دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۴

صدارت ميرزا ابوالقاسم فراهاني

ميرزا ابوالقاسم‌خان فراهاني سال‌ها وزارت دو وليعهد فتحعلي‌شاه قاجار (عباس‌ميرزا و محمدميرزا) را به عهده داشت. او را «قائم‌مقام» مي‌خواندند به اين نشان كه در هنگام جلوس وليعهد به تخت شاهي سمتِ صدارت خواهد يافت. چنين بود كه پس از مرگ فتحعلي‌شاه و برتخت نشستن محمدشاه قاجار، ميرزا ابوالقاسم‌خان فراهاني، صدراعظم ايران شد. دست يافتن او به اين مقام به ويژه از آنجا ضرورت مي‌يافت كه بدون تدبير و تلاش او غلبه محمدميرزا بر ساير مدعيان سلطنت و آرام كردن آشوب‌هاي پس از مرگ فتحعلي‌شاه دشوار مي‌نمود.
ميرزا ابوالقاسم‌خان چه در هنگامي كه دستيار پدرش (ميرزا عيسي قائم‌مقام اول، وزير كاردان عباس‌ميرزا) بود و چه در دوراني كه مستقيماً به عنوان وزيرِ شاهزاده و پيشكار كل آذربايجان خدمت مي‌كرد، به انتظام امور و نوسازي دستگاه حكومت اهميت فراوان مي‌داد و با كمك و همدلي عباس‌ميرزا توانسته بود نظمي تحسين‌برانگيز در آن ولايت برپا كند. اما اين كار –چنانكه گويا اقتضاي اجتناب‌ناپذيرِ دوران او بود- با شيوه‌اي كاملاً تمركزگرا كه مي‌توان آن را تا حدودي استبدادي دانست امكان‌پذير شده بود. ميرزا ابوالقاسم‌خان طبعاً مي‌كوشيد در دوران صدارت خود نيز از همان شيوه استفاده كند و بركاتي را كه در نظم و انسجام امور آذربايجان ديده بود به سراسر كشور تسري دهد. علاوه بر اين ساختار قدرت ايجاب مي‌كرد كه او در چنين شرايطي ضرورت تحكيم پايه‌هاي قدرت فردي خود را نيز در نظر داشته باشد تا رقبا و دشمنانش نتوانند زيرپاي او را جارو كنند.
رقيبان
عمده‌ترين رقيبان ميرزا ابوالقاسم‌خان عبارت بودند از اللهيارخان آصف‌الدوله (دايي محمدشاه و وزيراعظم دوران فتحعلي‌شاه) و حاجي‌ميرزا آقاسي (معلم و مراد محمدشاه قاجار) كه سر جان كمپبل (وزير مختار انگليس) نيز به آنها پيوست و به اتفاق، دسيسه عليه صدراعظم را تا سرنگوني و قتل او دنبال كردند. روشن بود آصف‌الدوله كه در تثبيت وليعهدي محمدميرزا در زمان حيات فتحعلي‌شاه قاجار نقش كليدي بازي كرده بود، انتظار داشت مقام و نفوذ خود را در دوران سلطنت خواهرزاده‌اش نيز حفظ كند. اما رقابت و دشمني حاجي‌ميرزا آقاسي با قائم‌مقام جنبه‌اي پيچيده‌تر داشت.
حاجي عباس ايرواني (آقاسي)، معروف به ملا عباس «مهاجري قفقازي بود كه اصل و نسب ايلياتي داشت. او پيش از آنكه به كسوت ملايي در آيد و به عنوان معلم يكي از پسران قائم‌مقام (اول) برگزيده شود، زندگي طلبگي پرماجرايي را پشت سر نهاده بود. كشكولي از كلمات قصارِ صوفيان و تعليمات نيمه‌شرعي، او را آنقدر محبوب ساخت كه در سال 1237ه.ق. ملقب به آقاسي (رئيس دربار) گردد و سه سال بعد مربي ارشد پسر اول ولي‌عهد (محمدميرزا) شود». («قبله عالم»، عباس‌امانت)
فضاي به شدت خرافي حاكم بر ايران (به ويژه در محافل حكومتي) باعث مي‌شد چنين شخصي قابليت نفوذ به عالي‌ترين مراكز قدرت را داشته باشد. محمدميرزاي نوجوان به دلايلي مبهم به شدت تحت‌تأثير حاجي قرار گرفت به طوري كه به نوشته جهانگيرميرزا قاجار، «در اكثر اوقات ليل و نهار به نان و سركه‌اي قليل... قناعت مي‌فرمودند و از مأكولات و ملبوساتي كه از ولايت فرنگ مي‌آوردند مجتنب شدند و از آن تاريخ... قند روسي ميل نفرمودند و ملبوس از اقمشه فرنگ را بدون شستن نمي‌پوشيدند». («تاريخ نو»، نقل شده در همان)
اين رفتار افراطي محمدميرزا پدرش عباس‌ميرزا را خوش نمي‌آمد. پدر او را مجبور مي‌كرد گوشت بخورد و عادي‌تر رفتار كند. پيداست چنين وضعي خشم قائم‌مقام را نيز عليه حاجي بر مي‌انگيخته است، به طوري كه «در خلوت، حاجي از احوالات خود و عداوت بي‌جهت ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام در خدمت پادشاه مرحوم (منظور محمدشاه است) بيان مي‌نمود». (همان) اين دشمني تا عهد صدارت قائم‌مقام ادامه داشت.
نگراني
از سوي ديگر سرجان كمپبل، وزير مختار بريتانيا در ايران نيز به رغم تمايل اوليه‌اش به صدارت قائم‌مقام و كمكي كه در به سلطنت رساندن محمدشاه به او كرده بود، به تدريج از او روي‌برگردان شد تا جايي كه سرانجام در يادداشت‌هاي روزانه‌اش او را «بدتر از طاعون» خواند.
چنانچه رفت، قائم‌مقام به متمركز كردن قدرت به منظور افزايش كارآمدي دستگاه حكومت عقيده داشت. از سوي ديگر او كه به رسم وزيركشيِ پادشاهان ايران واقف بود، كوشش مي‌كرد پايه قدرت شخصي خود را تحكيم و خطر را تا حد ممكن از خود دور كند. اما تركيب اين اقدامات، سوءظن برانگيز بود. كمپبل در يادداشت روز 14 ژانويه 1835 خود نوشته است: «من و وزير مختار روس توافق كرديم كه از لحاظ امنيت شاه و مملكت حتماً لازم است قائم‌مقام را وادار كنند كه در دستگاه اداره‌ي امور، تقسيم‌كار كند». نگراني براي «امنيت شاه» در اثر افزايش قدرت قائم‌مقام به اين معناست كه آنها احتمال مي‌داده‌اند ميرزا ابوالقاسم عليه شاه توطئه كند. گويا تلاش قائم‌مقام براي سپردن امور مهم به بستگان و نزديكان خويش اين نگراني را دامن مي‌زده است. علاوه بر اين ميرزا ابوالقاسم‌خان كوششي كاملاً جدي به كار مي‌گرفت تا از دخالت سياست خارجي در امور ايران جلوگيري كند. اين امر طبعاً به مذاق نمايندگان سياسي روس و انگليس خوش نمي‌آمد. (مقاله «سرنوشت قائم‌مقام»، فريدون آدميت، نقل شده در «قائم‌مقام‌نامه» به كوشش محمدرسول درياگشت)
كمپبل در يادداشت‌هاي روزنانه خود اشاراتي صريح دارد كه مستقيم و غير‌مستقيم عليه صدراعظم نزد شاه بدگويي يا ابراز نگراني مي‌كرده است. تحريكات آصف‌الدوله و حاجي‌ميرزا آقاسي نيز در كار بود تا سرانجام محمدشاه دستور بازداشت و قتل قائم‌مقام را صادر كرد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی