جمعه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۴

مرگ عباس‌ميرزا

شكست دولت قاجار از روسيه و انعقاد معاهده تركمان‌چاي، پيامدهاي فراواني براي ايران داشت. از جمله اين پيامدها، يكي هم طغيان خان‌ها و حكام محلي در نقاط مختلف كشور بود. به نوشته علي‌اكبر بينا در «تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»: «در ولايات رؤساي طوايف و ايلات كه همواره براي رهايي از نفوذ دولت مركزي پي فرصت مناسب مي‌گشتند از ضعف و ناتواني دولت مركزي استفاده كردند و به خصوص در مشرق ايران انقلاباتي برپا ساختند». اين طغيان‌ها به ويژه نواحي يزد، كرمان و خراسان را در بر مي‌گرفت و براي مدتي نفوذ دولت مركزي را بر اين مناطق از ميان برد.
بروز اين وضعيت، فتحعلي‌شاه را به فكر چاره انداخت. او به خوبي مي‌دانست در ميان نيروهايي كه تحت فرمان دارد، سپاه شاهزاده عباس‌ميرزا (كه پس از جنگ با دشواري بازسازي شده بود) تنها قواي منظم و قابل اتكايي است كه قابليت منحصربه‌فرد بازگرداندن نظم را به مناطق مورد اشاره دارد. بنابراين بار ديگر فرزند ارشد خود را فرا خواند و او را براي روبرو شدن با مهمترين مسئله كشور مأمور كرد.
ماجراي هرات
«چون اين منشور (احضاريه) به نايب‌السلطنه رسيد، با ده‌هزار تن سرباز و 25 عراده توپ از اردبيل بيرون شده تا به زنجان بتاخت و از آنجا وليعهدثاني محمد ميرزا (محمدشاه بعدي) را با سرباز و توپخانه از راه ساوه روانه قم فرمود و خود با ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام و معدودي از ملازمان ركاب در دوازدهم شعبان (1246ه.ق.) وارد دارالخلافه تهران شد. شاهنشاه بفرمود كه نخست قلعه يزد را مفتوح سازد... پس به سوي خراسان شود». («ناسخ‌التواريخ»، محمدتقي لسان‌الملك سپهر)
به اين ترتيب عباس‌ميرزا ابتدا به سوي يزد شتافت و در شوال همان سال (1246ه.ق. – 1209ه.ش.) قلعه‌ي آنجا را گشود. سپس به سوي كرمان رفت و بعد از به نظم آوردن آن سامان به سوي خراسان راهي شد تا به طغيان تركمانان خاتمه دهد. «قلعه سلطان‌ميدان واقع در ميان سبزوار و نيشابور كه رضاقلي‌خان (يكي از فرمانروايان ياغي) در آنجا وسايل مقاومت خود را فراهم كرده بود در تاريخ 5 رجب 1247ه.ق. (10 دسامبر 1831م.) به آساني اشغال شد. سپس وليعهد (عباس‌ميرزا) به سمت مشهد، پايتخت خراسان حركت كرد و در تاريخ 8 شعبان 1247 (12 ژانويه 1832) وارد مشهد گرديد و در مدت شش ماه تابستان و خزان... قواي تحت فرمان عباس‌ميرزا قلعه اميرآباد و شهرهاي ترشيز (كاشمر) و خبوشان (حدود قوچان) و سرخس و تربت حيدريه را گرفتند و نظم و آرامش را در تمام صفحات خراسان برقرار ساختند». («تاريخ سياسي و...»)
بدين ترتيب عباس‌ميرا پس از دو سال كوشش و نبرد موفق شد مناطق شرقي كشور را بار ديگر تحت فرمان دولت قاجار در آورد، اما ماجرا هنوز به پايان نرسيده بود چرا كه شهر هرات، از جمله مهمترين و قديمي‌ترين شهرهاي خراسان قديم، تحت حكومت يك شاهزاده افغان به نام كامران‌ميرزا اداره مي‌شد. با توجه به شكست‌هاي پياپي عباس‌ميرزا از روس‌ها، طبيعي بود كه او تمايلي مقاومت‌ناپذير براي فتح هرات و بازگرداندن اين شهر به محدوده نفوذ دولت مركزي ايران احساس مي‌كرد. از سوي ديگر كامران‌ميرزا و حاكمان محلي تركستان و افغانستان نيز نسبت به هدف نهايي لشكركشي عباس‌ميرزا بدبين بودند. كامران‌ميرزا اين بدبيني را در مكتوبي به عباس‌ميرزا علني كرد. كشمكش ادامه يافت و سرانجام عباس‌ميرزا در گفتگو با وزير كامران‌ميرزا انديشه خود را علني كرد: «[شاهزاده عباس‌ميرزا] يارمحمدخان (وزير كامران‌ميرزا) را حاضر كرده فرمود افغانستان هميشه در تحت فرمان سلاطين ايران بوده‌اند. بعد از قتل نادرشاه افشار، احمدشاه افغان سر به طغيان و خودسري برآورد و كريم‌خان زند آن دست نيافت كه او را به جاي خود بنشاند... اكنون كامران‌ميرزا بايد ممكلت هرات را بسپارد و خود طريق درگاه شاهنشاه ايران گيرد...»
واكنش پدر
نايب‌السلطنه مدتي بعد تصميم خود مبني بر فتح هرات را به مرحله اجرا در آورد و فرزند ارشدش محمدميرزا (محمدشاه بعدي) را مأمور اين كار كرد. سپاهيان محمدميرزا به سوي هرات رفتند و آنجا را به محاصره در آوردند. اما هنوز كار هرات يكسره نشده بود كه خبر درگذشت شاهزاده عباس‌ميرزا از مشهد رسيد.
عباس‌ميرزا مدت‌ها از بيماري كبدي رنج مي‌برد و سرانجام در شب پنجشنبه دهم جمادي‌الثاني 1249ه.ق. بر اثر همين بيماري درگذشت. او هنگام مرگ تنها چهل‌وپنج سال داشت. در مورد آخرين روزهاي زندگي او اطلاعات چنداني در دست نيست. تنها مي‌دانيم كه زندگي او در روزهاي آخر عمر كاملاً ساده و بدون تجمل بود و بيشتر اوقاتش را در حرم امام رضا (ع) به زاري و دعا اشتغال داشت. به هنگام مرگ نيز تنها يكي از فرزندانش (دختري 12 ساله) بر بالين او حضور داشته است. محاصره هرات با رسيدن خبر مرگ وليعهد پايان يافت و سپاه محمدميرزا به مشهد بازگشت.
«فتحعلي‌شاه با متانت و خودداري فراوان در انظار خاص و عام خبر مرگ عباس‌ميرزا را شنيد و تحمل كرد و در حالي كه ديگران اشك مي‌ريختند وي خم به ابرو نياورد (تاريخ عضدي). تنها وقتي آصف‌الدوله به عنوان تسليت گفت: «بحمدالله در هر ولايتي يك نايب‌السلطنه داريد»... وي جواب داد: «الله‌يارخان! انصاف نكردي كه گفتي در هر ولايت يك عباس‌ميرزا داري، مي‌بايست عرض كني بعد از هفتاد سال عمر با اين كثرت اولاد و چهل سال سلطنت ديدي كه از دنيا بي‌اولاد و بلا عقاب رفتي»!»

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی