ورود به مسكو
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعليشاه به روسيه، روز دهم محرم سال 1230ه.ق. (22 آذر 1193ه.ش. – 13 اكتبر 1814م.) و پس از سفري طولاني با توقفهاي مكرّر به مسكو رسيد (به ياد داشته باشيد مقصد اصلي او شهر سنپترزبورگ -پايتخت وقت روسيه- بود و هنوز راه درازي در پيش داشت). ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ايلچي) در شرح ورود هيأت ايراني به شهر مسكو چنين نوشته است: «يوم جمعه دهم، كه روز عاشورا بود، صبح غذا صرف نموده از منزلخانه حركت [كرديم] و بعد از طي سي ورث (كيلومتر) راه كه پنج فرسنگ بوده باشد وارد شهر مسكو شديم... از منزلخانه الي مسكو متصل به هم، همه جا قراء و خانهها و جنگل و اشجار بسيار بود. به قدر يك فرسنگ به شهر مانده كثرت خلقي كه به جهت استقبال به خارج شهر آمده بودند، ملاحظه شد. بعد به قرب يكصد و پنجاه نفر از جنرالها و بزرگان و اعيان آنها در گاريت و اسبها سوار گرديده، با سواره بسيار به استقبال آمده، در سر راه صاحبيايلچي ايستاده، به آئين خود اقسام تعارف و عزت و احترام به جاي آوردند و به اتفاق ميآمدند... كورنادر «حاكم و صاحباختيار دوّم شهر» با جمعي آمده گاريت مخصوص پادشاهي به جهت صاحبيايلچي و گاريتهاي ديگر به جهت همراهان آورده، در آنجا به علّت هجوم خلق پياده شدند. خانهاي بود به همراهي كورنادر، دقيقهاي در آنجا توقّف كرده خلق را دور كرده راه را وسعتي دادند، [بعد] بيرون آمده به گاريت پادشاهي سوار شدند و رو به راه آورند [و عازم منزل شدند]... خانهي عالي بسيار وسيع مرتفعي كه پنج طبقه ساخته شده بود به جهت صاحبيايلچي معين كرده بودند و به طريقي كه شايستهي پادشاه ميبود خلوت و خوابگاه و مكانهاي ديگر به جهت صاحبيايلچي ترتيب داده بودند». («دليلالسفراء»)
تغيّر
ژنرال ترومسوف كه مدتي فرماندهي سپاهيان روسيه در گرجستان و قفقاز را به عهده داشت و با سپاهيان ايران ميجنگيد، در اين هنگام «صاحباختيار كل صفحات» مسكو بود، اما شخصاً به استقبال سفير ايران نيامد. او به همين دليل عدهاي را براي خوشامدگويي نزد ميرزا ابوالحسنخان فرستاد. «بعد بساناويچ و آقا بيك، مهمانداران [ايلچي]، خدمت صاحبيايلچي مذكور كردند كه چون طورمصوف (ترومسف) در اين ممكلت ثاني پادشاه روس و مرد كاملي است، هر گاه مبادرت از جانب شما در ملاقات او بشود راضي و خوشنود خواهد شد. صاحبي ايلچي از سخن آنها تغيّر كلي به هم رسانيده، مذكور نمودند كه اگر طورمصوف در اين مملكت ثاني پادشاه روس است، من هم ايلچي بزرگ دولت عليّه قويّه ايرانم و مادام كه او به منزل من نيامده، [از من] ديدن نكند، از جانب من سبقت نخواهد شد. از اين رهگذر ايشان (يعني بساناويچ و آقابيك) را يأس كلي حاصل شده به منزل خود رفتند.
صاحبيايلچي قدري به ملاحظه منزل و وسعت آن و وفور اطاق و جا و مكانهاي آن، كه فيالحقيقه در همان يك خانه هزار نفر آدم ميتوانستند توقف نمايند، مشغول بودند. بعد از زماني بساناويچ مهماندار آمده مذكور نمود كه طورمصوف به ديدن شما ميآيد. صاحبيايلچي مطلع گرديده، در مكاني مطلوب قرار گرفتند. مشاراليه وارد و به آئين خود احترام بسيار به جاي آورده، مباركباد منزل را مذكور ساخته، چاي و شيريني صرف كرده، به منزل خود رفت. در حين حركت مذكور نمود كه چون شب بعد عيد پادشاه ماست توقع آن است كه شما در خانهي پادشاهي در مجلس رقص و صحبت حضور به هم رسانيده باشيد. صاحبي ايلچي قبول نمودند...»
مسقو
ميرزا محمدهادي، چنانكه رسم سفرنامه نويسان است، قسمتهايي از مطلب خود را به توصيف شهر مسكو و ارائه اطلاعاتي در مورد آن اختصاص داده است. به نوشته او، «شهر مسكو كه مربوط آن مسقو است و از مشاهير شهرهاست، در ايام سابق هنگاميكه امير تيمور به آن ولايت دست يافته [بود]، آن را خراب و منهدم ساخته بود. ديگر سانحه به آنجا روي نداده بود و آبادي و معموري آن از قرار تقرير بعضي به حدي رسيده بود كه با وجود عظمت بينهايت كه در شهر و كوچه و بازارهاي آن هست، آمد و شد خلق معتذر (دشوار) بود. تا در سه سال قبل از اين، كه ناپليان (ناپلئون) پادشاه فرانسه به آن ولايت مسلط شده، خلق بسياري از آنها مقتول و خانهها و كليساها و عمارات عاليه و مكانهاي نامي آنجا را به آتش غضب خود سوخته كه تقريباً دو ثلث از كثرت مخلوق و اماكن آنها به كلي بر طرف و يك ثلث از آنها با خانهها و مكانها برقرار ماند. با وجود اين حال، در حين ورود و ملاحظهي كثرت و جمعيت خلق از زن و مرد و ديدن عمارات و خانههايي كه به جا مانده بود چنين مينمود كه مطلقاً سانحه بر آن روي نداده و مخلوقي بر طرف نشده و عمارات چنداني منهدم نگرديده... بيست سي هزار خانهي آباد و معمور و دويست سيصد كليساي مشهور بالفعل دارد و خلق آنجا دائم اوقات به آبادي و معموري مكانهاي سوخته مشغول و در كار بنائي و نجاري چنان ساعي ميباشند كه در يك سال ديگر آنجا را از زمان پيش آبادتر و معمورتر خواهند كرد. بالفعل خانههاي عالي پنجطبقه، چهارطبقه، كوچههاي بسيار وسيع، خيابانها روبروي يكديگر، كليساهاي متعدد و رودخانههاي بزرگ كه در وسط شهر جاري و پلها در روي آنها بسته عبور مينمايند...»
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي، ايلچي اعزامي فتحعليشاه به روسيه، روز دهم محرم سال 1230ه.ق. (22 آذر 1193ه.ش. – 13 اكتبر 1814م.) و پس از سفري طولاني با توقفهاي مكرّر به مسكو رسيد (به ياد داشته باشيد مقصد اصلي او شهر سنپترزبورگ -پايتخت وقت روسيه- بود و هنوز راه درازي در پيش داشت). ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ايلچي) در شرح ورود هيأت ايراني به شهر مسكو چنين نوشته است: «يوم جمعه دهم، كه روز عاشورا بود، صبح غذا صرف نموده از منزلخانه حركت [كرديم] و بعد از طي سي ورث (كيلومتر) راه كه پنج فرسنگ بوده باشد وارد شهر مسكو شديم... از منزلخانه الي مسكو متصل به هم، همه جا قراء و خانهها و جنگل و اشجار بسيار بود. به قدر يك فرسنگ به شهر مانده كثرت خلقي كه به جهت استقبال به خارج شهر آمده بودند، ملاحظه شد. بعد به قرب يكصد و پنجاه نفر از جنرالها و بزرگان و اعيان آنها در گاريت و اسبها سوار گرديده، با سواره بسيار به استقبال آمده، در سر راه صاحبيايلچي ايستاده، به آئين خود اقسام تعارف و عزت و احترام به جاي آوردند و به اتفاق ميآمدند... كورنادر «حاكم و صاحباختيار دوّم شهر» با جمعي آمده گاريت مخصوص پادشاهي به جهت صاحبيايلچي و گاريتهاي ديگر به جهت همراهان آورده، در آنجا به علّت هجوم خلق پياده شدند. خانهاي بود به همراهي كورنادر، دقيقهاي در آنجا توقّف كرده خلق را دور كرده راه را وسعتي دادند، [بعد] بيرون آمده به گاريت پادشاهي سوار شدند و رو به راه آورند [و عازم منزل شدند]... خانهي عالي بسيار وسيع مرتفعي كه پنج طبقه ساخته شده بود به جهت صاحبيايلچي معين كرده بودند و به طريقي كه شايستهي پادشاه ميبود خلوت و خوابگاه و مكانهاي ديگر به جهت صاحبيايلچي ترتيب داده بودند». («دليلالسفراء»)
تغيّر
ژنرال ترومسوف كه مدتي فرماندهي سپاهيان روسيه در گرجستان و قفقاز را به عهده داشت و با سپاهيان ايران ميجنگيد، در اين هنگام «صاحباختيار كل صفحات» مسكو بود، اما شخصاً به استقبال سفير ايران نيامد. او به همين دليل عدهاي را براي خوشامدگويي نزد ميرزا ابوالحسنخان فرستاد. «بعد بساناويچ و آقا بيك، مهمانداران [ايلچي]، خدمت صاحبيايلچي مذكور كردند كه چون طورمصوف (ترومسف) در اين ممكلت ثاني پادشاه روس و مرد كاملي است، هر گاه مبادرت از جانب شما در ملاقات او بشود راضي و خوشنود خواهد شد. صاحبي ايلچي از سخن آنها تغيّر كلي به هم رسانيده، مذكور نمودند كه اگر طورمصوف در اين مملكت ثاني پادشاه روس است، من هم ايلچي بزرگ دولت عليّه قويّه ايرانم و مادام كه او به منزل من نيامده، [از من] ديدن نكند، از جانب من سبقت نخواهد شد. از اين رهگذر ايشان (يعني بساناويچ و آقابيك) را يأس كلي حاصل شده به منزل خود رفتند.
صاحبيايلچي قدري به ملاحظه منزل و وسعت آن و وفور اطاق و جا و مكانهاي آن، كه فيالحقيقه در همان يك خانه هزار نفر آدم ميتوانستند توقف نمايند، مشغول بودند. بعد از زماني بساناويچ مهماندار آمده مذكور نمود كه طورمصوف به ديدن شما ميآيد. صاحبيايلچي مطلع گرديده، در مكاني مطلوب قرار گرفتند. مشاراليه وارد و به آئين خود احترام بسيار به جاي آورده، مباركباد منزل را مذكور ساخته، چاي و شيريني صرف كرده، به منزل خود رفت. در حين حركت مذكور نمود كه چون شب بعد عيد پادشاه ماست توقع آن است كه شما در خانهي پادشاهي در مجلس رقص و صحبت حضور به هم رسانيده باشيد. صاحبي ايلچي قبول نمودند...»
مسقو
ميرزا محمدهادي، چنانكه رسم سفرنامه نويسان است، قسمتهايي از مطلب خود را به توصيف شهر مسكو و ارائه اطلاعاتي در مورد آن اختصاص داده است. به نوشته او، «شهر مسكو كه مربوط آن مسقو است و از مشاهير شهرهاست، در ايام سابق هنگاميكه امير تيمور به آن ولايت دست يافته [بود]، آن را خراب و منهدم ساخته بود. ديگر سانحه به آنجا روي نداده بود و آبادي و معموري آن از قرار تقرير بعضي به حدي رسيده بود كه با وجود عظمت بينهايت كه در شهر و كوچه و بازارهاي آن هست، آمد و شد خلق معتذر (دشوار) بود. تا در سه سال قبل از اين، كه ناپليان (ناپلئون) پادشاه فرانسه به آن ولايت مسلط شده، خلق بسياري از آنها مقتول و خانهها و كليساها و عمارات عاليه و مكانهاي نامي آنجا را به آتش غضب خود سوخته كه تقريباً دو ثلث از كثرت مخلوق و اماكن آنها به كلي بر طرف و يك ثلث از آنها با خانهها و مكانها برقرار ماند. با وجود اين حال، در حين ورود و ملاحظهي كثرت و جمعيت خلق از زن و مرد و ديدن عمارات و خانههايي كه به جا مانده بود چنين مينمود كه مطلقاً سانحه بر آن روي نداده و مخلوقي بر طرف نشده و عمارات چنداني منهدم نگرديده... بيست سي هزار خانهي آباد و معمور و دويست سيصد كليساي مشهور بالفعل دارد و خلق آنجا دائم اوقات به آبادي و معموري مكانهاي سوخته مشغول و در كار بنائي و نجاري چنان ساعي ميباشند كه در يك سال ديگر آنجا را از زمان پيش آبادتر و معمورتر خواهند كرد. بالفعل خانههاي عالي پنجطبقه، چهارطبقه، كوچههاي بسيار وسيع، خيابانها روبروي يكديگر، كليساهاي متعدد و رودخانههاي بزرگ كه در وسط شهر جاري و پلها در روي آنها بسته عبور مينمايند...»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی