«راز سر به مهر»
(براي شرق)
دكتر علي شريعتي، انديشمند و مبارز مسلمان ايراني بامداد روز 29 خرداد 1356، در ساوتهمپتون انگلستان درگذشت. نزديكان و همفكران او، مرگش را «شهادت» خواندند و آن را مرموز و مشكوك دانستند. حتي يكي از نويسندگان روزنامه اطلاعات، چهار روز بعد نوشت: «مرحوم دكتر علي شريعتي كه براي معالجه بيماريهاي چشم و قلب به انگلستان عزيمت كرده بود نتوانست از چنگال «مرگ سرخ» و سكته قلبي بگريزد.» استفاده نويسنده از عبارت «مرگ سرخ»، اشارهاي ظريف به «ماجراي مشكوك» مرگ دكتر شريعتي تعبير شد. اما پزشكي قانوني انگلستان علت مرگ را «حمله شديد قلبي» اعلام كرد و اخبار رسمي رسانههاي ايران نيز در آن دوران بر همين نكته تأكيد كردند.
علي مزيناني (شريعتي)، در سال 1312 در روستاي مزينان سبزوار چشم به جهان گشود. پدر و پدربزرگش مفسر قرآن بودند. علي نزد پدرش مسائل ديني، علوم قديم و عربي آموخت و سپس به دانشسراي تربيت معلم وارد شد. او در 19 سالگي از دانشسرا، فارغ التحصيل شد و نزديك چهار سال در مدارس ابتدايي شمال خراسان معلم بود. پدر علي در جريان نهضت ملي از هواداران سرشناس نهضت در خراسان محسوب ميشد و علي نيز با او همراهي ميكرد. آنها در همين دوران به نهضت خداپرستان سوسياليست گرايش پيدا كردند. پس از آن علي به دانشگاه مشهد وارد شد و ليسانس ادبيات گرفت. در سال 1336 او و پدرش به همراه جمعي ديگر از اعضاي نهضت مقاومت ملي ايران در خراسان، دستگير شدند.
فرانسه
علي پس از آزادي به همراه همسرش براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت. او با توجه به توصيه مهندس مهدي بازرگان، رشته جامعه شناسي را انتخاب كرد. اقامت او در فرانسه با اوجگيري انقلابهاي الجزاير و كوبا و تشكيل كنفدراسيون دانشجويان ايراني خارج از كشور همزمان شد. يكي از همدورهايهاي او در دانشگاه سوربون، بومدين (رئيس جمهور بعدي الجزاير) بود. علي با فعالان جبهه آزاديبخش الجزاير در فرانسه دوست بود و در تظاهراتي در دفاع از انقلاب الجزاير به شدت زخمي شد. او از سوي ديگر به كنفدراسيون دانشجويان ايراني پيوست، مدتي سردبير نشريه «ايران آزاد» (ارگان جبهه ملي سوم در اروپا) و «نامه پارس» (ماهنامه كنفدراسيون) بود، و در بنيانگذاري شاخه نهضت آزادي ايران در خارج از كشور نقش داشت. اقامت او در فرانسه به دليل فعاليتهايي كه داشت، پيوند با جبهه آزدايبخش الجزاير و همنشيني با متفكران بزرگي چون ژان پل سارتر، در شكلگيري تفكر و آينده او تأثير جدي داشت. او كه در رشته جامعه شناسي از دانشگاه سوربون دكترا گرفته بود، مدتي در همان دانشگاه به عنوان استاديار تدريس كرد. شريعتي در سال 1343 به ايران بازگشت.
سابقه فعاليتهاي او در فرانسه باعث شد در مرز تركيه و ايران بازداشت شود. او شش ماه زنداني بود و پس از آزادي از زندان نيز، اجازه تدريس در دانشگاه تهران به او داده نشد. بنابراين به خراسان رفت، مدتي در يك دبستان روستايي تدريس كرد و سپس به عنوان استاديار رشته تاريخ به دانشگاه مشهد وارد شد.
شريعتي حدود يكسال بعد، براي سخراني و تدريس در حسينيه ارشاد به تهران دعوت شد. او اين دعوت را پذيرفت و پر رونقترين دوران كاري خود را آغاز كرد. شريعتي با نگاه جسورانهاي كه به دين داشت، دانش گسترده و سخنورياش، مخاطبان بيشماري از ميان روشنفكران جوان، دانشجويان و محصلان پيدا كرد. سخنرانيهاي او كه در جلسات پياپي ارائه ميشد، به شكل كتاب يا نوار صوتي تكثير شد و به دست علاقهمندانش رسيد. نفوذ انديشههاي او در قشر جوان و تحصيلكرده، ساواك را در سال 1351 به اين نتيجه رساند كه حسينيه ارشاد را تعطيل، شريعتي را دستگير و آثار او را ممنوع كند.
سياهي
دوران سخت زندان و خفقان فرا رسيد. شريعتي تا سال 1354 در زندان ماند. اجلاس اوپك در الجزاير برگزار شد و دولت وقت الجزاير (كه دوستان سابق شريعتي رهبران آن بودند) ميانجيگري براي حل اختلافات مرزي ايران و عراق را آغاز كردند. نزديكي دولتهاي ايران و الجزاير اين نتيجه جنبي را هم داشت كه دولت ايران به درخواست رهبران الجزاير دكتر شريعتي را آزاد كرد. شريعتي پس از آزادي به شدت زير نظر ساواك بود. مقامات امنيتي براي اينكه نشان دهند شريعتي تغيير روش دادهاست، ترتيب انتشار برخي آثار او را -بدون اجازه خودش- در روزنامه كيهان دادند. او سرانجام تصميم گرفت با كمك دوستانش در نهضت آزادي خارج از كشور، ايران را ترك كند. «علي شريعتي» -آنچنانكه در محافل دانشگاهي و در نزد ساواك شناخته ميشد- ممنوع الخروج بود، اما نام «علي مزيناني» در فهرست اداره گذرنامه نبود. بنابراين او توانست با نام شناسنامهاي خود، علي مزيناني، در روز 26 ارديبهشت 1356 ايران را ترك كند. در فرم تقاضاي گذرنامه كه همسرش به وكالت از او پر ميكرد، علت مسافرت، معالجه بيماري چشم ذكر شده بود. اين نكتهاي بود كه پس از مرگش در رسانههاي رسمي تكرار شد و البته معالجه «بيماري قلبي» هم به آن اضافه شد. نزديكان شريعتي ميگفتند كه او سابقه بيماري قلبي نداشت، ولي البته به افراط سيگار ميكشيد.
همسر و فرزندان شريعتي نيز روز 28 خرداد براي خروج از ايران به فرودگاه رفتند. سوسن و سارا، دختران بزرگتر او گذرنامههايي با نام مزيناني در دست داشتند، اما همسرش پوران و دختر كوچكش با نام خانوادگي پوران، يعني شريعت رضوي سفر ميكردند. در فرودگاه مشخص شد كه پوران از حدود يك هفته قبل ممنوعالخروج شده است. بنابراين تنها دختران بزرگتر او اجازه سفر يافتند. شريعتي از اين موضوع بسيار ناراحت شد. آنها آن شب در خانهاي كه شريعتي در ساوتهمپتون تهيه كرده بود به سر بردند و صبح روز بعد با جسد بيجان شريعتي در اتاقش روبرو شدند.
در مورد علت مرگ شريعتي -چنانكه اشاره شد- نظرات متفاوتي وجود دارد. پدرش، محمد تقي شريعتي، در مصاحبهاي با مجله سروش در ارديبهشت 1358 در مورد «راز سر به مهر» مرگ او گفته است: واقعيت اين است كه اين جريان، همان مقدار براي من مبهم است كه براي شما و مردم مبهم بوده است، ولي آنچه ميدانم و ترديد هم ندارم اين است كه دكتر علي شريعتي «شهيد» است... و اهميت ندارد چه عامل يا عواملي در مرگ او نقش داشتهاند. در نهجالبلاغه جملهاي است به اين مضمون: «كسي كه معرفت به خدا و پيغمبرش دارد، حتي اگر در بستر بميرد، شهيد است...»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی