قوام ملّت و صلاح دولت
روايت ما از آغاز دوره دوم جنگهاي ايران و روس به آنجا رسيد كه فتحعليشاه و عباسميرزا به همراه مقامات ارشد دولتي در چمن سلطانيه با منچيكوف، فرستاده تزار جديد روسيه ديدار كردند، اما مذاكراتشان پيرامون اختلافات مرزي بينتيجه ماند. از سوي ديگر علماي بزرگ شيعه از عتبات و نقاط مختلف ايران به سلطانيه آمدند و خود را براي اعلام جهاد عليه روسيه و تشجيع و تحريك مردم آماده كردند. آقا سيد محمد (اصفهاني)، حاجي ملّا محمدجعفر استرآبادي، آقا سيد نصرالله استرآبادي، حاجي سيد محمدتقي قزويني، سيد عزيزالله طالش، حاجي ملّا احمد نراقي كاشاني، حاجي ملّا عبدالوهاب قزويني و حاجي ملّا محمد (نراقي) از جمله علمايي بودند كه در روزهاي هفدهم و هجدهم ذيقعده 1241ه.ق. (2 و 3 تير 1205ه.ش. - 23 و 24 ژوئن 1826م.) به اردوي فتحعليشاه در سلطانيه وارد شدند «و اين جمله مجتهدين كه انجمن بودند به اتفاق فتوي راندند كه هر كس از جهاد با روسيان باز نشيند از اطاعت يزدان سربرتافته، متابعت شيطان كرده باشد». («ناسخالتواريخ»، محمدتقي لسانالملك سپهر)
قضا
از لحني كه مورخان رسمي تاريخ قاجاريه در نوشتن حوادث اين چند روز به كار گرفتهاند چنين بر ميآيد كه فتحعليشاه شخصاً علاقه و انگيزهي چنداني براي جنگ نداشته، اما به تبعيت از اجماع مجتهدان به اين كار تن داده است. مثلاً عباراتي را كه خاوري شيرازي در مورد شاه به كار ميگيرد، مقايسه كنيد با آنچه در مورد نايبالسلطنه عباسميرزا ميگويد، در اين فراز: «شاهنشاهِ آگاه به سبب رعايت شريعت غرّا اين معني (جهاد) را مصدق ميبود و نواب نايبالسلطنه نيز به جهات مختلفه تصديق مينمود. جميع امرا و وزراء اقدام در جنگ را راغب بودند، مگر جناب مستطاب معتمدالدوله ميرزا عبدالوهاب و حاجي ميرزا ابوالحسنخان (شيرازي) وزير امور دول خارجه كه به جهت ملاحظه عواقب كار اين معني را انكار مينمودند. جناب آقا سيد محمد و سايرين آن دو نفر را پيغامات واهمهانگيز دادند و پس از آن پيغامات از واهمه تكفير، ديگر لب به انكار بر نگشادند». («تاريخ ذوالقرنين»)
سير حوادثي كه در پي آغاز دور دوم جنگهاي ايران و روس رخ داد و به انعقاد معاهده تركمنچاي انجاميد نشان ميدهد اين دو سياستمدار -كه از قضا نزد مورخان ايراني بسيار منفورند- واقعبينانهتر از سايرين به مسئله نگاه ميكردند و قصد داشتند جلوي اقدامي را كه خطا بودنش امروز كاملاً واضح به نظر ميرسد، بگيرند.
جالب اينجاست كه خاوري در بخشي ديگر از روايت خود به اصرار فرستاده امپراطور روسيه بر حفظ صلح اشاره ميكند و مينويسد: «ايلچي دولت روس (منچيكوف) با امناي شوكت عليّه هر چه سخن از صلح گفت، به جز انكار از آن و اصرار در جنگ جوابي نشنفت. چون از قانون «ملتداري» بيوقوف بود، سخن از قاعده «دولتداري» ادا نمود كه: «در اين اوقات لازم چنين بُوَد كه به جهت اداي آداب تعزيت [مرگ تزار پيشين] و تهنيت [بر تخت نشستن تزار تازه] از اين دولت ابد آيت (يعني دولت ايران) در فرستادن سفير مبادرت شود؛ حال كه از طرف ايمپراطور جديد اقدام در تشييد بنيان موافقت شديد شده، اصرار در جنگ دور از انصاف است و مهجور از رسوم انصاف». اگر چه موافق قاعدهي «دولتداري» اين معني حقيقت داشت ولي از باطن ملت حنيف امري تازه واقع شد كه اولياي دولت قاهره را در جواب اين فقره (يعني فرستادن سفير) نيز عاجز گذاشت... بالاخره ايلچي (منچيكوف) استدعاي ملاقات مجتهدين عظام را نمود كه خود از تعهد رد ولايات و اخراج روسيه از سرحدات ايشان را راضي دارد (؟) و همت بر انجام تعهدات خويش گمارد. مجتهدين در جواب فرمودند: «مهرباني با كفار بنا بر نص كلام ايزد جبّار حرام است و اين معني خلاف رسوم رسول انام و در صورت رد ولايات باز جهاد با ايشان واجبتر از روزه ماه صيام است»! شاهنشاه شريعتپرور بالمشافههالعليّه (يعني به طور شفاهي) به ايلچي فرمايش فرمود: اكنون امر داير فيمابين قوام ملت و صلاح دولت است و اختيار قوام ملت مرجّح بر صلاح دولت؛ در جايي كه پاي ملت در ميان است، دولت را منزل بر طاق نسيان [است]».
به ياد داشته باشيد كه كلمه «ملّت» در آن دوران به معناي امروزي به كار نميرفت و بار كاملاً مذهبي داشت. مراد از آن تقريباً همان مفهومي است كه امروزه از تركيب «امّت اسلام» طلب ميكنند. به همين معنا بود كه علماي شيعه را «رؤساي ملّت» ميگفتند و حوزه نفوذ ايشان گاه از سرحدات فراتر ميرفت. با اين توضيحات جملهاي كه فتحعليشاه به فرستاده تزار روسيه گفته است معناي روشنتري مييابد: اكنون امر بين «قوام ملّت» و «صلاح دولت» داير است و «قوام ملّت» بر «صلاح دولت» مرجّح است؛ در جايي كه پاي ملّت در ميان است، دولت را منزل بر طاق نسيان است.
ادامه روايت خاوري را بخوانيد: «كوتاه سخن، بعد از مكالمات بسيار، عموم مجتهدين ملّت و ملتزمين حضرت، جنگ را بر صلح ترجيح دادند و شقّهي رايات ظفرآيات را به عزم جهاد با آن طايفهي كفرعلامات برگشادند. ايلچي (منچيكوف) بعد از يأس فراوان تخت بلور و هداياي ديگر را داد و پاي عزيمت به مراجعت برگشاد. مبلغ يكهزار تومان زر نقد و چهار طاقه شال كشمير سواي انعام همراهان به انعام ايلچي به تنهايي عنايت شد و روز جمعه بيستوچهارم شهر ذيقعدهالحرام به مهمانداري ميرزا اسماعيل انجداني فراهاني منشي مدبر امور غربا، روانه آذربايجان و آن ناحيت گرديد و از آنجا نيز عازم تفليس گشت و كار دولتين بهيّتين از مصالحت و مسالمت و مراودت درگذشت.
قضا چون به گردون فرو هشت پر
همه عاقلان كور گردند و كر».
(ادامه دارد)
روايت ما از آغاز دوره دوم جنگهاي ايران و روس به آنجا رسيد كه فتحعليشاه و عباسميرزا به همراه مقامات ارشد دولتي در چمن سلطانيه با منچيكوف، فرستاده تزار جديد روسيه ديدار كردند، اما مذاكراتشان پيرامون اختلافات مرزي بينتيجه ماند. از سوي ديگر علماي بزرگ شيعه از عتبات و نقاط مختلف ايران به سلطانيه آمدند و خود را براي اعلام جهاد عليه روسيه و تشجيع و تحريك مردم آماده كردند. آقا سيد محمد (اصفهاني)، حاجي ملّا محمدجعفر استرآبادي، آقا سيد نصرالله استرآبادي، حاجي سيد محمدتقي قزويني، سيد عزيزالله طالش، حاجي ملّا احمد نراقي كاشاني، حاجي ملّا عبدالوهاب قزويني و حاجي ملّا محمد (نراقي) از جمله علمايي بودند كه در روزهاي هفدهم و هجدهم ذيقعده 1241ه.ق. (2 و 3 تير 1205ه.ش. - 23 و 24 ژوئن 1826م.) به اردوي فتحعليشاه در سلطانيه وارد شدند «و اين جمله مجتهدين كه انجمن بودند به اتفاق فتوي راندند كه هر كس از جهاد با روسيان باز نشيند از اطاعت يزدان سربرتافته، متابعت شيطان كرده باشد». («ناسخالتواريخ»، محمدتقي لسانالملك سپهر)
قضا
از لحني كه مورخان رسمي تاريخ قاجاريه در نوشتن حوادث اين چند روز به كار گرفتهاند چنين بر ميآيد كه فتحعليشاه شخصاً علاقه و انگيزهي چنداني براي جنگ نداشته، اما به تبعيت از اجماع مجتهدان به اين كار تن داده است. مثلاً عباراتي را كه خاوري شيرازي در مورد شاه به كار ميگيرد، مقايسه كنيد با آنچه در مورد نايبالسلطنه عباسميرزا ميگويد، در اين فراز: «شاهنشاهِ آگاه به سبب رعايت شريعت غرّا اين معني (جهاد) را مصدق ميبود و نواب نايبالسلطنه نيز به جهات مختلفه تصديق مينمود. جميع امرا و وزراء اقدام در جنگ را راغب بودند، مگر جناب مستطاب معتمدالدوله ميرزا عبدالوهاب و حاجي ميرزا ابوالحسنخان (شيرازي) وزير امور دول خارجه كه به جهت ملاحظه عواقب كار اين معني را انكار مينمودند. جناب آقا سيد محمد و سايرين آن دو نفر را پيغامات واهمهانگيز دادند و پس از آن پيغامات از واهمه تكفير، ديگر لب به انكار بر نگشادند». («تاريخ ذوالقرنين»)
سير حوادثي كه در پي آغاز دور دوم جنگهاي ايران و روس رخ داد و به انعقاد معاهده تركمنچاي انجاميد نشان ميدهد اين دو سياستمدار -كه از قضا نزد مورخان ايراني بسيار منفورند- واقعبينانهتر از سايرين به مسئله نگاه ميكردند و قصد داشتند جلوي اقدامي را كه خطا بودنش امروز كاملاً واضح به نظر ميرسد، بگيرند.
جالب اينجاست كه خاوري در بخشي ديگر از روايت خود به اصرار فرستاده امپراطور روسيه بر حفظ صلح اشاره ميكند و مينويسد: «ايلچي دولت روس (منچيكوف) با امناي شوكت عليّه هر چه سخن از صلح گفت، به جز انكار از آن و اصرار در جنگ جوابي نشنفت. چون از قانون «ملتداري» بيوقوف بود، سخن از قاعده «دولتداري» ادا نمود كه: «در اين اوقات لازم چنين بُوَد كه به جهت اداي آداب تعزيت [مرگ تزار پيشين] و تهنيت [بر تخت نشستن تزار تازه] از اين دولت ابد آيت (يعني دولت ايران) در فرستادن سفير مبادرت شود؛ حال كه از طرف ايمپراطور جديد اقدام در تشييد بنيان موافقت شديد شده، اصرار در جنگ دور از انصاف است و مهجور از رسوم انصاف». اگر چه موافق قاعدهي «دولتداري» اين معني حقيقت داشت ولي از باطن ملت حنيف امري تازه واقع شد كه اولياي دولت قاهره را در جواب اين فقره (يعني فرستادن سفير) نيز عاجز گذاشت... بالاخره ايلچي (منچيكوف) استدعاي ملاقات مجتهدين عظام را نمود كه خود از تعهد رد ولايات و اخراج روسيه از سرحدات ايشان را راضي دارد (؟) و همت بر انجام تعهدات خويش گمارد. مجتهدين در جواب فرمودند: «مهرباني با كفار بنا بر نص كلام ايزد جبّار حرام است و اين معني خلاف رسوم رسول انام و در صورت رد ولايات باز جهاد با ايشان واجبتر از روزه ماه صيام است»! شاهنشاه شريعتپرور بالمشافههالعليّه (يعني به طور شفاهي) به ايلچي فرمايش فرمود: اكنون امر داير فيمابين قوام ملت و صلاح دولت است و اختيار قوام ملت مرجّح بر صلاح دولت؛ در جايي كه پاي ملت در ميان است، دولت را منزل بر طاق نسيان [است]».
به ياد داشته باشيد كه كلمه «ملّت» در آن دوران به معناي امروزي به كار نميرفت و بار كاملاً مذهبي داشت. مراد از آن تقريباً همان مفهومي است كه امروزه از تركيب «امّت اسلام» طلب ميكنند. به همين معنا بود كه علماي شيعه را «رؤساي ملّت» ميگفتند و حوزه نفوذ ايشان گاه از سرحدات فراتر ميرفت. با اين توضيحات جملهاي كه فتحعليشاه به فرستاده تزار روسيه گفته است معناي روشنتري مييابد: اكنون امر بين «قوام ملّت» و «صلاح دولت» داير است و «قوام ملّت» بر «صلاح دولت» مرجّح است؛ در جايي كه پاي ملّت در ميان است، دولت را منزل بر طاق نسيان است.
ادامه روايت خاوري را بخوانيد: «كوتاه سخن، بعد از مكالمات بسيار، عموم مجتهدين ملّت و ملتزمين حضرت، جنگ را بر صلح ترجيح دادند و شقّهي رايات ظفرآيات را به عزم جهاد با آن طايفهي كفرعلامات برگشادند. ايلچي (منچيكوف) بعد از يأس فراوان تخت بلور و هداياي ديگر را داد و پاي عزيمت به مراجعت برگشاد. مبلغ يكهزار تومان زر نقد و چهار طاقه شال كشمير سواي انعام همراهان به انعام ايلچي به تنهايي عنايت شد و روز جمعه بيستوچهارم شهر ذيقعدهالحرام به مهمانداري ميرزا اسماعيل انجداني فراهاني منشي مدبر امور غربا، روانه آذربايجان و آن ناحيت گرديد و از آنجا نيز عازم تفليس گشت و كار دولتين بهيّتين از مصالحت و مسالمت و مراودت درگذشت.
قضا چون به گردون فرو هشت پر
همه عاقلان كور گردند و كر».
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی