دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۵

حكومت كاشان

عزل ميرزاتقي‌خان اميركبير از صدارت كه روز 19 محرم 1268ه.ق. اتفاق افتاد، به معناي پايان كار او نبود. ناصرالدين‌شاه نسبت به او قدري بدگمان شده بود و از گستردگي اختيارات و قدرت او مي‌ترسيد، اما در عين حال تعهد شخصي و عاطفي عميقي ميان آن دو وجود داشت و همين باعث مي‌شد كه شاه بكوشد امير را به عنوان اميرنظام و فرمانده قشون حفظ كند. هرچند علاوه بر مسائل عاطفي، نگراني شاه از ميزان وفاداري سپاهيان به امير و واكنش احتمالي آنها به عزل او نيز در اين تصميم مؤثر بود. از سوي ديگر حفظ نظمي كه امير طي دوران صدارتش در كار آورده بود و اداره دستگاه عريض و طويلي كه برپا كرده بود نياز به شخصيتي مقتدر و توانا داشت كه در ميان درباريان قاجاري يافت نمي‌شد. مجموعه اين احوال شرايط را چنان پيچيده مي‌كرد كه هر آن احتمال بازگشت امير به جايگاه سابق وجود داشت و اين موضوعي بود كه دشمنانش را به هراس مي‌انداخت. اما انتصاب ميرزاآقاخان نوري به صدارت كه روز 22 محرم (سه روز پس از عزل امير) قطعي شد، جريان كار را به كلي دگرگون كرد.
دوري
ميرزا آقاخان نوري (كه تا پيش از رسيدن به صدارت رسماً تحت‌الحمايه بريتانيا بود) از سوي وزيرمختار انگليس و مهدعليا (مادر شاه) حمايت مي‌شد، اما با اين وجود از حضورِ امير در پايتخت نگران بود. او نفوذ كلام امير را بر شاه ديده بود و مي‌دانست كه گفته‌هاي او نزد شاه اعتبار فراوان داشته و ممكن است دوباره همان اعتبار را پيدا كند. از سوي ديگر ماندن امير در پايتخت، آن هم با عنوان مهم اميرنظامي، باعث مي‌شد عده‌اي از دست‌اندكاران حكومت به اتكاي حمايت او يا به سوداي بازگشتش به صدارت، قدرت ميرزاآقاخان را جدي نگيرند. بنابراين تصميم گرفت امير را از تهران دور كند.
نخستين نشانه تغيير در موقعيت امير را در اعلاميه روز 23 محرم خطاب به شاهزادگان مي‌توان ديد. اين اعلاميه كه براي اعلام صدارت نوري صادر شده بود مقرّر مي‌كرد او «در جميع امور دولتي و ديواني و ولايتي... و محاسبات ولايات و بيوتات و عمل قشون نظام و خارج نظام و مواجب و بروات و فرامين آنها رسيدگي كند... احكام منصب و جيره و مواجب و مصارف قشون نظام و غيرنظام و توپخانه و قورخانه و جبه‌خانه را عاليجاهان آجودان‌باشي و امين‌لشكر و لشكر‌نويسان موافق قسمي كه دارند بنويسند و مهر كنند، بعد جناب صدراعظم بنويسد و بعد از مهر و تصحيح معظم‌اليه به مهر [شاهانه] برساند». چنانكه پيداست نام و نشاني از اميرنظام در اين ميان ديده نمي‌شود و مي‌توان اين اعلاميه را به منزله عزل تلويحي ميرزاتقي‌خان از اين سمت تلقي كرد.
جاستين شيل (وزيرمختار وقت بريتانيا در تهران) روز 24 محرم (دو روز پس از انتصاب ميرزا آقاخان به مقام صدارت) با نوري ملاقاتي كرد كه در گزارش 21 نوامبر 1851 خود به پالمرستون (وزيرخارجه بريتانيا) ماجراي آن را شرح داده است: «به ديدار اعتمادالدوله (نوري) رفتم كه منصب صدارتش را تبريك بگويم. گفت راجع به اميرنظام گرفتار مشكلي بزرگ شده، [امير] پيشنهاد شاه را براي حكومت فارس يا اصفهان و يا قم نپذيرفته و از اين بيمناك است كه نيرنگي در كار باشد و همين كه از پايتخت برود قصد جانش را كنند. صدراعظم (نوري) تقاضا نمود براي خاطر آسايش شاه و آرامش كشور و به عنوان يك لطف شخصي نفوذ خود را به كار ببرم و اميرنظام را وادار كنم از مقاومت دسب بردارد. ضمناً اطمينان داد كه جان و مال ميرزا تقي‌خان در امان است. اعتمادالدوله اول راضي شد كه اين مطلب را كتبي و به طور خصوصي بنويسد، اما بعد زير قولش زد... مادر شاه كه نظر خود را نسبت به اميرنظام تغيير داده، به من پيغام فوري فرستاد كه قرار حكومت كاشان را براي ميرزا تقي‌خان تمام كنم و مراقب جان امير باشم. ميرزا تقي‌خان از اين بابت انديشناك است كه مبادا بدخواهانش فرمان كشتن او را از شاه بگيرند»! (نقل شده در «اميركبير و ايران»، فريدون آدميت)
توضيح چنين پيغامي از سوي مهدعليا كه خود از سرسخت‌ترين مخالفان امير بود، دشوار است. يك احتمال اين است كه او ملاحظه شاهزاده‌خانم (همسر اميرنظام) را كرده باشد. احتمال قوي‌تر اما اين است كه در اين مرحله تنها به دور كردن امير از پايتخت مي‌انديشيده.
بيست‌وپنجم
سرانجام روز شوم 25 محرم فرا رسيد؛ روزي كه حادثه‌اي پيش‌بيني نشده آخرين سنگ‌هاي بلا را بر بخت واژگون ميرزا تقي‌خان فرو ريخت. صبح دكتر ديكسون پزشك سفارت انگليس از سوي شيل به ديدار امير رفت و در مورد حكومت كاشان با او گفتگو كرد. به نوشته شيل «اميرنظام پذيرفت و من قضيه را تمام شده مي‌دانستم». اما در اين هنگام پرنس دالگوروكي (وزيرمختار روسيه در تهران) دست به اقدامي زد كه روند ماجرا را دگرگون كرد.
دالگوروكي شخصي آتشين‌مزاج و تندخو بود كه به تصميم‌گيري‌هاي عجولانه و از سر خشم شهرت داشت. او در هنگام صدارت اميركبير در مخالفت با او همپيمان شيل بود. اما پس از بركناري امير و هنگامي كه شنيد ميرزاآقاخان نوري نامزد مقام صدارت است، دانست كه بازي را به همتاي بريتانيايي خود باخته. او خشم ناشي از اين وضع را در تصميم ناپخته روز 25 محرم خود بيرون ريخت و ميرزاتقي‌خان را ناخواسته به سراشيب هلاكت انداخت.
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی