یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۴

خون و خاك

از جمله نكاتي كه مرور ماجراي نبردهاي ايران و روسيه به دست مي‌دهد و توجه به آن براي درك حوادث آن دوران ضروري است، خشونت بي‌حدّي است كه سرداران ايراني در يورش‌هاي خود بر اهالي ايلات و شهرهاي از دست رفته روا داشته‌اند. با منطق امروزي چنين به نظر مي‌رسد كه شاهزادگان و سركردگان قشون ايران مي‌بايست مردم اين سرزمين‌ها را از اهالي «ممالك محروسه» به حساب مي‌آوردند كه چون تحت اشغال «موقّت» دشمن زندگي مي‌كنند، بيش از ديگران شايسته مهرباني و نوازش‌اند. اما بايد توجه داشت كه در آن روزگار مفهوم دولت – ملت در ايران هنوز شكل نگرفته بود و نظام ايلي و ملوك‌الطوايفي كاملاً جاري بود. نمونه‌هايي از خشونت مورد اشاره را پيش‌تر خوانده‌ايد، اما ذكر نمونه‌هاي ديگري از آن نيز روشنگر است.
ميرزا فضل‌الله خاوري شيرازي در ذكر وقايع سال 1225 ه.ق. در «تاريخ ذوالقرنين»، فصلي را به «عزيمت حسين‌خان (ايرواني) به آخسقه و شكست از روسيه و ساير اوضاع از تلافي شكست و غير آن» اختصاص داده است. به نوشته خاوري، ترومسوف (فرمانده سپاه روسيه در قفقاز) سليمان‌بيگ، والي پاشاچق را براي مذاكره به تفليس فراخوانده بود و قصد داشت او را تحت‌الحفظ به سن‌پترزبورگ بفرستد كه والي منظور او را دريافت و با استفاده از موقعيتي مناسب از تفليس گريخت. او پس از آنكه خود را به پاشاچق رساند، پيكي روانه دربار فتحعلي‌شاه كرد و از او ياري خواست. شاه خواهش او را پذيرفت و حسين‌خان سردار را از ايروان به ياري او فرستاد.
شكست و تلافي
«سليمان‌خان والي پاشاچق، اكثر روسيه را به اعانت سردار از آن ولايت اخراج كرده به جز يك قلعه بيشتر در تصرّف روس باقي نماند. خلاصه [حسين‌خان] سردار به اطمينان اينكه... سرعسكر آخسقه قراول در معابر گذاشته، دايم‌الاوقات خاطر بر آگاهي از احوال روسيه گماشته است، خود در اين باب اهتمامي نكرده شب‌ها به استراحت و خواب و استعمال شراب ناب به روز مي‌آورد. شبي علي‌الغلفه جمعي از روسيه به اردوي او شبيخون بردند و اردو را متفرّق كردند. سردار و سپاه از او برآمده و روسيه داخل گشته به دستبرد و يغما مشغول شدند».
به اين ترتيب حسين‌خان كه غافلگير شده بود چاره‌اي جز گريز نيافت و «ايلغاركنان» بازگشت. او كه نمي‌توانست «ظهور اين امر عظيم» را تحمل كند به سرعت سپاهي ديگر فراهم آورد و به قصد انتقام به سوي پنبك حركت كرد. به نوشته خاوري، آنها 28 فرسنگ را يك روزه طي كردند تا بتوانند حمله‌اي غافلگيركننده را به مواضع روس‌ها ترتيب دهند. اما روس‌ها هوشيار بودند و سحرگاه روزي كه قواي سردار ايرواني به سنگرهاي حاجي‌قرا حمله بردند، جنگي خونين و سخت درگرفت. قشون حسين‌خان در اين نبرد سرانجام غلبه يافت و سنگرها را به تصرّف در آورد. نمونه‌هاي خشونتي كه در آغاز از آن ياد كردم، از اينجا به بعد ظهور يافته است: «قريه‌اي از ارامنه در پهلوي سنگر بود [كه] از دستبرد سپاه ظفرپناه، خراب و اهل و عيال و احمال و اثقال ايشان كلاً نصيب غازيان ظفرركاب شد. جمعي از صالدات روسيه در خانه‌هاي ارامنه پنهان بودند كه در آنجا آتش افروخته همه را بسوختند... سردار به جهت رفع خجالت [شكست پيشين]، سرها و اسرا را به خدمت نوّاب نايب‌السلطنه آورد و آن جناب نيز جميعاً را به درگاه همايون گسيل كرد».
تضاد
شاهزاده عباس‌ميرزا پس از «ظهور اين فتح نمايان» فوجي را به سركردگي محمدبيك قاجار افشار بر سر قلعه شيخ‌آويز فرستاد. اين قلعه در ميانه راه قراباغ و مقري واقع بود و چون آذوقه مورد نياز قشون روسيه (مستقر در مقري) از آنجا عبور مي‌كرد، توسط سربازان حفاظت مي‌شد. سواران محمدبيك به سرعت خود را به قلعه رساندند و در يورشي غافلگيركننده به آن وارد شدند. معدود سربازان روس كه توانسته بودند خود را به بام كليسايي در كنار قلعه برسانند، با شليك تفنگ‌هايشان مقاومت مختصر و بي‌سرانجامي كردند. «سربازان جلادت‌نشان (محمدبيك) متحمّل ايشان نشده به قلعه مزبور ريختند و جميع روسيه و ارامنه را گرفته و «گوسفندوار» سر بريده و خون همه را با خاك راه درآميختند». بعد هم فوراً اين اخبار «مسرت‌آثار» را به همراه سرهاي بريده شده به دارالخلافه تهران فرستادند.
نكته جالب اينجاست كه خاوري بلافاصله پس از ذكر رفتاري كه سرداران قاجار با «ارامنه» و «اهل و عيال» ايشان داشتند، به ماجراي سفر فتحعلي‌شاه به اصفهان و «دارالمؤمنين»كاشان پرداخته و چنين نوشته است: «چون در آن سال به جهت گراني غلّات، اهالي آن دو ولايت بسيار پريشان و بي‌سامان شده بودند، لهذا مبلغ يكصدهزار تومان نقد از اصل ماليات ديواني به تخفيف و تصدّق عنايت [رفت] و ضعفا و ملهوفين قرين استراحتي بي‌نهايت شدند».
به نظر مي‌رسد چنين برخوردهايي، حتي اگر با معيارهاي روزگار خود سازگار بوده باشد، در از دست رفتن سرزمين‌هاي ماوراي ارس بي‌تأثير نبوده است. ناگفته پيداست كه پس از وقوع حوادث خشونت‌باري مانند آنچه ذكر شد، دست‌كم در سرزمين‌هاي ارمني‌نشين قفقاز تمايل چنداني به باقي‌ماندن در سرحدات ممالك محروسه ايران وجود نداشته است. در عين حال در چنين شرايطي سخن‌گفتن از اعتماد و وفاداري بي‌معناست. شايد بتوان ريشه عهدشكني ايلات قزاق و شمس‌الدين‌لو را نيز كه از جمله عوامل شكست ايران در قفقاز بود، در چنين رفتارهايي جستجو كرد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی