آقاي خاتمي! راست ميگويي، ديگر نشايد
بيانيه ديروز خاتمي در مورد انتخابات چنين آغاز ميشد: «ملت شريف ايران! سخن را به نام خداي عزيز با «بث الشكوي» عين القضات آغاز مي كنم كه: هر چه مينويسم پنداري دلم خوش نيست و بيشتر آنچه اين روزها نبشتم همه آن است كه يقين ندانم كه نبشتنش بهتر است از نانبشتنش.»
«بث الشكوي» يعني عرضه كردن شكايت. يعني خاتمي دارد شكايتش را به مردم عرضه ميكند. بخشي از نوشته عين القضات كه خاتمي بيانيهاش را با آن آغاز كرده است اين طور ادامه پيدا ميكند: «اي دوست! نه هر چه درست و صواب بُوَد، روا بُوَد كه بگويند...و نبايد كه در بحري افكنم خود را كه ساحلش به ديد نبوَد. و چيزها نويسم بي خود كه چون واخود آيم بر آن پشيمان باشم و رنجور. اي دوست! ميترسم-و جاي ترس است-از مكر سرنوشت...حقا و به حرمت دوستي كه نميدانم اين كه مينويسم راه سعادت است كه ميروم يا راه شقاوت؟ و حقا كه نميدانم اين كه نبشتم طاعت است يا معصيت؟ كاشكي يكبارگي ناداني شدمي تا از خود خلاصي يافتمي!...چون احوال عاشقان نويسم نشايد، چون احوال عاقلان نويسم هم نشايد و هر چه نويسم هم نشايد و اگر هيچ ننويسم هم نشايد و اگر گويم نشايد و اگر خاموش گردم هم نشايد و اگر اين واگويم نشايد و اگر وانگويم هم نشايد...و اگر خاموش شوم هم نشايد!»
آقاي خاتمي! حقا كه ديگر هر كار كني نشايد كه «از دست دادن فرصت، اندوهي گلوگير است.»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی