سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

مار خفته

سرنوشت ميرزا تقي‌خان اميركبير را در شماره گذشته تا روز 27 محرم 1268ه.ق. و تبعيد او به كاشان دنبال كرديم. امير يك روز پس از خلع از تمامي مناصب و القاب، به همراه همسرش شاهزاده‌خانم (عزت‌الدوله)، مادرش، يك پسر و دو دختر كوچكش راهي تبعيدگاه كاشان شد. ناصرالدين‌شاه شخصاً دستوراتي دقيق براي مأموران همراه او صادر كرد كه نشان مي‌داد اصرار دارد حرمت صدراعظم سابق و خواهرش حفظ شود اما در عين حال به شدت از گريختن او (و احتمال پناهنده شدنش به روس‌ها) مي‌ترسد. متن اين فرمان كه در مجموعه اسناد بيوتات سلطنتي باقي مانده و فريدون آدميت آن را در كتابش نقل كرده خواندني است.
حكم
«حكم محكم سركار اقدس همايون شاهنشاهي روحي فداه است كه تخلف نورزند در باب محافظت نواب عليه شاهزاده خانم و ميرزا تقي‌خان و ميرزا احمدخان (اميرزاده) و والده ميرزا تقي‌خان: همه اوقات مستحفظين با ادب و احترام حركت كنند. هرگاه احدي از اينها فرار نمايد مستحفظين را سياست بليغ خواهند فرمود. بايد قراولان ابداً داخل اندرون ميان اعيان نشوند و از پشت بام‌ها نگاه به طرف اندرون نكنند. و اما هر چه دقت دارند در محافظت بكنند جايز است، الا داخل اندرون نشوند. و در بين راه هرگاه مكاني باشد كه كالسكه عبور نكند، مضايقه نيست يك اسب كم‌دوي آرام با يراق طلا و زين‌وبرگ خوب بدون تپانچه و شمشير و آلات حرب سوار بشوند. هرگاه طبيبي لازم باشد براي معالجه، هركدام را خودشان بخواهند حاضر سازند. و چنانچه ميلشان به تفرج باشد پياده مرخص هستند ميان باغ يا صحرا، تفنگدار قراول سرباز يوزباشي‌ها در كمال احترام همراه باشند و همچنين هر وقت ميل نمودند از اين قرار رفتار دارند.
بعد از ورود به كاشان از بابت خدمتكار و نوكر از قبيل پيشخدمت و فراش و صندوقدار و ناظر و قهوه‌چي و آبدار و ساربان و قاطرچي، از اين بابت سان داده به همه جهات زياده از صدنفر نباشند. هرگاه خداي نخواسته ناخوشي عام مثل وبا و غيره اتفاق افتاد، رؤساي مستحفظين اخبار را خود به عرض رسانده هر چه حكم شود از آن قرار رفتار شود. پس از ورود در كاشان از جميع عمله‌جات و خدمتگزاران كه سان ديدند التزام بگيرند كه هرگاه با احدي از آحاد كاغذي يا سفارشي يا پيغامي از جانب شاهزاده و ميرزا تقي‌خان ببرند، مورد مؤاخذه ديوان اعلي باشند و مأذون مي‌باشند كه آن شخص را حبس نمايند. حمام هر اوقات بخواهند بروند، ميان باغ فين حمام هست، با اطلاع حضرات يوزباشي‌ها و قراول بروند. و بايد سركار نواب عليه شاهزاده و ميرزا تقي‌خان و ميرزا احمدخان به احدي كاغذي ننويسند، به جز اينكه هرگاه مطلبي داشته باشند به خدمت جناب صدراعظم بنويسند، يوزباشيان به توسط چاپار روانه دارند. والا نبايد به احدي كاغذ بنويسند. [مستحفظان،] نوكر و خدمتكار را براي شهر رفتن ابداً ممانعت ننمايند. اما شب‌ها از نوكرها نبايد متفرق باشند و [بايد] به منزل خودشان باشند و ابداً در اندرون و متصّل به اندرون نوكرها شب‌ها نباشند الا خواجه‌ها و خانه‌شاگردها كه شب‌ها به جهت خدمت باشند. مجدداً التزام از نوكرها بگيرند كه در راه هستند و به اتفاق مي‌روند مثل نوكر متوقف كاشان حركت نمايند، اسباب اسلحه نبايد احدي از نوكرها در بين راه و توقف كاشان در دست داشته باشند. آنچه اسلحه دارند كلاً باز نمايند. آنچه اسبِ سواريِ مدد (قوي) داشته باشند بايد در جل نمد يدكِ مهتر باشد، نه خودشان و نه نوكرهاشان سوار شوند». (نقل شده در «اميركبير و ايران» فريدون آدميت)
فين
ميرزا تقي‌خان و همراهانش روز 8 صفر 1268ه.ق. وارد قصر فين كاشان شدند. اين قصرِ باشكوهِ قديمي در دوران صفويه روي ويرانه‌هاي عمارت‌هاي مغولي بنا شد. شاه صفي در اين كاخ تاجگذاري كرد و شاه‌عباس بناي كلاه‌فرنگي را در آن ساخت. در دوران فتحعلي‌شاه نيز به عنوان كاخ ييلاقي از آن استفاده مي‌شد. از ظواهر امر چنان به نظر مي‌رسيد كه ديگر خطري عاجل امير معزول را تهديد نمي‌كند. اقامتگاهش زيبا و آبرومند بود. نزديك‌ترين كسانش همراهش بودند. دستورات شاه نيز شرايطي محترمانه براي آنها ايجاد مي‌كرد. شاه حتي ظرافت‌هايي را در نظر گرفته بود كه بدگماني را به حداقل مي‌رساند. مثلاً امير و خانواده‌اش را در انتخاب طبيب آزاد گذاشته بود.
اما امير و همسرش به خوبي مي‌دانستند كه خطر مانند ماري خفته هر لحظه در كمين آنها است. صدراعظم جديد (ميرزا آقاخان نوري)، مادر شاه (مهدعليا) و دربارياني كه مقدمات بدگماني شاه به امير و تمهيدات عزل او را فراهم كرده بودند، نمي‌توانستند با زنده بودن امير احساس راحتي كنند. شاه، جوان و كم‌تجربه بود و در رويارويي با مشكلات تازه دستپاچه مي‌شد. نوري نيز توانايي و تمايلي به حفظ نظم گذشته نداشت، بنابراين بنيان كارها هر روز سست‌تر مي‌شد و جاي خالي امير بر كرسي صدارت هويداتر. هر آن ممكن بود شاه تصميم خود را عوض كند و ميرزا تقي‌خان را به جاي خود باز گرداند. اگر او باز مي‌گشت، دشمنانش خود را در معرض خشم و انتقام مي‌يافتند. بنابراين از نگاه آنها اين ماجرا مي‌بايست با مرگ امير پايان يابد. دستگاه توطئه در كار بود و زندگي امير به پايان شوم خود نزديك مي‌شد.
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی