شرح مجلس بزم
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي، فرستاده فتحعليشاه به روسيه، روز دهم ذيحجه 1229ه.ق. به اتفاق هيأت همراه وارد شهر «بارونج» (بارونژ) شد. «بارونج شهر بزرگي است. خانهها و مكانهاي بسيار مرتفع دو سه طبقه مرغوب دارد. تمام كوچهها را خيابان ساخته، به طريق خوشي چوببست كردهاند. خانهها و كوچهها مقابل يكديگر است و شهر مرغوب مطلوبي است. بازار و دكان بسيار دارد. كليساهاي متعدد دارد. آبادي و معموري و كثرت خلق معقولي به نظر آمد. اگرچه اصل شهر قدري پست و بلندي دارد و مرتبه به مرتبه خانه ساختهاند، نهايت، خانهها و كوچهها به خط مستقيم روبروي يكديگر واقع شده. در راه كه عبور ميشود هر به چند قدم ستوني به تركيب خاص به زمين فرو كرده، در سر آن فانوسي از آينه ساخته، گذاشتهاند كه شبها آنجا چراغ روشن ميكنند و به خط مستقيم در هر كوچه چندين چراغ به همين نسبت هرشب روشن ميشود. خانههاي عالي [آنجا] سقف بسيار مرتفع، به طريق تالارهاي وسيعي كه در ايران ميباشد [دارد]... در اطاقها پيچي –يعني مكان آتش- از كاشيهاي رنگين بسيار خوب ميسازند، بدين طريق كه در يك گوشه اطاق آن را بنا كرده و كاشيكاري كرده و تنقيه گلي داده ساختهاند، ميان آن آتش كرده، ميسوزانند و هيمه بسيار در آن ميگذارند و سهچهار اطاق ديگر را لوله گذاشته و رخنهها در آنها كردهاند، كه از اين يك پيچ، سه چهار اطاق به حدي گرم ميشود كه با وجود شدت سردي هوا، اكثر اوقات آدم تاب توقف نميآورد. كاش اين طريق پيچ و بخاري در ايران مصطلح ميشد». («دليلالسفراء» سفرنامه ايلچي به روسيه، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
بال
و اما شرحي كه ميرزا محمدهادي شيرازي از نخستين رويارويي خود با مجلس رقص ارائه ميكند، بسيار جالب است. خود ايلچي پيشتر در سفر به انگلستان در اين گونه مجالس شركت كرده بود و با آن آشنايي داشت، اما چنين پديدهاي براي همراهان او به كلي تازه و غريب بود. ميرزا در يادداشتهاي روز سيزدهم ذيحجه خود مينويسد كه ايلچي توسط يكي از بزرگان شهر به ميهماني دعوت شده بود: «به [محض] ورود به آنجا همگي بزرگاني كه در جمع بودند از زن و مرد راه و رسم تعارف و احترامي كه شايسته بود به جا آوردند. در اطاق وسيعي رفته نشستيم و ملاحظه شد كه به قدر يكصد و پنجاه نفر زنان و دختران در يك سمت بر روي صندليها نشسته از فرق سر تا حد پستان نمايان و ساير بدن پوشيده لباس پرنيان [است]. موي گيسها را پيچيده و زينت فرق سر كرده، گوش و گردن و پيشاني را به مرواريد و الماس بسيار آرايش داده، ساعد خود را تا حد بازو دستكش سفيد كشيده بازوي آنها باز و دست ايشان در عاشقكشي دراز [است]. گلها رنگارنگ به تركيبات خاص در اطراف سينه و پشت خود آويخته و همگي خود را به عطر مشك و عنبر آميخته، آغاز جلوهگري نمودهاند. بعد از ملاحظه آنها پيشخدمت به مجلس آمده هر يك دو بشقاب مربا در دست داشته نزد اهل مجلس ميبردند. هر كس خواهش داشت صرف ميكرد. بعد چاهي (چاي) آوردند وصرف نمودند. بعد از زماني از اين مكان برخاسته به اطاق بال كه مكان رقص كردن است رفتند. آن اطاق شمعدان و چراغ و چلچراغ بسيار دارد و وسعت و زينت آن مكان از ساير اطاقها بيشتر است. وارد آنجا كه شدند سيچهل نفر زنان كامل در يك سمت نشسته رقص نميكردند و با يكديگر صحبت ميداشتند. ساير زنان و دختران آغاز رقص كردن نمودند. كيفيت رقص ايشان به اين طريق است كه جمعي سازنده و نوازنده در كناري نشسته شمعها در پيش روي خود گذاشتهاند و تار و طنبور و دف و نفير و ني و كرنا و كمانچه و غيره كه هر يك به تركيبي غريب ميباشد، در دست گرفتهاند و كتابي نزد خود گذاشته و در روي كتاب نظر ميكنند و ساز مينوازند. اين زناني كه هستند هر يك دست مردي را كه خواسته باشد ميگيرد، يك مرد و يك زن، همگي به اين نسبت، ابتدا با هم در اطاق راه ميروند و چندين دفعه به اطراف به همان طريق گردش ميكنند. بعد از آن باز يك زن و يك مرد هر كس باشد دست يكديگر را گرفته به طريق پهلوانان كه در زورخانهها چهارخانه بازي ميكنند، چرخ ميخورند و به اطراف اطاق ميگردند. اگر چه خالي از اشكال نيست (يعني كار آساني نيست) اما در جمعيت هم رقص آنها و هم ساز و نواي آنها به زعم اهل ايران بسيار خنك و بيمزه است چرا كه لذتي حاصل نميشود. لكن لطافت و ظرافت زنان ايشان به حدي است كه نميتوان تحرير و تقرير نمود و با وجود لطافت بسيار و آب و رنگ بيحد و بيشمار، گيرندگي كه بايست در ايشان نيست و تعريف بسيار ندارند.
از اطوار و افعال ذميه اينها اينكه در هر مجلس كه زنان ايشان و دختران حضور دارند، هر مردي كه از آنها وارد ميشود اگر چه جوان و پير، هر قسم باشد قاعده اين است كه رفته دست زنان و دختران را گرفته ببوسد و آنها روي آن مرد را ببوسند. ديگر اينكه اين رقص و بال را كه ميكنند غرض آنها اين است كه هر مردي كه زني را خواسته باشد و هر زني كه به هر مردي ميل داشته باشد و همچنين دخترها هر كس را خواسته باشند، در چنين مجالسي با هم گفتگو كنند و آنچه خاطرخواه جانبين باشد به عمل ميآيد، چرا كه اختيار زنان و دختران با خودشان است و مرد تسلط بر ايشان ندارد».
كارخانه
ده روز اقامت بارونژ هر چه بود گذشت و سفر هيأت ادامه يافت. ايلچي و همراهانش پس از يك هفته به شهر «تول» (تولا) رسيدند كه از شهرهاي بزرگ و قديمي روسيه است و در آن زمان از مراكز مهم صنعتي و نظامي آن كشور به شمار ميرفته. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي اين شهر «كارخانجات بسيار دارد، همچنانكه توپ و تفنگ و شمشير و طپانچه، آنچه در دولت روس از اين مقوله ساخته ميشود، بيشتر از شهر تول است». ميرزا ابوالحسنخان ده روز هم در تولا اقامت كرد و از مهماننوازي ژنرال نيكولاي ايوانويچ، «صاحباختيار» شهر بهرهمند شد. از نكات بسيار جالبي كه وقايعنويس سفر ايلچي به آن پرداخته است، ماجراي بازديد او و همراهانش از كارخانه اسلحهسازي تولا است. ميرزا محمدهادي در اين مورد مينويسد: «روزي به همراهي مهمانداران به ملاحظه كارخانهجاتي كه اسباب و آلات حرب ميساختند و انبارهايي كه آنها را در آنجا ميگذاشتند رفتيم. به [محض] ورود [به] آنجا جمعي كه صاحبجمع و بزرگان كارخانهها بودند سر راه صاحبي ايلچي آمده بسيار احترام نمودند. داخل كه شديم كارخانه بسيار بسيار وسيعي، مشرف به ده طرف در نظر آمد كه در هر طرفي دستگاهي و اساسي و عمله معيني داشت كه مشغول كاري بودند. در طرف اول كه از ساير آنها وسيعتر ميباشد و چوبهاي بسيار قطردار سيذرعي و چهلذرعي در اطراف سقف و جوانب او به اقسام مختلف كار گذاشتهاند، آب در جدولها از زير دستگاهها و بالاي آنها جاري است. طرفي است در اينجا [كه] كوره بزرگي ساختهاند و از دو طرف خود به خود دم حركت ميكند و به كوره ميتابد. شخصي ايستاده زغال ميريزد و آهن در آنجا ميگذارد. آن آهن در آنجا از جرم و كثافت به حدي پاك ميشود كه وقت بيرون آوردن هر حكمي كه ميخواهند بر او بكنند و چيزي بسازند ميكنند و ميسازند.
در آنجا چرخ بزرگي ساختهاند و پيش روي چرخ چيزي به تركيب دنك برنجكوبي كار گذاشتهاند. شخصي ايستاده آهنِ از كوره بيرون آورده را نزديك آن دنك ميبرد، چرخ را آب حركت داده به دنك ميخورد و دنك در كمال سرعت بالا رفته فرود ميآيد و به آهني كه دست آن شخص است ميخورد. [دستگاه به اين ترتيب آهن را] قطعقطع ميكند به جهت [ساختن] هر اسلحه كه از مقوله تفنگ و طپانچه و شمشير و قرابينه (؟) و سرنيزه خواسته باشند، به قدر همان قطع ميكند.
[شخص] ديگري ايستاده ميگيرد و به كارخانه ديگر كه اساس و اسباب ديگر برپاست ميرساند. عمله آنجا گرفته و به تركيب ميآورند. [از] آنجا به كارخانه ديگر برده، اگر لوله تفنگ و طپانچه و قرابينه است سوراخ ميكنند. اگر شمشير و قداره و سرنيزه است، آب ميدهند و صيقل ميكنند. غرض اين است كه آنچه غريب به نظر آمده اين است كه در اين كارخانهها همه اهل صنعتها جمع ميباشند و پارچه آهني كه ابتدا از كوره بيرون ميآورند، خواه تفنگ، خواه طپانچه، خواه شمشير يا اسلحه ديگر، آنچه از اول منظور بوده، به همان اندازه قطع ميكنند و دست به دست به دستگاه آخري ميرسانند. به دستگاه آخر كه رسيد تمام است و بايد تحويل انبار شود».
(ادامه دارد)
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي، فرستاده فتحعليشاه به روسيه، روز دهم ذيحجه 1229ه.ق. به اتفاق هيأت همراه وارد شهر «بارونج» (بارونژ) شد. «بارونج شهر بزرگي است. خانهها و مكانهاي بسيار مرتفع دو سه طبقه مرغوب دارد. تمام كوچهها را خيابان ساخته، به طريق خوشي چوببست كردهاند. خانهها و كوچهها مقابل يكديگر است و شهر مرغوب مطلوبي است. بازار و دكان بسيار دارد. كليساهاي متعدد دارد. آبادي و معموري و كثرت خلق معقولي به نظر آمد. اگرچه اصل شهر قدري پست و بلندي دارد و مرتبه به مرتبه خانه ساختهاند، نهايت، خانهها و كوچهها به خط مستقيم روبروي يكديگر واقع شده. در راه كه عبور ميشود هر به چند قدم ستوني به تركيب خاص به زمين فرو كرده، در سر آن فانوسي از آينه ساخته، گذاشتهاند كه شبها آنجا چراغ روشن ميكنند و به خط مستقيم در هر كوچه چندين چراغ به همين نسبت هرشب روشن ميشود. خانههاي عالي [آنجا] سقف بسيار مرتفع، به طريق تالارهاي وسيعي كه در ايران ميباشد [دارد]... در اطاقها پيچي –يعني مكان آتش- از كاشيهاي رنگين بسيار خوب ميسازند، بدين طريق كه در يك گوشه اطاق آن را بنا كرده و كاشيكاري كرده و تنقيه گلي داده ساختهاند، ميان آن آتش كرده، ميسوزانند و هيمه بسيار در آن ميگذارند و سهچهار اطاق ديگر را لوله گذاشته و رخنهها در آنها كردهاند، كه از اين يك پيچ، سه چهار اطاق به حدي گرم ميشود كه با وجود شدت سردي هوا، اكثر اوقات آدم تاب توقف نميآورد. كاش اين طريق پيچ و بخاري در ايران مصطلح ميشد». («دليلالسفراء» سفرنامه ايلچي به روسيه، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
بال
و اما شرحي كه ميرزا محمدهادي شيرازي از نخستين رويارويي خود با مجلس رقص ارائه ميكند، بسيار جالب است. خود ايلچي پيشتر در سفر به انگلستان در اين گونه مجالس شركت كرده بود و با آن آشنايي داشت، اما چنين پديدهاي براي همراهان او به كلي تازه و غريب بود. ميرزا در يادداشتهاي روز سيزدهم ذيحجه خود مينويسد كه ايلچي توسط يكي از بزرگان شهر به ميهماني دعوت شده بود: «به [محض] ورود به آنجا همگي بزرگاني كه در جمع بودند از زن و مرد راه و رسم تعارف و احترامي كه شايسته بود به جا آوردند. در اطاق وسيعي رفته نشستيم و ملاحظه شد كه به قدر يكصد و پنجاه نفر زنان و دختران در يك سمت بر روي صندليها نشسته از فرق سر تا حد پستان نمايان و ساير بدن پوشيده لباس پرنيان [است]. موي گيسها را پيچيده و زينت فرق سر كرده، گوش و گردن و پيشاني را به مرواريد و الماس بسيار آرايش داده، ساعد خود را تا حد بازو دستكش سفيد كشيده بازوي آنها باز و دست ايشان در عاشقكشي دراز [است]. گلها رنگارنگ به تركيبات خاص در اطراف سينه و پشت خود آويخته و همگي خود را به عطر مشك و عنبر آميخته، آغاز جلوهگري نمودهاند. بعد از ملاحظه آنها پيشخدمت به مجلس آمده هر يك دو بشقاب مربا در دست داشته نزد اهل مجلس ميبردند. هر كس خواهش داشت صرف ميكرد. بعد چاهي (چاي) آوردند وصرف نمودند. بعد از زماني از اين مكان برخاسته به اطاق بال كه مكان رقص كردن است رفتند. آن اطاق شمعدان و چراغ و چلچراغ بسيار دارد و وسعت و زينت آن مكان از ساير اطاقها بيشتر است. وارد آنجا كه شدند سيچهل نفر زنان كامل در يك سمت نشسته رقص نميكردند و با يكديگر صحبت ميداشتند. ساير زنان و دختران آغاز رقص كردن نمودند. كيفيت رقص ايشان به اين طريق است كه جمعي سازنده و نوازنده در كناري نشسته شمعها در پيش روي خود گذاشتهاند و تار و طنبور و دف و نفير و ني و كرنا و كمانچه و غيره كه هر يك به تركيبي غريب ميباشد، در دست گرفتهاند و كتابي نزد خود گذاشته و در روي كتاب نظر ميكنند و ساز مينوازند. اين زناني كه هستند هر يك دست مردي را كه خواسته باشد ميگيرد، يك مرد و يك زن، همگي به اين نسبت، ابتدا با هم در اطاق راه ميروند و چندين دفعه به اطراف به همان طريق گردش ميكنند. بعد از آن باز يك زن و يك مرد هر كس باشد دست يكديگر را گرفته به طريق پهلوانان كه در زورخانهها چهارخانه بازي ميكنند، چرخ ميخورند و به اطراف اطاق ميگردند. اگر چه خالي از اشكال نيست (يعني كار آساني نيست) اما در جمعيت هم رقص آنها و هم ساز و نواي آنها به زعم اهل ايران بسيار خنك و بيمزه است چرا كه لذتي حاصل نميشود. لكن لطافت و ظرافت زنان ايشان به حدي است كه نميتوان تحرير و تقرير نمود و با وجود لطافت بسيار و آب و رنگ بيحد و بيشمار، گيرندگي كه بايست در ايشان نيست و تعريف بسيار ندارند.
از اطوار و افعال ذميه اينها اينكه در هر مجلس كه زنان ايشان و دختران حضور دارند، هر مردي كه از آنها وارد ميشود اگر چه جوان و پير، هر قسم باشد قاعده اين است كه رفته دست زنان و دختران را گرفته ببوسد و آنها روي آن مرد را ببوسند. ديگر اينكه اين رقص و بال را كه ميكنند غرض آنها اين است كه هر مردي كه زني را خواسته باشد و هر زني كه به هر مردي ميل داشته باشد و همچنين دخترها هر كس را خواسته باشند، در چنين مجالسي با هم گفتگو كنند و آنچه خاطرخواه جانبين باشد به عمل ميآيد، چرا كه اختيار زنان و دختران با خودشان است و مرد تسلط بر ايشان ندارد».
كارخانه
ده روز اقامت بارونژ هر چه بود گذشت و سفر هيأت ادامه يافت. ايلچي و همراهانش پس از يك هفته به شهر «تول» (تولا) رسيدند كه از شهرهاي بزرگ و قديمي روسيه است و در آن زمان از مراكز مهم صنعتي و نظامي آن كشور به شمار ميرفته. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي اين شهر «كارخانجات بسيار دارد، همچنانكه توپ و تفنگ و شمشير و طپانچه، آنچه در دولت روس از اين مقوله ساخته ميشود، بيشتر از شهر تول است». ميرزا ابوالحسنخان ده روز هم در تولا اقامت كرد و از مهماننوازي ژنرال نيكولاي ايوانويچ، «صاحباختيار» شهر بهرهمند شد. از نكات بسيار جالبي كه وقايعنويس سفر ايلچي به آن پرداخته است، ماجراي بازديد او و همراهانش از كارخانه اسلحهسازي تولا است. ميرزا محمدهادي در اين مورد مينويسد: «روزي به همراهي مهمانداران به ملاحظه كارخانهجاتي كه اسباب و آلات حرب ميساختند و انبارهايي كه آنها را در آنجا ميگذاشتند رفتيم. به [محض] ورود [به] آنجا جمعي كه صاحبجمع و بزرگان كارخانهها بودند سر راه صاحبي ايلچي آمده بسيار احترام نمودند. داخل كه شديم كارخانه بسيار بسيار وسيعي، مشرف به ده طرف در نظر آمد كه در هر طرفي دستگاهي و اساسي و عمله معيني داشت كه مشغول كاري بودند. در طرف اول كه از ساير آنها وسيعتر ميباشد و چوبهاي بسيار قطردار سيذرعي و چهلذرعي در اطراف سقف و جوانب او به اقسام مختلف كار گذاشتهاند، آب در جدولها از زير دستگاهها و بالاي آنها جاري است. طرفي است در اينجا [كه] كوره بزرگي ساختهاند و از دو طرف خود به خود دم حركت ميكند و به كوره ميتابد. شخصي ايستاده زغال ميريزد و آهن در آنجا ميگذارد. آن آهن در آنجا از جرم و كثافت به حدي پاك ميشود كه وقت بيرون آوردن هر حكمي كه ميخواهند بر او بكنند و چيزي بسازند ميكنند و ميسازند.
در آنجا چرخ بزرگي ساختهاند و پيش روي چرخ چيزي به تركيب دنك برنجكوبي كار گذاشتهاند. شخصي ايستاده آهنِ از كوره بيرون آورده را نزديك آن دنك ميبرد، چرخ را آب حركت داده به دنك ميخورد و دنك در كمال سرعت بالا رفته فرود ميآيد و به آهني كه دست آن شخص است ميخورد. [دستگاه به اين ترتيب آهن را] قطعقطع ميكند به جهت [ساختن] هر اسلحه كه از مقوله تفنگ و طپانچه و شمشير و قرابينه (؟) و سرنيزه خواسته باشند، به قدر همان قطع ميكند.
[شخص] ديگري ايستاده ميگيرد و به كارخانه ديگر كه اساس و اسباب ديگر برپاست ميرساند. عمله آنجا گرفته و به تركيب ميآورند. [از] آنجا به كارخانه ديگر برده، اگر لوله تفنگ و طپانچه و قرابينه است سوراخ ميكنند. اگر شمشير و قداره و سرنيزه است، آب ميدهند و صيقل ميكنند. غرض اين است كه آنچه غريب به نظر آمده اين است كه در اين كارخانهها همه اهل صنعتها جمع ميباشند و پارچه آهني كه ابتدا از كوره بيرون ميآورند، خواه تفنگ، خواه طپانچه، خواه شمشير يا اسلحه ديگر، آنچه از اول منظور بوده، به همان اندازه قطع ميكنند و دست به دست به دستگاه آخري ميرسانند. به دستگاه آخر كه رسيد تمام است و بايد تحويل انبار شود».
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی