آمادگي براي نبرد
در شماره گذشته خوانديد كه فرستاده ژنرال يرملوف (حكمران گرجستان و فرمانده سپاه قفقاز) در سلطانيه با مقامات ايران گفتگو كرد و ادعاي روسها را در مورد مالكيت سه نقطه تازه مرزي به آگاهي آنها رساند. مذاكرات دو طرف بينتيجه ماند و فتحعليشاه تصميم گرفت ميرزا محمدصادق وقايعنگار را براي گفتگوي مستقيم با يرملوف به تفليس اعزام كند. وقايعنگار هنگامي به تفليس رسيد كه يرملوف به داغستان رفته بود و يكي دو نقطه مرزي تازه توسط روسها اشغال شده بود. گفتگوي فرستاده ايران با جانشين يرملوف نيز نتيجه نداد، اما در همين اوان خبر مرگ تزار الكساندر اول به تفليس رسيد.
قرارنامه
آلكساندر اول، امپراطور روسيه كه دوره اول جنگهاي ايران و روس در دوره زمامداري او گذشته بود، روز اول دسامبر 1825م. (10 آذر 1204ه.ش. – 19 ربيعالثاني 1241ه.ق.) در اثر بيماري در راه عزميت به كريمه درگذشت. حدود دو هفته بعد و پس از كشمكشي كوتاه و كمدامنه بر سر جانشيني او، برادرش به نام تزار نيكلاي اول بر تخت سلطنت روسيه نشست. به نوشته دكتر غلامحسين زرگرينژاد (در حاشيه «مآثر سلطانيه»)، تزار تازه «در ادامه سياستهاي برادرش، پيش از آنكه وقايعنگار [در بازگشت از مأموريت تفليس] به تهران برسد، پرنس منچيكوف را به عنوان سفير فوقالعاده راهي دربار ايران كرد. منچيكوف گذشته از آنكه مأمور اعلام جلوس رسمي نيكلاي اول بود، وظيفه داشت تا دربارهي مسأله سرحدي و همچنين اتحاد ايران با روسيه عليه عثماني با مقامات ايران وارد مذاكره شود. منچيكف پس از ملاقات با عباسميرزا و ميرزا بزرگ قائممقام در تبريز، روز 4 ذيحجه 1241ه.ق. (9 ژوئيه 1826م.) جهت مذاكره با فتحعليشاه وارد چمن سلطانيه (اقامتگاه تابستاني شاه) شد. جلسات مذاكره با حضور سفير روسيه و هنري ويلوك، كاردار سفارت انگليس، عباسميرزا و برخي از بزرگان قاجار مانند آصفالدوله، امينالدوله و معتمدالدوله و ميرزا بزرگ در چندين نوبت برگزار شد. منچيكوف در تمامي اين جلسات صريحاً اعلام ميكرد كه فقط حاضر به قبول قرارنامهي مرزي است كه در تفليس به امضاء رسيده و گوگچه را نيز حق روسيه ميداند».
«قرارنامه» مورد اشاره، موافقتنامهاي است كه روز هشتم شعبان 1240ه.ق. ميان فتحعليخان (حاكم تبريز و فرستاده عباسميرزا به تفليس) و يرملوف امضاء شده بود. اين موافقتنامه به گونهاي تنظيم شده بود كه گوگچه را در ازاي پذيرش حاكميت ايران بر قپان، به روسها وا ميگذاشت. مقامات ايراني معتقد بودند كه قپان اساساً در خاك ايران بوده و گوگچه نيز مطابق عهدنامه گلستان در اختيار ايران است، بنابراين قرارنامه مذكور خدعهآميز و غير معتبر است. اما منچيكوف حاضر به پذيرش هيچ قرار تازهاي نبود و بر اعتبار همين قرارنامه اصرار ميورزيد.
اما پيش از همه اينها، حوادثي اتفاق افتاده و زمينه را براي شعلهور شدن دوباره آتش جنگ آماده كرده بود. به نوشته خاوري شيرازي، «در اين مدت [13 سال] كه ولايات گنجه و قراباغ و شيروانات و غيره در تصرّف دولت روس بود، بعد از وفور استيلا و تسلط، بناي تعرّض به عرض و ناموس مسلمانان گذاشتند و در باب دين و مذهب و ملت نيز خاطر قاصر بر ايذا و اضرار گماشتند. اين مطلب به توسط علما و فضلاي آن ديار و تحريك كارپردازان دربار حضرت وليعهدي كه راضي به مصالحه نبودند و قوام عزّت خود را در مخاصمه با دولت روس تصوّر مينمودند، به عرض جناب مجتهد الزمان حضرت آقا سيد محمد ولد آقا سيد علي اصفهاني ساكن عتبات عاليات رسيد و معزياليه تكليف شرعي خود و مسلمانان را در جهاد با كفره روس ديد».
تجمع
البته مجتهد مذكور پيش از هر اقدام، معتمد خود را به دربار فتحعليشاه فرستاد و نظر او را جويا شد. به نوشته خاوري: «حضرت صاحبقران شريعتپرور به حكم شرع مطهر رضا داد و ملّا رضا (فرستاده آقا سيد محمد) را با مراتب رضامندي به خدمت جناب مجتهدالزماني فرستاد». پس از آن بود كه آقا سيد محمد اصفهاني به همراه عده ديگري از علما و روحانيون ساكن عتبات راهي ايران شدند و در اوايل شوّال 1241ه.ق. به تهران رسيدند. در تهران استقبال شايستهاي از آنها به عمل آمد و فتحعليشاه مبلغ هنگفتي براي تجهيز سپاه اختصاص داد. «پس آقا سيد محمد دل شاد كرد و با هر يك از علماي ايران مكتوبي نگار داد كه به حضرت شهريار گرد آيند و مردم را از بهر جهاد تحريص كنند». («ناسخالتواريخ»، محمدتقي لسانالملك سپهر)
به اين ترتيب اردوي شاهي در اواخر شوّال عازم سلطانيه زنجان شد و روز دوشنبه ششم ذيقعده 1241ه.ق. به آنجا رسيد. چهار روز بعد نايبالسلطنه عباسميرزا نيز به اردو پيوست و در همين ايام بود كه منچيكوف وارد سلطانيه شد. او روز «شانزدهم ذيقعده در حضرت شهريار بار جست و مكتوب ايمپراطور برسانيد». چنانكه ديديم مذاكرات او با مقامات ايران نتيجهاي نداد و پرنس روس راهي كشورش شد.
«روز جمعه هفدهم ذيقعده جناب آقا سيد محمد (اصفهاني) و حاجي ملّا محمدجعفر استرآبادي و آقا سيد نصرالله استرآبادي و حاجي سيد محمدتقي قزويني و سيد عزيزالله طالش و ديگر علما و فضلا وارد لشكرگاه گشتند و شاهزادگان و امراء ايشان را پذيره كردند. در روز شنبه هيجدهم جناب حاجي ملّا احمد نراقي كاشاني كه از تمامت علماي اثنيعشريه فضيلتش بر زيادت بود به اتفاق حاجي ملّا عبدالوهاب قزويني و جماعتي ديگر از علما و حاجي ملّا محمد پسر حاجي ملا احمد... از راه برسيدند».
(ادامه دارد)
در شماره گذشته خوانديد كه فرستاده ژنرال يرملوف (حكمران گرجستان و فرمانده سپاه قفقاز) در سلطانيه با مقامات ايران گفتگو كرد و ادعاي روسها را در مورد مالكيت سه نقطه تازه مرزي به آگاهي آنها رساند. مذاكرات دو طرف بينتيجه ماند و فتحعليشاه تصميم گرفت ميرزا محمدصادق وقايعنگار را براي گفتگوي مستقيم با يرملوف به تفليس اعزام كند. وقايعنگار هنگامي به تفليس رسيد كه يرملوف به داغستان رفته بود و يكي دو نقطه مرزي تازه توسط روسها اشغال شده بود. گفتگوي فرستاده ايران با جانشين يرملوف نيز نتيجه نداد، اما در همين اوان خبر مرگ تزار الكساندر اول به تفليس رسيد.
قرارنامه
آلكساندر اول، امپراطور روسيه كه دوره اول جنگهاي ايران و روس در دوره زمامداري او گذشته بود، روز اول دسامبر 1825م. (10 آذر 1204ه.ش. – 19 ربيعالثاني 1241ه.ق.) در اثر بيماري در راه عزميت به كريمه درگذشت. حدود دو هفته بعد و پس از كشمكشي كوتاه و كمدامنه بر سر جانشيني او، برادرش به نام تزار نيكلاي اول بر تخت سلطنت روسيه نشست. به نوشته دكتر غلامحسين زرگرينژاد (در حاشيه «مآثر سلطانيه»)، تزار تازه «در ادامه سياستهاي برادرش، پيش از آنكه وقايعنگار [در بازگشت از مأموريت تفليس] به تهران برسد، پرنس منچيكوف را به عنوان سفير فوقالعاده راهي دربار ايران كرد. منچيكوف گذشته از آنكه مأمور اعلام جلوس رسمي نيكلاي اول بود، وظيفه داشت تا دربارهي مسأله سرحدي و همچنين اتحاد ايران با روسيه عليه عثماني با مقامات ايران وارد مذاكره شود. منچيكف پس از ملاقات با عباسميرزا و ميرزا بزرگ قائممقام در تبريز، روز 4 ذيحجه 1241ه.ق. (9 ژوئيه 1826م.) جهت مذاكره با فتحعليشاه وارد چمن سلطانيه (اقامتگاه تابستاني شاه) شد. جلسات مذاكره با حضور سفير روسيه و هنري ويلوك، كاردار سفارت انگليس، عباسميرزا و برخي از بزرگان قاجار مانند آصفالدوله، امينالدوله و معتمدالدوله و ميرزا بزرگ در چندين نوبت برگزار شد. منچيكوف در تمامي اين جلسات صريحاً اعلام ميكرد كه فقط حاضر به قبول قرارنامهي مرزي است كه در تفليس به امضاء رسيده و گوگچه را نيز حق روسيه ميداند».
«قرارنامه» مورد اشاره، موافقتنامهاي است كه روز هشتم شعبان 1240ه.ق. ميان فتحعليخان (حاكم تبريز و فرستاده عباسميرزا به تفليس) و يرملوف امضاء شده بود. اين موافقتنامه به گونهاي تنظيم شده بود كه گوگچه را در ازاي پذيرش حاكميت ايران بر قپان، به روسها وا ميگذاشت. مقامات ايراني معتقد بودند كه قپان اساساً در خاك ايران بوده و گوگچه نيز مطابق عهدنامه گلستان در اختيار ايران است، بنابراين قرارنامه مذكور خدعهآميز و غير معتبر است. اما منچيكوف حاضر به پذيرش هيچ قرار تازهاي نبود و بر اعتبار همين قرارنامه اصرار ميورزيد.
اما پيش از همه اينها، حوادثي اتفاق افتاده و زمينه را براي شعلهور شدن دوباره آتش جنگ آماده كرده بود. به نوشته خاوري شيرازي، «در اين مدت [13 سال] كه ولايات گنجه و قراباغ و شيروانات و غيره در تصرّف دولت روس بود، بعد از وفور استيلا و تسلط، بناي تعرّض به عرض و ناموس مسلمانان گذاشتند و در باب دين و مذهب و ملت نيز خاطر قاصر بر ايذا و اضرار گماشتند. اين مطلب به توسط علما و فضلاي آن ديار و تحريك كارپردازان دربار حضرت وليعهدي كه راضي به مصالحه نبودند و قوام عزّت خود را در مخاصمه با دولت روس تصوّر مينمودند، به عرض جناب مجتهد الزمان حضرت آقا سيد محمد ولد آقا سيد علي اصفهاني ساكن عتبات عاليات رسيد و معزياليه تكليف شرعي خود و مسلمانان را در جهاد با كفره روس ديد».
تجمع
البته مجتهد مذكور پيش از هر اقدام، معتمد خود را به دربار فتحعليشاه فرستاد و نظر او را جويا شد. به نوشته خاوري: «حضرت صاحبقران شريعتپرور به حكم شرع مطهر رضا داد و ملّا رضا (فرستاده آقا سيد محمد) را با مراتب رضامندي به خدمت جناب مجتهدالزماني فرستاد». پس از آن بود كه آقا سيد محمد اصفهاني به همراه عده ديگري از علما و روحانيون ساكن عتبات راهي ايران شدند و در اوايل شوّال 1241ه.ق. به تهران رسيدند. در تهران استقبال شايستهاي از آنها به عمل آمد و فتحعليشاه مبلغ هنگفتي براي تجهيز سپاه اختصاص داد. «پس آقا سيد محمد دل شاد كرد و با هر يك از علماي ايران مكتوبي نگار داد كه به حضرت شهريار گرد آيند و مردم را از بهر جهاد تحريص كنند». («ناسخالتواريخ»، محمدتقي لسانالملك سپهر)
به اين ترتيب اردوي شاهي در اواخر شوّال عازم سلطانيه زنجان شد و روز دوشنبه ششم ذيقعده 1241ه.ق. به آنجا رسيد. چهار روز بعد نايبالسلطنه عباسميرزا نيز به اردو پيوست و در همين ايام بود كه منچيكوف وارد سلطانيه شد. او روز «شانزدهم ذيقعده در حضرت شهريار بار جست و مكتوب ايمپراطور برسانيد». چنانكه ديديم مذاكرات او با مقامات ايران نتيجهاي نداد و پرنس روس راهي كشورش شد.
«روز جمعه هفدهم ذيقعده جناب آقا سيد محمد (اصفهاني) و حاجي ملّا محمدجعفر استرآبادي و آقا سيد نصرالله استرآبادي و حاجي سيد محمدتقي قزويني و سيد عزيزالله طالش و ديگر علما و فضلا وارد لشكرگاه گشتند و شاهزادگان و امراء ايشان را پذيره كردند. در روز شنبه هيجدهم جناب حاجي ملّا احمد نراقي كاشاني كه از تمامت علماي اثنيعشريه فضيلتش بر زيادت بود به اتفاق حاجي ملّا عبدالوهاب قزويني و جماعتي ديگر از علما و حاجي ملّا محمد پسر حاجي ملا احمد... از راه برسيدند».
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی