استعفاي اميني
اميد پارسانژاد
دكتر علي اميني كه از ارديبهشت 1340 نخستوزير ايران شده بود، روز 26 تير 1341 از سمت خود استعفاء كرد. علت استعفاي اميني اختلافي بود كه ميان او و شاه بر سر بودجه نظامي كشور به وجود آمد. اميني را شايد بتوان آخرين رجل استخواندار و مستقل دانست كه در دوران محمدرضا شاه مصدر كار قرار گرفت. او پس از روي كار آمدن جان كندي، رئيس جمهور دمكرات آمريكا به نخستوزيري رسيد.
دولت كندي عقيده داشت بهترين راه براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم در كشورهاي جهان سوم، توسل به اصلاحات ليبرالي است، بنابراين در حالي كه شاه دچار يك بحران فراگير اقتصادي بود، ورود سياستمداران ليبرال به دولت را شرط پرداخت كمك مالي خود به ايران قرار داد. شاه ابتدا شريفامامي را به عنوان نخستوزير برگزيد اما 9 ماه بعد، هنگامي كه دولت شريفامامي با بحران اعتراض و اعتصاب معلمان روبرو شد، دكتر علي اميني را كه مورد نظر دولت آمريكا بود به جاي او منصوب كرد.
تحميل
«آرمين مير»، ديپلمات آمريكايي كه چند سال بعد به عنوان سفير آمريكا در ايران معرفي شد، گفته است: «دولت كندي سخت نگران دولت ايران بود و لزوم اقدامات فوري را تأكيد ميكرد. ترس اضمحلال ايران در ميان بود. گروهي ميگفتند كشور ايران با سابقه تاريخي حدود 2500 سالهاش بايد پايدار بماند ولي بيشتر سياستگران بر اين اعتقاد بودند كه ايران در شرف نابودي است، مگر آنكه ايالات متحده اقدام فوري و مؤثري به عمل آورد. سرانجام نتيجه مذاكرات ما به اينجا رسيد كه به سفيرمان توصيه كنيم به ازاي واگذاري سي و پنج ميليون دلار كمك به ايران، برنامه پيشرفت و توسعه مورد نظر واشينگتن انجام شود، همچنين كانديداي ما كه براي اجراي رفورم پيشنهاد شده شايستگي دارد، به عنوان نخستوزير انتخاب گردد.» (مير اين سخنان را در سمپوزيومي در واشينگتن و در سال 1977 ايراد كرد كه در كتاب «تاريخ سياسي 25 ساله ايران» نوشته غلامرضا نجاتي نقل شده است.)
به نظر ميرسد منظور از «كانديداي ما» دكتر اميني بوده است. شاه نيز در اواخر سلطنت خود ادعا كرد اميني را با فشار آمريكاييها به عنوان نخستوزير پذيرفته است. اما اميني اين ادعا را تلويحاً رد كرده و به شاه خورده گرفته است كه: «شاه ممكلتي بگويد من روي فشار، فلان كس را انتخاب كردم؟ پس بنابر اين شما در مقابل خارجي نميتوانيد تحمل بكنيد! ... يك آدمي آبروي خودش و مملكت خودش را ببرد و بعد هم به مخالفين مسجل كند كه بله، بنده نوكر آمريكاييها هستم؟!» او در پاسخ به اين ادعا كه اصلاحات ارضي نيز خواست دولت كندي بوده است ميگويد: «بر خلاف آنچه يك عدهاي ميگويند در اين مورد، نه سفير آمريكا، نه سفير انگليس يك كلمه بيايند (نيامدند) بگويند كه اين بايد بشود. اين حرفهايي است كه واقعاً مزخرف ميگويند. يكي از آمريكاييها به من ميگفت كه آقا، اين (اصلاحات ارضي) خيلي با برنامه «كندي» تطبيق ميكرد. گفتم خيلي خوب، اگر... تطبيق بكند، اين دليل ميشود كه كندي گفته كه دكتر اميني به اين شرط بيايد؟ هيچ همچين چيزي نيست.» (مصاحبه با علي اميني، «تاريخ شفاهي ايران»)
اميني سياستمداري قدرتمند بود و عقيده داشت شاه بايد سلطنت كند نه حكومت. او شاه را به ياد مصدق و قوام مياندخت و از قضا با هر دوي اين نخستوزيران پيشين كه شاه از آنها متنفر بود، نسبت داشت. اميني نوه امينالدوله، صدراعظم مظفرالدين شاه در زمان جنبش مشروطه و فرزند خانم فخرالدوله (و بنابراين نوه مظفرالدين شاه) بود. او از پاريس دكتراي اقتصاد گرفته بود، در دوران نخستوزيري قوام (1321) معاونت او را به عهده داشت، در تشكيل حزب دمكرات شركت كرد و در كابينه اول مصدق نيز وزير اقتصاد شد. شاه چنين سياستمداري را نميپسنديد و به او اعتماد نداشت.
نخستوزيري
اميني پس از رسيدن به قدرت از شاه خواست مجلس شوراي ملي و سنا را منحل كند. او ميدانست با وجود مجلسي كه زمينداران در آن نفوذ فراوان دارند، نخواهد توانست برنامه اصلاحات ارضي را آغاز كند. اميني همچنين سپهبد بختيار، رئيس بدنام ساواك را پس از سركوب دانشجويان دانشگاه تهران در حادثهاي كه براي تضعيف دولت تدارك ديده شده بود، از ميدان به در كرد. به جبهه ملي اجازه داد فعاليتهاي خود را تجديد كند (ميتينگ معروف جلاليه در اين دوران برگزار شد.) نورالدين الموتي، وزير دادگستري دولت اميني برنامه پر سر و صداي مبارزه با فساد را با دستگيري تعدادي از رجال لشكري و كشوري آغاز كرد. ارسنجاني، وزير كشاورزي نيز به فراهم آوردن مقدمات برنامه اصلاحات ارضي مشغول شد.
شاه اما، هر روز از روز قبل ناراضيتر ميشد. به گفته اميني نارضايتيهاي شاه از آنچه تندروي در برخورد با فساد خوانده بود آغاز ميشد و تا موضوعات كودكانه ادامه مييافت: «ميگفت اسم من را [نميبرند]. روز اول گفتم آقا، اسم شاه آوردن هر جا، اين اصلاً زشت است، سبك ميشويد... يك روز گله كرد كه بله، درخشش (وزير فرهنگ) فلان نطقي كرده، اسم ما را نياورده است... گفتم مثلاً چند وقت پيش يك گاراژي را ميخواستند افتتاح بكنند، از من دعوت كردند؛ گفتم آقا، اين را فريور كه وزير صنايع است بايد برود. شما هم حالا اگر يك كارخانه بزرگي باشد، سدي باشد [تشريف ببريد]، والا همه را كه شاه بلند نميشود برود. آخر يك احترامي، فلاني!»
سرانجام پس از بروز اختلاف بر سر كاهش بودجه نظامي اميني به اين نتيجه رسيد كه استعفا كند: «(شاه) گفت فلانكس! اگر شما بمانيد... درست ميشود. گفتم آقا، راستش اين است كه... هر كسي بايد از تجربه ديگران استفاده بكند... من از تجربه دو تا قوم و خويش و دو تا رئيسم (مصدق و قوام) بايد استفاده كنم. گفت: چطور؟ گفتم آقا، تا الآن عادت شما شده كه اردنگ بزنيد يكي برود. بنده اهل اين كار نيستم... بايستي آبرومندانه جدا شويم».
اميني استعفا كرد و نامش تا سال آخر سلطنت پهلوي به ليست سياه مغضوبان وارد شد. برنامه اصلاحات ارضي او را شاه در دوران علم، بدون در نظر گرفتن ملاحظات لازم، به نام خود ادامه داد و با عواقب آن روبرو شد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی