یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۵

پنهانكاري

ميرزا آقاخان نوري (صدراعظم ناصرالدين‌شاه پس از اميركبير) براي زمينه چيني انتشار خبر مرگ امير دستور داد در شماره 23 ربيع‌الاول 1268 روزنامه وقايع‌اتفاقيه چنين اعلاميه‌اي درج شد: «سابقاً نوكر و رعيت به واسطه سوء خلق و بدزباني و بي‌حرمتي ميرزا تقي‌خان در كمال دلسردي راه مي‌رفتند و چون به حد امكان از حق نوكر كم مي‌كرد و به طريق بدعت بر رعيت مي‌افزود، نزديك به آن شده بود كه اهل ايران از دولت خود مأيوس شوند. كار به جايي رسيده بود كه اگر اعليحضرت پادشاهي درباره كسي بذل مرحمتي مي‌فرمودند، ميرزا تقي‌خان به تدريج براي آن شخص بهانه‌جويي مي‌كرد و در مقام آزار او بر مي‌آمد. اما از روزي كه اعليحضرت... به اقتضاي مصلحت و حكمت دولت و ملاحظه حال نوكر و رعيت جانب جلالت‌مآب قواماً للدولة السنيه، نظاماً للشوكة البهيه، اعتمادالدولة العليه، صدراعظم (نوري) را به انتظام مهام دولت مأمور فرموده‌اند جميع نوكر و رعيت از حسن سلوك و رفتار ايشان راضي و خشنود هستند. اعيان و اشراف در خانه و ولايات ايران نفر به نفر، دسته دسته در كمال اميدواري و خوشحالي به حضور همايون پادشاهي مي‌روند و به هر كه بذل و مرحمتي... مي‌شود، جناب جلالت‌مآب ده برابر آن به آن شخص لطف و مهرباني مي‌كنند و مردم را همه به خدمت پادشاه ترغيب مي‌كنند و خدمت و قابليت مردم را در پيشگاه حضور... تعريف و توصيف مي‌نمايند.
كساني كه با ميرزا تقي‌خان حساب و معامله داشته، به جهت تفريغ حساب خودشان به اجازه و نوشته‌ي مرخصي (يعني اجازه‌نامه) اولياي دولت عليه روانه فين شده بودند، از قراري كه آن آدم‌ها مذكور داشتند و خود ميرزا تقي‌خان هم كاغذ به خط خودش نوشته بود، اين روزها به شدت ناخوش است. غلامي از غلامان عاليجاه جليل‌خان يوزباشي هم كه شب يكشنبه نوزدهم اين ماه از فين وارد دارالخلافه شد، مذكور داشت كه احوال خوشي ندارد. صورت و پايش تا زانو ورم كرده است. موافق اين اخبار چنان معلوم مي‌شود كه خيلي ناخوش باشد و مي‌گويند از زيادي جبن و احتياطي كه دارد قبول مداوا هم نمي‌كند و هيچ طبيبي را بر خود راه نمي‌دهد»! (نقل شده در «اميركبير و ايران»، فريدون آدميت)
گزارش
نوري در نامه‌اي رسمي كه چند روز بعد براي مصلحتگذار ايران در سن‌پترزبورگ فرستاد نيز مرگ امير را ناشي از بيماري عنوان كرد: «بيچاره ميرزا تقي‌خان اميرنظام سابق در فين كاشان به ناخوشي سينه‌پهلو وفات كرده و مرحوم شد. خدا بيامرزد. تف بر اين دنيا و اين عمرهاي او. والسلام»!
اما جاستين شيل، وزيرمختار بريتانيا در تهران در گزارشي كه چند روز پس از قتل امير براي وزيرخارجه كشورش نوشت، ماجرا را چنين شرح داد: «چند ساعت پس از عزيمت [حاجي‌علي‌خان] فراشباشي به سوي كاشان، اعتمادالدوله (نوري) مرا آگاه ساخت، ولي در اين وقت هم حقيقت را كاملاً بيان نكرد و گفت: هرآينه در صدد سرزنش شاه بر تصميم اعدام ميرزا تقي‌خان بر مي‌آمد جان خودش به خطر مي‌افتاد... وزيرمختار روس نه اعتراض رسمي راجع به كشتن اميرنظام كرد و نه در مقام تقبيح اين عمل برآمد... گرچه دولت ايران اطمينان‌هاي رسمي در تأمين جاني اميرنظام به من نداده بود كه مجبور به اعتراض رسمي باشم، اما سكوت مطلق را در چنين موردي مصلحت ندانستم و نامه‌اي به وزير امورخارجه فرستادم».
نامه‌ها
متن نامه شيل به ميرزا محمدعلي‌خان وزير خارجه ايران چنين بود: «جنابا! وقتي كه اميرنظام سابق از وزارت اين مملكت معزول شد، به تكليف مخصوص و شخصاً اولياي دولت ايران دوستدار را بر اين داشتند كه دخالت در اصلاح امورات او نمايد (يعني او را به پذيرش حكومت كاشان راضي كند). در آن بين از اموراتي كه اتفاق افتاد (اشاره به اقدام وزيرمختار روسيه در ارائه پيشنهاد حمايت به امير) دوستدار لابد كرد كه توسط (ميانجي‌گري) خود را كنار بكشد. بعد صدراعظم دولت ايران، هم از سبقت خود و هم در جواب تحقيقات و سئوالات دوستدار، اطمينانات متواتر از محفوظ بودن جان او به دوستدار داد و بعد سركار اعليحضرت شهرياري نيز به توسط آن جناب از روي تلطف تصديق به آن اطمينانات فرمودند. راست است كه هيچ‌يك از اين اطمينانات رسماً نبود اما نظر به اينكه از جانب اعليحضرت شهرياري و صدارت عظمي بود، واجب بود به همان مرتبه متأثر بدانند. در چنين صورت هرگاه دوستدار سكوت اختيار مي‌كرد يحتمل كه تأويل ديگر مي‌شد. لهذا فرض خود دانسته كه در اين باب انديشه خود را ذكر كند و به اولياي دولت ايران اظهار دارد كه دولت پادشاه انگلستان اين تلف كردن صدراعظم سابق ايران را با تنفر بي‌حد و حصر ملاحظه خواهند كرد. چون لازم بود اظهار داشت. تحريراً في 23 شهر ربيع‌الاول سنه 1268».
آنچه مسلم است شيل در بازي ديپلماتيك پس از عزل امير و بر سر رقابتي حيثيتي با وزيرمختار روسيه، به قرباني شدن امير كمك كرد، يا دست كم جلوي آن را نگرفت. البته به همان اندازه روشن است كه او به قتل امير راضي نبود، چرا كه هم اتهام بي‌كفايتي را متوجه خودش مي‌كرد و هم صدراعظم مورد حمايت او (نوري) را به ورطه بدناميِ ابدي مي‌انداخت. گزارش شيل هنگامي به لندن رسيد كه دولت انگلستان تغيير كرده بود و وزيرخارجه جديد پاسخي طوفاني فرستاد كه از آن به عنوان يكي از تندترين مكاتبات در تاريخ روابط ايران و بريتانيا ياد مي‌شود.
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی