از جمله اقداماتي كه ميرزا تقيخان اميركبير در عهد صدارتش قصد انجام آن را داشت تشكيل يك نيروي دريايي جنگي در خليج فارس بود. ماجراي اين كوشش و سرانجامِ آن در بخشي از كتاب «اميركبير و ايران» نوشته دكتر فريدون آدميت بررسي شده است. به نوشته آدميت طرح تشكيل نيروي دريايي براي ايران نخستين بار توسط ميرزا بزرگ قائممقام در عهد جنگهاي ايران و روس و براي درياي خزر مطرح شده بود: «پس از روزگار نادرشاه، نخستين بار ميرزا بزرگ قائممقام انديشه ايجاد بحريه جنگي را در درياي خزر ميپرورانيد. در 1225ه.ق. با سرگور اوزلي سفير انگلستان گفتگو كرد و قرار بود اين كار را مهندسان انگليسي به عهده بگيرند. اما شدت جنگهاي ايران و روس و شكست ايران، همچنين محدوديتي كه به موجب پيمان گلستان بر حقوق حاكميت ايران در درياي خزر تحميل شد آن نقشه را بر باد داد. پس از او هم هيچكس به دنبال آن نرفت تا نوبت به امير[كبير] رسيد».
بريتانيا
نقشه اميركبير البته بيشتر بر خليج فارس متمركز بود. چند عامل وجود داشت كه سبب ميشد امير فكر تشكيل نيروي دريايي جنگي در خليج فارس را دنبال كند. اولاً رونق اقتصادي مناطق جنوبي كشور كه ميتوانست ماليه دولت ايران را تقويت كند به بازرگاني بستگي تام داشت و حفظ امنيت كشتيهاي بازرگاني نيازمند مقابله با دزدان دريايي بود. ثانياً بسياري از حكام محلي مناطق ساحلي جنوب ايران از آنجا كه دسترسي زميني به مناطق تحت حاكميتشان دشوار بود، چندان نسبت به حكومت مركزي فرمانبردار نبودند و وجود يك نيروي دريايي ميتوانست آنها را به تمكين وادارد و دايره نفوذ دولت را افزايش دهد. مسئله ديگر حق كشتيراني در شطالعرب بود كه امير در مذاكرات چهارساله ارزروم آن را براي ايران تثبيت كرد و براي اجراي آن ميبايست حمايت نظامي از ناوگان بازرگاني ايران تأمين ميشد. علاوه بر همه اينها اختلافاتي ميان ايران و انگلستان بر سر مسئله قاچاق برده وجود داشت كه ضرورت تشكيل نيروي دريايي نظامي را براي ايران افزايش ميداد. دولت انگلستان اصرار داشت اجازه بازرسي كشتيهاي بازرگاني ايران را براي مقابله با قاچاق برده به دست آورد، اما امير كه نسبت به دخالت بيگانگان در امور داخلي كشور حساسيت ويژه داشت تأكيد ميكرد كه اين مبارزه بايد توسط دولت ايران صورت گيرد. اجراي اين بازرسيها نيز به نوبه خود نيازمند در اختيار داشتن كشتيهاي جنگي بود.
چنين بود كه اميركبير در گفتگو با سفير انگلستان از او پرسيد آيا انگلستان حاضر است كشتيهاي مورد نياز را به ايران بفروشد و ملوانان و مهندسان كافي در اختيار بگذارد؟ پيشبيني امير اين بود كه در مرحله نخست دو فروند كشتي كه هر يك 25 توپ داشته باشد، يك كشتي بخار با قدرت دويست اسب با مهمات و اسلحه و يك كشتي هفتاد اسبي مسلح كه توانايي حركت در دريا و رودخانه را همزمان داشته باشد از انگلستان بخرد. شيل در نامهاي به پالمرستون، وزيرخارجه وقت بريتانيا، موضوع تقاضاي امير را همراه ارزيابي خود نوشت. او در اين نامه تأكيد كرد: «ايجاد نيروي دريايي كوچكي به هيچوجه نميتواند منافي منافع انگلستان باشد». او استدلال ميكرد تشكيل نيروي دريايي ايران امنيت خليجفارس را افزايش ميدهد، بخشي از بار مبارزه با دزدان دريايي و قاچاقچيان برده نيز به عهده اين نيرو خواهد افتاد. «تنها احتمال سوئي» كه شيل در اين مورد مطرح كرده بود امكان لشكركشي ايران به بحرين بود كه ايران خود را مالك آن ميدانست. اما در عين حال اضافه كرده بود در صورتي كه ايران چنين قصدي هم داشته باشد، با دريافت نخستين اخطار جدي از بريتانيا از آن صرفنظر خواهد كرد.
ديگران
اما با وجود اينكه ارزيابي شيل در مورد تقاضاي فروش كشتيهاي جنگي به ايران مثبت بود، پالمرستون در پاسخي كوتاه نوشت: «به شما دستور ميدهم به اطلاع اميرنظام برسانيد كه دولت انگلستان نميتواند با پيشنهاد وي راجع به تحصيل كشتيهاي مورد نظر موافقت نمايد». اين تصميم پس از مشورت با حكومت انگليسي هندوستان و هيأت مديره كمپاني هند شرقي اتخاذ شده بود. نگراني بريتانيا اين بود كه دسترسي ايران به كشتيهاي جنگي تسلط بلامنازع ناوگان انگلستان را در خليجفارس مخدوش كند و از ميزان نفوذ انگليسيها در اين منطقه بكاهد.
به هر حال پاسخ منفي دولت انگليس امير را از دنبال كردن هدفش باز نداشت. او در تاريخ 12 رمضان 1267ه.ق. در نامهاي به ژان داود خان (فرستادهاش به اروپا كه مأمور استخدام معلمان اروپايي براي دارالفنون بود) نوشت: «سابقاً به آن جناب نوشتم كه با هر دولتي كه صلاح داند قرار بدهد و گفتگو نمايد دو فروند كشتي بخار كه هر يك زور شصتهفتاد اسب داشته باشد، از آنها ابتياع شود... در ثاني مرقوم ميشود كه اگر كشتي يلكن هم يك فروند علاوه بر آن كشتيها ميتواني ابتياع نمائي... عيب ندارد و طالبم...»
امير علاوه بر اين مقدمات انعقاد يك پيمان بازرگاني و كشتيراني را با دولت ايالات متحده آمريكا (كه در آن زمان كشوري بيطرف محسوب ميشد) فراهم كرد تا وضعيت سياسي ايران را در خليجفارس تقويت كند. اما افسوس كه مجال اجراي برنامههايش را نيافت. هنوز معلمان استخدام شده توسط ژانداودخان به ايران وارد نشده بودند كه او مغضوب شد و مقام صدارت را همراه با جان خويش از دست داد. جانشينان او نيز ماجراي تشكيل نيروي دريايي را دنبال نكردند.
۱ نظر:
از قلم شیرین شما در توصیف وقایع تاریخ معاصر روزانه مستفیذ میشویم
آیا امکان آن وجود دارد تا به نقش حسین خان سردار ایروانی و حسن خان سارو اصلان پس از وقایع شکست ایروان اشاره بفرمائید یا اطلاعاتی راجع به پدر ایشان امیر محمدخان قاجار حاکم سابق ایروان همچنین در صورت امکان راجع به فردی به نام احمد مشیر حضور در دربار که ظاهرا پسر حسن خان سارواصلان بوده است ارائه بفرمائید. با سپاس
ali.sardari@uni-dortmund.de
ارسال یک نظر