ياغيان، ايرانيان، گاريت
چنانكه در شماره گذشته اشاره شد، ميرزا محمدهادي شيرازي، وقايعنگار سفر ميرزا ابوالحسنخان ايلچي به روسيه، به هنگام ذكر وقايع سفر ايلچي از تفليس تا مسكو به موضوع طوايف ياغي و راهزني آنان و همچنين شيوه رويارويي روسها با اين پديده پرداخته است. او در يادداشتهاي روز اول ذيالقعده 1229ه.ق. (23 مهر 1193ه.ش.) با اشاره به خروج هيأت ايراني از سرحد گرجستان مينويسد: «از تعصبات اينكه به علت توقف طوايف اوس اسطي و چركس و چچن كه مسلمان ميباشند و در اين راه و حول و حوش كوه البرز (كوهستاني به نام البرز در قفقاز نيز وجود دارد) و آن حدود و سرحدات ساكن هستند، هميشه اوقات به رسم دزدي و شبيخون بر سر راه طايفه روس ميآيند و مال آنها را سرقت مينمايند. اغلب اتفاق افتاده كه بسياري از روس را مقتول ساختهاند يا زنده دستگير كردهاند. حال كه مدت چهارده پانزده سال است كه طايفه روسيه به اين سامان آمده و در اين مكانها توقف دارند، نتوانستهاند كه اين راهها را امنيت و آرامي داده باشند كه بتوانند عبور كرده باشند. قرار روسيه حال اين است كه هر هفته دو روز، قوافل و مترددين هر كس باشد، در رفتن به قفقاز لينه و در آمدن، در مزدك جمع ميشوند و توقف مينمايند. جمعي سالدات با توپخانه و آتشخانه و استعداد آنها را برداشته آورده از اين راهها ميگذرانند و بعد رفته در جا و مكان خود قرار ميگيرند. با وجود اين عمل، مكرر اتفاق افتاده كه از طوايف مذكور بر سر مترددين ريخته مال آنها را برده و هر كس بوده دستگير كرده بردهاند. حتي چاپاري كه بايد آمد و شد نمايد، تا جمعيت همراه نداشته باشد نميتواند عبور كرده باشد. همچنانكه در اين اوقات كه صاحبي ايلچي از اين راه ميروند، به قدر سيصد چهارصد نفر سالدات و چهار عراده توپ به جهت محافظت در اين منازل همراه ميباشند كه منزل به منزل به اتفاق بنه و اسباب و عملهجات همراه ميباشند و دقيقهاي غافل از كشيك و محافظت نميشوند. فيلان و اسبان هدايا را [نيز] كه پيش بردهاند به همين نسبت سالدات و توپخانه همراه كرده بودند. به هر حال با وجود كثرت و جمعيت و استعداد، اروس از رفتار آن طوايف مذكور عاجز و مضطر ميباشد و چاره آنها را نميتوانند كرد». («دليلالسفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
جارچي نادر
نكته جالب ديگري كه در نوشتههاي ميرزا محمدهادي در اين ايام ثبت شده، ماجراي برخورد با گروهي ايرانينژاد در قفقاز است: «يوم چهارشنبه نوزدهم [ذيالقعده] صبح از منزل «راسبلي» حركت و روانه محل «سور» شديم. مسافت هفت فرسنگ است. در عرض راه قريه بزرگي ميباشد آن را «الكسندرج» ميگويند... در آنجا فرود آمده اسباب گاريتها را تغيير داده ناهار صرف كرده روانه منزل شديم. در آنجا مشخص گرديد كه اهالي قريه سور و بعضي قراء حول و حوش آن كه مساوي دو سه هزار خانوار حال ميباشند تمامي از اهل ايران و از بلاد خراسان هستند كه در زمان قتل نادرشاه و اغتشاش ايران، تركمانان آنها را اسير كرده و دست به دست فروختهاند تا به اين مكان رسيدهاند. بالفعل اغلب آنها مسلمان [هستند] و به آئين مسلماني گذران مينمايند. اما زن و بچه و اطفال از اروس گرفتهاند. چندين نفر آدم معمر در ميان آنها ملاحظه شد كه به اقرار خود يكصد و بيست و پنج و يكصد و سي سال بيشتر و كمتر از عمر آنها گذشته بود. تمامي گزارش ايام نادرشاه و بعد از آن را بيان مينمودند و كيفيت اسيري و به آنجا آمدن خود را نقل ميكردند و بسيار ميل به آمدن ايران داشتند. بعضي بسيار گريستند. بعضي صاحب مال و دولت بسيار هستند و بعضي در قفر و فاقه مبتلا ميباشند. صاحبي ايلچي فقراي آنها را هر يك به قدر حال خرجي دادند. همه آنها زبان فارسي و تركي و اروس را خوب ميگفتند. از جمله پيرمردي بود كه او را «حسنخان ميشمست» ميگفتند. يكصد و بيست سال به قول خود از عمرش گذشته بود. چندين پسر پنجاه شصت ساله داشت. از جمله يكي محمدعلي نام و بزرگ همين قريه قود و اروس بود اما حسنخان خودش ميگفت مسلمانم. يكي ديگر جارچي نادرشاه بود. صاحبي ايلچي در خانه همين حسنخان فرود آمده بودند و پس از اينكه از احوال آنها اطلاع به هم رسانيدند، افسوس بسيار بر احوال آنها خوردند».
كالسكه
توصيف نويسنده «دليلالسفراء» از كالسكههاي مورد استفاده در آن سرزمين نيز جالب توجه است: «تفصيل گاريت نيز بر اين طريق [است] كه از چوب چيزي ميسازند كه ميتوان در آن چهار نفر يا كمتر نشسته باشند و توي آن را اغلب مخمل يا ماهوت يا تيماج خوش رنگ – آنچه خواسته باشند- ميكشند. بيرون آن را رنگ و نقاشي –هر قسم خواسته باشند- مينمايند و آن را به تسمه و قلاب و اسباب آهنِ چند مستحكم بر روي عراده قرار ميدهند. از دو اسب الي ده است به بندها و تسمهها به آن ميبندند... بسيار اتفاق افتاده كه در ساعتي راه بسيار طولاني را طي كردهاند و نشستن در گاريت استراحت بسيار دارد... خصوص به جهت سواري آن كه هنگام برف و بارش شدت سرما همينقدر كه درب آن را بسته باشند ديگر هيچ نقصي ندارد و برف و بارش و سرما چندان اثري در آن نميكند...در راهها و كوچههاي اصل شهرهاي ايران پستي و بلندي بسيار است، اما اگر گاريت مصطلح (متداول) ميشد، بد چيزي نبود»
چنانكه در شماره گذشته اشاره شد، ميرزا محمدهادي شيرازي، وقايعنگار سفر ميرزا ابوالحسنخان ايلچي به روسيه، به هنگام ذكر وقايع سفر ايلچي از تفليس تا مسكو به موضوع طوايف ياغي و راهزني آنان و همچنين شيوه رويارويي روسها با اين پديده پرداخته است. او در يادداشتهاي روز اول ذيالقعده 1229ه.ق. (23 مهر 1193ه.ش.) با اشاره به خروج هيأت ايراني از سرحد گرجستان مينويسد: «از تعصبات اينكه به علت توقف طوايف اوس اسطي و چركس و چچن كه مسلمان ميباشند و در اين راه و حول و حوش كوه البرز (كوهستاني به نام البرز در قفقاز نيز وجود دارد) و آن حدود و سرحدات ساكن هستند، هميشه اوقات به رسم دزدي و شبيخون بر سر راه طايفه روس ميآيند و مال آنها را سرقت مينمايند. اغلب اتفاق افتاده كه بسياري از روس را مقتول ساختهاند يا زنده دستگير كردهاند. حال كه مدت چهارده پانزده سال است كه طايفه روسيه به اين سامان آمده و در اين مكانها توقف دارند، نتوانستهاند كه اين راهها را امنيت و آرامي داده باشند كه بتوانند عبور كرده باشند. قرار روسيه حال اين است كه هر هفته دو روز، قوافل و مترددين هر كس باشد، در رفتن به قفقاز لينه و در آمدن، در مزدك جمع ميشوند و توقف مينمايند. جمعي سالدات با توپخانه و آتشخانه و استعداد آنها را برداشته آورده از اين راهها ميگذرانند و بعد رفته در جا و مكان خود قرار ميگيرند. با وجود اين عمل، مكرر اتفاق افتاده كه از طوايف مذكور بر سر مترددين ريخته مال آنها را برده و هر كس بوده دستگير كرده بردهاند. حتي چاپاري كه بايد آمد و شد نمايد، تا جمعيت همراه نداشته باشد نميتواند عبور كرده باشد. همچنانكه در اين اوقات كه صاحبي ايلچي از اين راه ميروند، به قدر سيصد چهارصد نفر سالدات و چهار عراده توپ به جهت محافظت در اين منازل همراه ميباشند كه منزل به منزل به اتفاق بنه و اسباب و عملهجات همراه ميباشند و دقيقهاي غافل از كشيك و محافظت نميشوند. فيلان و اسبان هدايا را [نيز] كه پيش بردهاند به همين نسبت سالدات و توپخانه همراه كرده بودند. به هر حال با وجود كثرت و جمعيت و استعداد، اروس از رفتار آن طوايف مذكور عاجز و مضطر ميباشد و چاره آنها را نميتوانند كرد». («دليلالسفراء»، ميرزا محمدهادي شيرازي، به كوشش محمد گلبن)
جارچي نادر
نكته جالب ديگري كه در نوشتههاي ميرزا محمدهادي در اين ايام ثبت شده، ماجراي برخورد با گروهي ايرانينژاد در قفقاز است: «يوم چهارشنبه نوزدهم [ذيالقعده] صبح از منزل «راسبلي» حركت و روانه محل «سور» شديم. مسافت هفت فرسنگ است. در عرض راه قريه بزرگي ميباشد آن را «الكسندرج» ميگويند... در آنجا فرود آمده اسباب گاريتها را تغيير داده ناهار صرف كرده روانه منزل شديم. در آنجا مشخص گرديد كه اهالي قريه سور و بعضي قراء حول و حوش آن كه مساوي دو سه هزار خانوار حال ميباشند تمامي از اهل ايران و از بلاد خراسان هستند كه در زمان قتل نادرشاه و اغتشاش ايران، تركمانان آنها را اسير كرده و دست به دست فروختهاند تا به اين مكان رسيدهاند. بالفعل اغلب آنها مسلمان [هستند] و به آئين مسلماني گذران مينمايند. اما زن و بچه و اطفال از اروس گرفتهاند. چندين نفر آدم معمر در ميان آنها ملاحظه شد كه به اقرار خود يكصد و بيست و پنج و يكصد و سي سال بيشتر و كمتر از عمر آنها گذشته بود. تمامي گزارش ايام نادرشاه و بعد از آن را بيان مينمودند و كيفيت اسيري و به آنجا آمدن خود را نقل ميكردند و بسيار ميل به آمدن ايران داشتند. بعضي بسيار گريستند. بعضي صاحب مال و دولت بسيار هستند و بعضي در قفر و فاقه مبتلا ميباشند. صاحبي ايلچي فقراي آنها را هر يك به قدر حال خرجي دادند. همه آنها زبان فارسي و تركي و اروس را خوب ميگفتند. از جمله پيرمردي بود كه او را «حسنخان ميشمست» ميگفتند. يكصد و بيست سال به قول خود از عمرش گذشته بود. چندين پسر پنجاه شصت ساله داشت. از جمله يكي محمدعلي نام و بزرگ همين قريه قود و اروس بود اما حسنخان خودش ميگفت مسلمانم. يكي ديگر جارچي نادرشاه بود. صاحبي ايلچي در خانه همين حسنخان فرود آمده بودند و پس از اينكه از احوال آنها اطلاع به هم رسانيدند، افسوس بسيار بر احوال آنها خوردند».
كالسكه
توصيف نويسنده «دليلالسفراء» از كالسكههاي مورد استفاده در آن سرزمين نيز جالب توجه است: «تفصيل گاريت نيز بر اين طريق [است] كه از چوب چيزي ميسازند كه ميتوان در آن چهار نفر يا كمتر نشسته باشند و توي آن را اغلب مخمل يا ماهوت يا تيماج خوش رنگ – آنچه خواسته باشند- ميكشند. بيرون آن را رنگ و نقاشي –هر قسم خواسته باشند- مينمايند و آن را به تسمه و قلاب و اسباب آهنِ چند مستحكم بر روي عراده قرار ميدهند. از دو اسب الي ده است به بندها و تسمهها به آن ميبندند... بسيار اتفاق افتاده كه در ساعتي راه بسيار طولاني را طي كردهاند و نشستن در گاريت استراحت بسيار دارد... خصوص به جهت سواري آن كه هنگام برف و بارش شدت سرما همينقدر كه درب آن را بسته باشند ديگر هيچ نقصي ندارد و برف و بارش و سرما چندان اثري در آن نميكند...در راهها و كوچههاي اصل شهرهاي ايران پستي و بلندي بسيار است، اما اگر گاريت مصطلح (متداول) ميشد، بد چيزي نبود»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی