ازدواج نخستوزير
اميد پارسانژاد
امير عباس هويدا، نخستوزير وقت، روز 29 تير 1345 در مراسمي با حضور شاه، ملكه و پنج تن ديگر، با ليلا امامي ازدواج كرد. اين مراسم بسيار ساده، در ويلاي كوچك نخستوزير در شمال برگزار شد و سادگي آن مورد استقبال مطبوعات قرار گرفت. اما مخالفان هويدا انگيزههاي مختلفي براي ازدواج او بر شمردند، از جمله گفتند او به قصد خنثي كردن شايعات موجود در مورد همجنسباز بودنش ازدواج ميكند يا قصدش، وصلت با خانوادهاي است كه پنج نخستوزير از آن برخاسته است.
ليلا امامي نوه دختري وثوقالدوله و فرزند نظامالدين امامي (پسر يك روحاني سرشناس) بود. او در انگلستان و آمريكا تحصيل كرده و معمار شده بود. خواهرش فريده با حسنعلي منصور ازدواج كرد و ليلا در جشن عروسي آنها با دوست صميمي منصور، اميرعباس هويدا آشنا شد. هويدا همان شب به ليلا دل بست و مدتي بعد به او پيشنهاد ازدواج كرد، اما ليلا كه دل در گرو مردي ديگر داشت، پيشنهاد او را رد كرد. مرد مورد نظر ليلا، جواني آمريكايي بود كه در دوران دانشجويي در لسآنجلس با او آشنا شده بود. عشق ليلا به اين مرد سرانجامي نيافت. هويدا و ليلا به واسطه منصور و همسرش مدام يكديگر را ميديدند و هويدا در اين ديدارها معمولاً به ليلا توجه و احترام نشان ميداد، هرچند ليلا علاقه ويژهاي به او پيدا نكرد.
دوستي و ازدواج
منصور اواسط اسفند 1342 از سوي شاه مأمور تشكيل كابينه شد و هويدا را به وزارت دارايي منصوب كرد. هويدا در «كانون مترقي» و حزب ايران نوين كه رهبري آن را منصور به عهده داشت، نقش نظريهپرداز را ايفا ميكرد و شخص دوم محسوب ميشد. او بلندپروزاي منصور را نداشت و محتاطتر بود. در اين دوران نيز روابط دوستانه هويدا و ليلا ادامه داشت. يكبار در تابستان 1343 اتومبيل حامل هويدا، منصور، ليلا و فريده كه ليلا آن را ميراند در جاده شمال تصادف كرد. پاي هويدا در اين حادثه آسيب ديد و او مدتي در بيمارستان بستري شد. ليلا (كه لابد خود را مقصر ميدانست) در مدت بستري او در بيمارستان و دوران نقاهت در منزل مدام به هويدا سر ميزد و اين فرصتي براي وزير پركار دارايي فراهم آورد تا ساعتهاي طولاني با ليلا بگذراند. ليلا در اين دوره براي نخستين بار «آقاي هويدا» را «امير» صدا زد.
منصور، روز اول بهمن همان سال در مقابل مجلس هدف تيراندازي محمد بخارايي قرار گرفت و به شدت مجروح شد. او تا روز ششم بهمن در بيمارستان، بين مرگ و زندگي دست و پا زد. همسرش فريده به شدت عصبي و پرخاشگر شده بود و عقيده داشت شاه در ترور منصور دست داشته است. آرام كردن فريده از دشوارترين وظايفي بود كه هويدا در آن چند روز به عهده گرفت. او عملاً به بيمارستان نقل مكان كرد و تمام مدت آنجا بود. هويدا در مدتي كه منصور در بيمارستان بستري بود و پس از مرگ او، با آرامش و مهرباني بدخلقيهاي همسر دوستش را (كه گاهي رفتاري توهينآميز با او داشت) تحمل كرد. چندي بعد خانواده امامي تصميم گرفت فريده را براي مدتي از ايران دور كند، بنابراين ليلا به همراه فريده و بچههايش راهي اروپا شد و مدت زيادي آنجا ماند. هويدا كه ديگر نخستوزير شده بود، ترتيبي داد كه دولت با تصويب مجلس براي خانواده نخستوزير پيشين مقرري قابل توجهي در نظر بگيرد.
ليلا در اروپا نامههاي عاشقانهاي از هويدا دريافت ميكرد كه به زبان انگليسي و با لحن رمانتيك نوشته شده بود. او لحن و شيوه نامهنگاري هويدا را نميپسنديد، اما دو سه روز پس از بازگشت به ايران به ديدار او رفت و بيمقدمه به او پيشنهاد ازوداج كرد! هويدا حيرتزده شد ولي فوراً پذيرفت. قرار عروسي را براي هفته بعد در شمال گذاشتند. نخستوزير 47 ساله ازدواج ميكرد.
سقوط
ليلا انگيزه خود را براي ازدواج با هويدا، قدرشناسي ميدانست. او و خانواده امامي احساس ميكردند تا حدودي مديون مهرباني و بردباري هويدا نسبت به فريده هستند و ليلا كه به تلخي و صراحت شهره بود، پذيرش عشق هويدا را نوعي اداي دين به او ميدانست. اما هويدا براي ازدواج انگيزههاي متفاوتي داشت. پيش از هر چيز او عاشق ليلا بود. عشق او اگر چه شور و حرارت عشق جواني را نداشت، دوام و عمق فراوان داشت و اين خاصيت، آن را به «دوستي» نزديك ميكرد. هويدا علاوه بر اين، به دلايل روشني براي ازدواج تحت فشار بود. مدتها از آغاز دوران ميانسالي او ميگذشت. به ياد ميآورد هنگامي كه منصور در مراسم معرفي كابينهاش به شاه، او را به عنوان وزير دارايي معرفي كرد، شاه به شوخي گفته بود «بايد ازدواج كنيد». بعد هم كه نخستوزير شد، به خاطر مجرد بودنش زياد متلك ميشنيد. سناتور متين دفتري يكبار در مجلس سنا گفته بود نخستوزير بايد زن بگيرد تا با چند و چون مخارج يك خانواده ايراني آشنا شود. مخالفانش نيز از شايعات مربوط به ناتواني جنسي يا انحراف او به عنوان ابزاري قدرتمند استفاده ميكردند.
زندگي زناشويي هويدا حدود 5 سال ادامه يافت. در اين مدت هويدا از يك سياستمدار اصلاحگرا و اميدوار به يك نخستوزير مأيوس و تلخكام كه كاملاً تحت فرمان شاه بود بدل شد. او چنانكه خود نيز تلويحاً ميپذيرفت به قدرت معتاد شده بود. به رغم سلامت مالي كمنظير و منش منحصر به فردش، براي حفظ قدرت تن به شرايطي ميداد كه ليلا را عصباني ميكرد. ليلا كجخلقتر شد و حتي گاهي در حضور ديگران با هويدا بدرفتاري ميكرد. او كمكم به اين نتيجه رسيد كه براي حفظ دوستياش با هويدا، بايد از او طلاق بگيرد. بار ديگر بدون مقدمه اين پيشنهاد را مطرح كرد و باز هويدا حيرتزده شد. مدتي بعد او هم نظر ليلا را پذيرفت و اوايل سال 1350 تشريفات طلاق انجام شد. دوستي هويدا و ليلا البته، ادامه يافت و گل اركيده معروف روي يقه نخستوزير، هديهاي بود كه هر روز ليلا برايش ميفرستاد. هويدا هميشه ميگفت: ليلا از من جدا نشد، نخستوزير را طلاق داد.
(اطلاعات اين مقاله از كتاب «معماي هويدا» عباس ميلاني اخذ شده است.)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی