پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۳

كناره‌گيري هويدا
اميد پارسانژاد
امير عباس هويدا، سياستمداري كه بيش از 12 سال در مسند نخست‌وزيري مانده بود، روز 15 مرداد 1356 از سمت خود كناره‌گيري كرد و جاي خود را به جمشيد آموزگار داد. هويدا در ششم بهمن 1343، روزي كه دوست نزديكش، حسنعلي منصور (نخست‌وزير وقت) در اثر يك سوءقصد درگذشت، مأمور تشكيل كابينه شد و بر خلاف تصور همگان بيش از همه‌ي نخست‌وزيران دوران سلطنت مشروطه ايران در اين سمت باقي ماند. دكتر علينقي عاليخاني كه هم در دولت منصور و هم در دولت هويدا وزير اقتصاد بود، در مورد نخست‌وزير شدن هويدا چنين گفته است: «از نقطه نظر شاه مي‌بايست كسي را [براي نخست‌وزيري] بياورد كه از وزيران ديگر به منصور نزديك‌تر بود و همه او را با منصور در واقع همتا و يكسان مي‌دانستند. صرف‌نظر از اينكه حالا اين شخصي كه داراي اين مشخصات است كفايت اداره دولت را دارد يا ندارد، در آن شرايط بايد كار را به او سپرد. حتي اگر لازم بشود بعداً او را تغيير بدهند. همچنانكه وقتي عبدالناصر مرد، انور سادات را آوردند و همه او را صرفاً به عنوان محلل مي‌دانستند. هويدا را هم هيچ كسي خيلي جدي نگرفت. ولي به همان صورتي كه انور سادات بعد نشان داد كه اگر از شخص دوم تبديل به شخص اول بشود، آدم ديگري خواهد بود، هويدا هم درست تبديل به آدم ديگري و كاملاً هم موفق شد.» (خاطرات عليخاني، تاريخ شفاهي بنياد مطالعات ايران)
دوران صدارت
هويدا يك روشنفكر تحصيلكرده فرانسه بود كه سابقه خدمت در وزارت امورخارجه، شركت نفت و وزارت دارايي داشت. او به همراه حسنعلي منصور از بنيان‌گذاران «كانون مترقي» و متعاقب آن حزب «ايران نوين» بود. هنگامي كه شاه تصميم گرفت منصور را به جاي اسدالله علم به نخست‌وزيري برگزيند، در واقع راه را براي ورود تعداد زيادي تكنوكرات جوان به حاكميت باز كرد. علم (رهبر حزب مردم) كه در حوادث سال‌هاي 1341 و 1342 خدمات زيادي به شاه كرده و موفق شده بود موقعيت او را به عنوان «رهبر انقلاب سفيد» تثبيت كند، از اينكه ناچار بود جاي خود را به منصور (سياستمدار جوان و مغرور، رهبر حزب ايران نوين) بدهد دلگير شد. هنگامي كه شاه در يك موقعيت صميمي نظر واقعي علم را در مورد تغيير دولت پرسيد، او جواب داد: «شاها ستدي جهاني از همچو مني – دادي به مخنثي، نه مردي، نه زني – از گردش روزگار معلومم شد – پيش تو چه دف‌زني چه شمشير‌زني!» علم هنگام نقل اين خاطره به ياد آورده بود كه «اعليحضرت همايوني هيچ از اين شعر خوششان نيامد!» (مقدمه عاليخاني بر «يادداشت‌هاي علم»)
پاسخ علم به شاه، نگاه سياستمداران قديمي به تكنوكرات‌هاي «تازه به دوران رسيده»اي چون منصور و هويدا را به خوبي نشان مي‌دهد.
هويدا در سال‌هاي ابتدايي صدارتش پرشور، اميدوار، صبور و پركار بود. رفتارش با مخالفان و منتقدان توأم با احترام و پذيرش بود و از روشنفكران دعوت مي‌كرد به جاي كنار ايستادن و عيب‌جويي، وارد گود شوند و نقشي در كارها به عهده بگيرند تا بتوانند بر اوضاع تأثير بگذارند. اما در سال‌هاي پاياني، به نخست‌وزيري ناتوان، خسته، عصبي و نااميد تبديل شده بود كه در خلوت از فساد دستگاه حكومتي و حتي شيوه‌هاي تصميم‌گيري شاه مي‌ناليد، اما عملاً براي حفظ موقعيت خود به آن تن مي‌داد. بسياري از منتقدان و حتي دشمنان او (از جمله علم) به درستي او را در وضعيت جاري كشور، از جمله فساد و تصميم‌گيري‌هاي نادرست مسئول مي‌دانستند.
انفجار قيمت نفت در سال‌هاي اوليه دهه پنجاه را شايد بتوان نقطه آغاز سقوط رژيم شاه تلقي كرد. هنگامي كه مشكلات اقتصادي و مالي ناشي از افزايش قيمت نفت بروز كرد، شاه روزي در جلسه‌اي با حضور نخست‌وزير و چند تن از مقامات اقتصادي پرسيد: «چه‌طور شد يك دفعه به اين وضعيت افتاديم؟» عبدالمجيد مجيدي، رئيس وقت سازمان برنامه و بودجه در پاسخ گفت: «قربان اجازه بفرمائيد به عرضتان برسانم. ما درست وضع مردمي را داشتيم كه در دهي زندگي مي‌كردند و زندگي خوشي داشتند و منتهي، خوب، گرفتاري اين را داشتند كه خشكسالي شده بود و آب كم داشتند... خوب، هي آرزو مي‌كردند كه باران بيايد... يك وقت آنقدر باران آمد كه سيل شد. زد تمام اين خانه‌ها و زندگي و زمين‌هاي مزروعي اينها را خراب كرد... ما هم درست همين وضع را داريم... اين درآمد نفت كه آمد، مثل سيلي بود كه تمام زندگي ما را شست و رفت.» («خاطرات عبدالمجيد مجيدي»)
كناره‌گيري
عامل ديگري كه مي‌توان آن را علاوه بر بحران اقتصادي، باعث كناره‌گيري هويدا دانست، رئيس‌جمهور شدن كارتر در آمريكا بود. كارتر در تبليغات انتخاباتي‌اش تأكيد فراواني بر حقوق بشر كرده بود و از جمله حكومت ايران را از بابت نقض اين حقوق نكوهيده بود. او پس از انتخاب شدن به رياست جمهوري، سوليوان را كه پيش‌ از آن در آسياي جنوب غربي خدمت مي‌كرد و به عنوان ديپلماتي توانا در مهار حاكمان مستبد شناخته مي‌شد، به عنوان سفير به تهران فرستاد. سوليوان در ديدار با شاه تصويري از چشم‌انداز اقتصادي ايران ارائه كرد كه شاه آن را انتقاد از عملكرد سيستم دانست و حتي خشمگين شد. سوليوان در كتاب «مأموريت در ايران» نوشته است: «[پس از اين ديدار] مي‌شنيدم كه شاه وزراي مسئول امور اقتصادي را به حضور طلبيده و از آنها خواسته در برنامه صنعتي شدن مملكت تجديد نظر كامل كنند... طولي نكشيد كه كابينه استعفا داد و نخست وزير سابق [هويدا] به وزارت دربار برگمارده شد. نمي‌دانم ميان گفتگوي من با شاه و تغييراتي كه او ايجاد كرد چه رابطه علت‌ و معلولي وجود داشت. ترجيح مي‌دادم جواب اين سئوال را ندانم. برايم مشكل بود آن‌چه را در چنين جوابي مستتر بود بپذيرم.»
هويدا پس از نزديك به 13 سال به اشاره شاه كناره‌گيري كرد و به وزارت دربار رسيد. او در اين سمت جانشين اسدالله علم، دشمن ديرينه خود مي‌شد كه دو هفته پيش‌تر براي درمان سرطان پيشرفته، به فرانسه رفته و همانجا به دستور شاه استعفاء كرده بود. علم در يادداشت‌هايش در واكنش به وزارت دربار هويدا نوشته است: «گويا مردم ايران از شاهنشاه من گله دارند كه اگر مسئول اين كارها دولت هويدا بوده، پس دادن كار مهم ديگري به او چه معني دارد؟»

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی