال 1220ه.ق. در حالي كه عبدالرحمن پاشا، حاكم منصوب شده به حكومت شهر زور (با وساطت ايران)، همچنان با رعايت جانب ايران در اين شهر حكومت مي‌كرد، علي‌پاشا با استفاده از درگيري قواي ايران در جنگ با روسيه، سپاهي را براي بركناري وي روانه شهر زور كرد. عبدالرحمن پاشا كه توانايي مقاومت نداشت، شهر زور را رها كرد و به كرمانشاه گريخت و در پناه محمدعلي ميرزا دولتشاه (پسر فتحعلي‌شاه) قرار گرفت. كمي بعد علي‌پاشا، احمد چلبي را براي استرداد وي روانه كرمانشاه و دربار تهران كرد. فتحعلي‌شاه كه حاضر به چشمپوشي از حكومت عبدالرحمن پاشا بر شهر زور نبود، فرستاده علي‌پاشا را [كه به نوشته شميم در چمن سلطانيه در نزديكي زنجان به حضور پذيرفته بود] با پيغام تهديدآميزي باز گرداند. شاه متعاقب بازگشت احمد چلبي، [محمدصادق] وقايع‌نگار مروزي را به بغداد فرستاد و با تهديد مجدد علي‌پاشا از او خواست تا عبدالرحمن پاشا را از كرمانشاه احضار و حكومت شهر زور را به وي بسپارد. علي‌پاشا پس از ديدار با فرستاده شاه ايران در ظاهر تسليم خواسته دربار ايران شد، اما سرانجام پس از تعلل‌هاي فراوان، خالد پاشا را از جانب خويش به حكومت شهر زور اعزام كرد».
نبرد
زرگري‌نژاد در ادامه به تأثير رسيدن اين خبر به دربار ايران اشاره مي‌كند و مي‌افزايد: «فتحعلي‌شاه طي فرماني از امان‌الله‌خان اردلان خواست تا همراه قوايي عازم شهر زور شده و عبدالرحمن پاشا را به حكومت آنجا برقرار سازد. با نزديك شدن قواي ايران به شهر زور، خالد پاشا به سوي بغداد گريخت و در نتيجه عبدالرحن پاشا به سهولت به مركز حكومت خويش بازگشت.
علي پاشا پس از رسيدن خالد پاشا به بغداد، با اين تصور كه دربار ايران همچنان سرگرم نبرد با روس‌ها است و توانايي اقدام نظامي در غرب ايران را ندارد، همراه قوايي وارد طاق كسري شد و از آنجا سليمان پاشا كهيا را روانه تصرف شهر زور و جنگ با عبدالرحمن پاشا كرد. علي‌رغم پيروزي قواي پاشاي بغداد و فرار عبدالرحمن پاشا از شهر زور، قواي ايراني كه در همان نزديكي بودند خود را به سپاهيان سليمان پاشا كهيا رسانده و توانستند نيروهاي او را شكست دهند و پاشاي مذكور را دستگير كنند. سليمان پاشا و تعداد زيادي از قواي عثماني، پس از اسارت به كرمانشاه انتقال يافتند. همزمان با كشاكش‌هاي ميان قواي ايران با سليمان پاشا، فتحعلي‌شاه ابتدا فرمان حكومت كرمانشاه و كردستان را به نام همين پسر خويش، محمدعلي ميرزا دولتشاه، صادر كرد و در همان حال به او دستور داد تا همراه قوايي روانه نبرد با علي پاشا شود. علي پاشا با شكست نيروهايش از محمدعلي‌ميرزا در كرند و در شرايطي كه خبر شكست سليمان پاشا از قواي امان‌الله خان اردلان نيز به وي رسيده بود، از ذهاب به سوي بغداد گريخت.»
پاشايان روم
از سوي ديگر شاهزاده عباس‌ميرزا (وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه) نيز كه در تبريز اقامت داشت، بلافاصله پس از ماجراي قتل سيسيانف و فرار شفت و قواي روسيه از باكو، ناچار شد با نمونه ديگري از مشكلات مرزي دست و پنجه نرم كند. به نوشته عبدالرزاق دنبلي: «چون پاشايان سرحدات روم در اين چند سال پا از جاده سلوك قديم بيرون گذاشته بودند و از راه فتنه‌جويي گاه‌گاهي دست‌اندازي به اطراف ايروان مي‌نمودند و انتهاز فرصتي كرده، توشه‌اي از گوشه‌اي مي‌بردند و از آن جمله ابراهيم پاشا، حاكم بايزيد، سه چهار هزار نفر به عزم تاخت ايلات ايروان فرستاده بود... لهذا كلب‌علي‌خان، حاكم نخجوان، عجالتاً با پياده و سواره ابواب جمعي خود به تنبيه ايشان پرداخت و به كمال استعجال بر سر آن گروه تاخته، جمعي قتيل و دستگير ساخت. بعد از آن همگي پاشايان از خوف استعداد و اجتماع سركردگان آذربايجان، سر فضول در جيب خمول و پاي فتنه‌جويي در دامن ادب كشيدند و عرايض نيازمندانه مبني بر عذرخواهي و انابت و بازگشت از قبايح اعمال و اظهار ندامت به درگاه نايب‌السلطنه ارسال داشتند و از دربار شوكت‌مدار به خلعت‌هاي فاخر شرف افتخار يافتند.»

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی