«قائممقام در تعيين محمدميرزا به ولايتعهدي و جلوس او به تخت سلطنت نقش مؤثر داشت و فتحعليشاه و دول خارجي براي رسيدن محمدميرزا به سلطنت به كارداني و هوشياري او متكي بودند. قبل از اينكه عباسميرزا براي بار دوم به خراسان سفر نمايد، قائممقام و دكتر كورميك پزشك (انگليسي) معالج عباسميرزا، شاه را از وخامت حال وليعهد باخبر كردند تا از سفر وي جلوگيري نمايد، ولي عباسميرزا به قائممقام پرخاش نموده به سوي خراسان رهسپار گشت. عباسميرزا چندي بعد در دهم جماديالآخر 1249ه.ق. در حالي كه محمدميرزا هرات را در محاصره داشت در مشهد درگذشت. او روز قبل از مرگ، قائممقام را احضار نموده از او قول گرفت كه در صورت مرگش محمدميرزا را كمك كرده وي را به سلطنت رساند. فوت وليعهد... براي قائممقام هم از لحاظ شخصي و هم از لحاظ سياسي اتفاق بسيار ناگواري بود... رابطه شخص قائممقام با محمدميرزا حسنه نبود و رجال دربار از اين امر مطلع بودند... نماينده سياسي انگليس، كمپبل، نوشته بود كه «در زمان حيات عباسميرزا بين محمدميرزا و قائممقام دوستي وجود نداشت و در سالهاي آخر روابط آنها به دشمني تبديل شده بود، ولي بعد از فوت وليعهد چون منافع هر دو ايجاب ميكرد، اين دشمني به همكاري تبديل گشت و از آن پس قائممقام سعي ميكرد به قولي كه به عباسميرزا داده بو، وفا نمايد».» (خطابه «نقش قائممقام در به سلطنت رسيدن محمدشاه»، منصوره اتحاديه، نقل شده در كتاب «قائممقامنامه» به كوشش محمدرسول درياگشت)
اصفهان
شايد بتوان احساسي را كه قائممقام پس از مرگ شاهزاده عباسميرزا داشته، بهتر از هر جاي ديگر در نامهاي يافت كه براي همسرش شاهزادهخانم نوشته است: «شاهزادهجان! قربانت شوم! ز دوري تو نمردم چه لاف مِهر زنم – كه خاك بر سر من باد و مهرباني من. اما حالا يقين بدانيد كه در اين واقعه هايله (مرگ وليعهد) كه خاك بر سر من و ايران شد تلف خواهم گرديد... دريغ و درد كه آسمان نخواست ايران نظام گيرد و دولت و دين انتظام پذيرد. در اين اعصار و اعوام (سالها) كسي مثل وليعهد جنتمقام ياد ندارد، عدل محض، محض عدل بود». (منشآت قائممقام)
هر چه بود، قائممقام پس از مرگ شاهزاده عباسميرزا به خدمت محمدميرزا در آمد و چند ماه بعد كه شاهزاده رسماً سمت وليعهدي يافت، بار ديگر به آينده سياسي خود اميدوار شد. چندي بعد اجل فتحعليشاه قاجار فرا رسيد و مرگ او را در ربود. اين حادثه در اصفهان و در شرايطي اتفاق افتاد كه فتحعليشاه براي انتظام دادن به امر ولايات مركزي و جنوبي كشور به آنجا رفته بود. مرگ شاه قاجار، چنانكه رسم زمانه بود، آشوبي برانگيخت و عدهاي از شاهزادگان به طمع سلطنت علم طغيان برافراشتند. اين وضع در واقع ادامه كشمكشهايي بود كه از زمان حيات فتحعليشاه جريان داشت. سمت وزارت عظمي در سالهاي آخر سلطنت فتحعليشاه موضوع رقابتي سخت ميان اللهيارخان آصفالدوله و عبداللهخان امينالدوله بود. آصفالدوله نقشي اساسي در حمايت از ولايتعهدي محمدميرزا بازي كرد، چرا كه سلطنت محمدميرزا ميتوانست تداوم نفوذ و شوكت او را تضمين كند. دقيقاً به همين دليل «امينالدوله هرگز ايمن نميزيست و رضا نميداد تا محمدشاه غازي كه خواهر زاده آصفالدوله است بر تخت سلطنت جاي كند». («ناسخالتواريخ»، محمدتقي لسانالملك سپهر)
تهران
فتحعليشاه درست دو روز پيش از مرگش شاهزاده حسينعليميرزا فرمانفرماي فارس را براي انتظام ايلات فارس راهي كرده بود. او روز بعد نيز امينالدوله را با هفتهزار سپاهي براي جمعآوري ماليات آن سامان فرستاد. به اين ترتيب هنگامي كه خبر مرگ شاه به امينالدوله رسيد، او سپاهي گران در اختيار داشت و فرصت را براي اقدام مناسب تشخيص داد. بنابراين نامهاي به حسينعليميرزا نوشت و او را به تسخير تخت سلطنت تشويق كرد. از سوي ديگر شاهزادگان محمدرضاميرزا و رضاقليميرزا بلافاصله پس از مرگ فتحعليشاه راه آذربايجان پيش گرفتند تا جريان را به آگاهي محمدميرزا وليعهد برسانند و او را در نشستن به تخت سلطنت ياري كنند.
شاهزاده ظلالسلطان (برادر تني عباسميرزا) نيز كه حكومت تهران داشت با شنيدن خبر مرگ پدر به صرافت سلطنت افتاد. عبداللهخان امينالدوله كه به سرعت تسلّط خود را بر اصفهان تحكيم كرده بود و از پشتكار و تدبير شاهزاده حسينعليميرزا نيز نااميد شده بود با او همراه شد. همچنين ميرزا ابوالحسنخان شيرازي (وزير امور دول خارجه) كه از دشمني قائممقام بيم داشت، از سلطنت ظلالسلطان حمايت كرد. به اين ترتيب هنگامي كه گنجينه فتحعلي شاه با مهر سلطنت و بازوبندِ درياي نور و تاج ماه و شمشير مرصّع به تهران رسيد، ظلالسطان رسماً تاجگذاري كرد و خود را پادشاه ايران ناميد.
اما تدبير قائممقام و همراهي ميرزاآقاخان كه در آن هنگام سمت وزيرلشكر داشت كار را به سرعت ديگرگونه كرد. ميرزا آقاخان كه پنهاني دل در گروي سلطنت محمدميرزا داشت، با ظلالسلطان طريق حيله گرفت و به اين بهانه كه قشون آذربايجان در سرماي زمستان توان حركت به سوي تهران را ندارد، مانع از تدارك لشكر توسط او شد. از سوي ديگر قائممقام توانست با دريافت مبلغي وام از كمپبل، نماينده سياسي انگليس، به سرعت سپاهي پرشمار سامان دهد و همراه محمدميرزا راهي دارالخلافه شود. چنين بود كه با نزديك شدن محمدميرزا و لشكريانش كه از سوي آذربايجان ميآمدند، قشون ناچيز ظلالسلطان بدون مقاومت پراكنده شدند و او جز تسليم و مصالحه چارهاي نيافت. قائممقام كه خصومت با عموي محمدميرزا را به مصلحت نميديد مصالحه را پذيرفت و به اين ترتيب شرايط را براي تاجگذاري محمدشاه آماده كرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر