از جمله مهمترين مسائلي كه در عهد سلطنت محمدشاه قاجار پيش آمد و عواقب آن تا زمان ناصرالدينشاه ادامه يافت، ماجراي هرات بود. اين شهر كه از جمله مهمترين شهرهاي خراسان بزرگ محسوب ميشد، در زمان شاه اسماعيل صفوي بخشي از ايران بود. پس از انقراض سلسله صفويه، هرات مدتي استقلال داشت تا به تصرف نادرشاه افشار درآمد. در پي قتل نادرشاه، احمدشاه ابدالي به آنجا مسلّط شد و به تدريج حكومتي مستقل در افغانستان به وجود آورد. اما انسجام اين حكومت در سال 1187 ه.ق. از ميان رفت و هر يك از شهرهاي افغانستان، از جمله هرات، تحت تسلّط حاكمي مستقل درآمد.
ناحيه خراسان ايران در دوره جنگهاي ايران و روس، در اثر ضرورت تمركز قواي كشور در آذربايجان به شدت ناامن شد و ايلات و طوايف به سركشي و غارت مشغول شدند. چنين بود كه شاهزاده عباسميرزا و سپاهيانش بلافاصله پس از پايان دوره دوم جنگهاي ايران و روسيه، براي بازگرداندن نظم به ولايات مركزي و خراسان به آن سو شتافتند. از آنجا كه هرات يكي از كانونهاي فتنه در خراسان شناخته ميشد، عباسميرزا دو بار اين شهر را به محاصره در آورد و كوشيد آنجا را به چنگ آورد. بار نخست به توصيه و اصرار وزيرمختار بريتانيا دست از محاصره برداشت ولي سال بعد شاهزاده محمدميرزا (محمدشاه بعدي) را مأمور فتح هرات كرد. اما محمدميرزا نيز در پي مرگ ناگهاني پدرش ناچار از محاصره هرات منصرف شد و بازگشت. نامهاي كه شاهزاده جوان و شجاع در دومين محاصره هرات (پيش از مرگ پدرش) براي ميرزا ابوالقاسم قائممقام نوشته است، ميزان دلبستگي او را به اين شهر نشان ميدهد: «جناب قائممقام!... هر قدر زودتر بياييد، دير است!... خاطرجمع داريد كه به حمدالله تعالي عنقريب فتح هرات خواهد شد و تا لب گور بر سر آنيم. مردن برايم بهتر از نگرفتن هرات است». (نامه شماره 57 از مجلّد 2204 باگاني وزارت خارجه، نقل شده در «انفصال هرات» منصوره اتحاديه-نظاممافي)
عزم
با اين توصيف، عجيب نيست كه محمدشاه قاجار در نخستين فرصت پس از تثبيت نسبي سلطنتش به فكر هرات افتاد و به آنجا لشكر كشيد. علاوه بر دلبستگي و تعهدي كه شاه جوان براي گشودن هرات احساس ميكرد، دلايل ديگري نيز براي اين كار وجود داشت. نخستين دليل نقشي بود كه افغانها در ناامني خراسانِ ايران داشتند. كامرانميرزاي افغان (حاكم وقت هرات) نميخواست يا نميتوانست جلوي شبيخونهايي را كه از محدوده حكومت او عليه ساكنان سرحدات ايران انجام ميشد بگيرد. مسئله ديگر وضعيت جمعيت شيعه ساكن هرات بود. شيعيان در اين شهر اكثريت داشتند اما حاكمان، سنيمذهب بودند و اين امر مشكلاتي به وجود ميآورد. حتي گويا شيعيان هرات با فرستادن پيام و نامه از محمدشاه ياري خواسته بودند. آنها طبيعتاً از اينكه شهرشان تحت حكومت يك سلطان شيعه قرار گيرد استقبال ميكردند. چنين بود كه محمدشاه در بهار سال 1254ه.ق. براي عزيمت به سوي هرات مصمم شد.
انگليسيها
شاه قاجار روز 19 ربيعالثاني (مطابق 20 تير 1217ه.ش. و 11 ژوئيه 1838م.) تهران را به مقصد هرات ترك كرد. هنگامي كه به نزديكي خراسان رسيد، اللهيارخان آصفالدوله (دايي شاه و حكمران خراسان) به استقبال او شتافت و كوشيد با اين استدلال كه هنوز مدعيان سلطنت كاملاً سركوب نشدهاند او را از ادامه سفر باز دارد. محمدشاه نپذيرفت و به راه خود ادامه داد. حاجي ميرزا آقاسي كه بدون پذيرفتن عنوان «صدراعظم» يا «وزير»، عملاً همهكارهي حكومت بود در اين سفر شاه را همراهي ميكرد. او چنانكه مشهور و مورد قبول اكثر مورخان است، لياقت و كفايت لازم براي اين كار را نداشت. نخستين اختلافنظر ميان او و ميرزا آقاخان نوري كه در آن هنگام وزيرلشكر بود، بر سر تصرف قلعه غوريان پيش آمد. حاجي معتقد بود تسخير قلعه لازم نيست اما ميرزا آقاخان عقيده داشت باقي گذاشتن دشمن پشتِ سر دور از احتياط است. سرانجام نظر ميرزا آقاخان پذيرفته شد. سپاه محمدشاه پس از فتح قلعه غوريان به سوي هرات رفت و روز 23 شعبان 1254ه.ق. (20 آبان 1217ه.ش.) به آنجا رسيد. چهار روز بعد محاصره شهر آغاز شد. عدم صلاحيت حاجي ميرزا آقاسي باز مشكلآفريد. او دستور داد سه دروازه شهر را ببندند و سه دروازه ديگر را باز بگذارند تا اهالي قلعه امكان فرار داشته باشند. اين كار باعث شد محاصره قلعه تا مدتها فشاري بر مدافعان آن وارد نكند چون راه رسيدن آذوقه باز بود. سرانجام به اصرار ميرزا آقاخان محاصره هرات كامل شد. اما مشكل بزرگتر، مخالفت انگليسيها با اين كار بود.
آنها اقدام دولت ايران را ناشي از تحريك روسها ميپنداشتند و عقيده داشتند نفوذ ايران به افغانستان به معني راه يافتن روسهاست و امنيت مرزهاي هندوستان را تهديد ميكند. مكنيل، وزير مختار بريتانيا حدود شش ماه پس از آغاز محاصره خود را به اردوي محمدشاه رساند و كوشيد او را از ادامه كار باز دارد. او در عين حال با حاكم هرات ارتباط داشت و به او اطلاعات و مشاوره ميداد. سرانجام نيز بياحترامي به يكي از پيكهاي سفارت را بهانه كرد و به حالت قهر اردو را ترك گفت. او از مشهد نامهاي تهديدآميز به شاه نوشت و به او اطلاع داد انگلستان از تمام قدرت خود براي مقابله با نيات ايران استفاده خواهد كرد. در همين شرايط خبر اشغال جزيره خارك توسط ناوگان بريتانيا به عنوان مقابله به مثل به محمدشاه رسيد. او ناچار شد محاصره هرات را پس از حدود ده ماه رها كند و به تهران باز گردد، اما غائله هنوز ادامه داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر