دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۳

مظفرالدين شاه و مشروطه
اميد پارسانژاد
متن فرمان تشكيل مجلس كه مظفرالدين‌شاه روز 13 مرداد 1285 صادر كرد، در «مطبعه مباركه شاهنشاهي» چاپ شد و به ديوارهاي شهر، از جمله ديوار سفارت انگلستان كه عده زيادي از بازرگانان، بازاريان و مردم در آن تحصن كرده بودند، چسبانده شد. اين روز، با سالروز تولد شاه مصادف شد و چون بازارها بسته بود، خيابان علاءالدوله و نزديك سفارت انگليس را چراغاني و تزئين كرده بودند. اما هنگامي كه متن فرمان شاه را به ديوارها زدند، گروهي از مردم و گردانندگان تحصن را خوش نيامد به طوري كه آن را از ديوارها كندند. به نوشته ناظم‌الاسلام كرماني بخشي از سوء تفاهم به عبارت «به موقع اجرا گذارده شود» در فرمان شاه مربوط مي‌شد، آنجا كه نوشته شده بود: «... مصمم شديم كه مجلسي از منتخبين شاهزادگان و علماء و قاجاريه و اعيان و اشراف و ملاكين و تجار و اصناف به انتخاب طبقه مرقومه... تشكيل و تنظيم شود كه در موارد لازمه... مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده و ... عقايد خودشان را... به توسط شخص اول دولت به عرض برسانند كه به صحه مباركه موشح و به موقع اجرا گذارده شود.»
ناظم الاسلام كرماني در «تاريخ بيداري ايرانيان» نوشته است: ««به موقع اجرا» لفظي است مركب از مضاف كه لفظ «به‌موقع» باشد و مضافٌ‌اليه كه لفظ «اجرا» است... ولي مردم عوام معني آن را نفهميده و گفتند يعني «در موقعي و محلي كه ما صلاح دانيم» و شايد دولتيان صلاح ندانند و به اين جهت و جهات ديگر اكثريت آراء با عوام شد و اين دستخط را قبول نكردند به چند جهت: يكي لفظ موقع، يعني هر وقت كه موقع باشد. خواص هم به واسطه آنكه شايد يك زماني همين جزئي، كلي شود و بهانه به دست مستبدين افتد متابعت عوام را نمودند. دوم آنكه باز «توسط شخص اول» در كار است. ثالثاً آنكه شايد بعد از اين، اين دستخط هم مانند دستخط‌هاي سابق گردد و ايفاء به مضمون آن نكنند، بلكه بايد وزير مختار انگليس ضمانت اجراء آن را بنمايد...»
روز بعد، پانزدهم مرداد، سيد محمد صادق طباطبايي (پسر سيد محمد طباطبايي)، آقا سيد علاءالدين (داماد سيد عبدالله بهبهاني) و آقا سيد مطهر از سوي علماي مهاجر قم براي بررسي اوضاع به تهران آمدند و در كاخ صاحبقرانيه مذاكراتي انجام دادند. هدف آنها كسب اطمينان از تأسيس مجلس، گرفتن امان براي متحصنين در سفارت و اطمينان يافتن از عدم بازگشت علاءالدوله (حاكم مستبد پيشين تهران) بود كه به آن دست يافتند. پس از اين ديدار بود كه مظفرالدين شاه دستخط ديگري به اين شرح منتشر كرد: «جناب اشرف صدر اعظم! در تكميل دستخط سابق خودمان به تاريخ چهاردهم جمادي‌الاخري 1324 كه امر و اجازه صريحه در تأسيس مجلس منتخبين فرموده بوديم، مجدداً براي اينكه عموم اهالي و افراد ملت از توجهات كامله همايوني ما وقف باشند، امر و مقرر مي‌داريم كه مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحيحاً داير نموده بعد از انتخاب اعضاي مجلس، فصول و شرايط نظامنامه مجلس شوراي اسلامي را موافق تصويب و امضاي منتخبين به طوري كه موجب اصلاح عموم مملكت و اجراي قوانين شرع مقدس [شود] مرتب نمايند كه به شرف عرض و امضاي همايوني ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور اين مقصود مقدس صورت و انجام پذيرد.»
مردم اين دستخط را پذيرفتند، علما به تهران باز گشتند و تحصن در سفارت انگلستان پايان يافت. روز 26 مرداد، جلسه‌اي با حضور علما، اشراف، بازرگانان و نمايندگان اصناف به دعوت مظفرالدين شاه برپا شد و مرتضي‌قلي خان صنيع‌الدوله، ميرزا حسن خان مشيرالملك، ميرزا حسين خان مؤتمن الملك، مهدي‌قلي خان مخبرالسلطنه و ميرزا حسن خان محتشم‌السلطنه براي تنظيم نظامنامه مجلس انتخاب شدند. مطابق نظامنامه‌اي كه اين هيأت تهيه كردند، شاهزادگان و قاجاريه، علما، طلاب، اعيان و اشراف، تجار، مالكان، زارعان و اصناف به شرطي كه دست‌كم 25 سال سن داشته باشند، رعيت ايران باشند و معروفيت محلي داشته باشند مي‌توانستند به عنوان انتخاب‌كننده در انتخابات شركت كنند (اين حق تنها شامل مالك يا زارعي مي‌شد كه ملكي به قيمت هزار تومان داشته باشد. اصناف هم مي‌بايست داراي دكاني مي‌بودند كه كرايه‌اش به اندازه حد وسط كرايه محلي باشد). اما «طايفه نسوان»، اشخاصي كه به قيم شرعي محتاج بودند، افراد معروف به فساد عقيده، ورشكستگان به تقصير، متهمان به قتل و سرقت و نظاميان از حق انتخاب كردن محروم بودند. انتخاب شوندگان نيز مي‌بايست فارسي زبان و باسواد، تبعه ايران، داراي معروفيت محلي و واجد بصيرت در امور مملكتي باشند، بين سي تا هفتاد سال سن داشته باشند و مشغول خدمت دولتي نباشند.
مظفرالدين شاه اين نظامنامه را تأييد كرد و انتخابات مجلس مطابق آن انجام شد. نخستين مجلس شوراي ملي روز 14 مهر 1285 در كاخ گلستان تهران توسط شاه گشايش يافت. او در نطق افتتاحيه خود گفت: «منت خداي را كه آنچه سال‌ها در نظر داشتيم امروز به‌عون‌الله تعالي از قوه به فعل آمد و به انجام آن مقصود مهم به عنايات الهيه موفق شديم. زهي روز مبارك و ميمون كه روز افتتاح مجلس شوراي ملي است. مجلسي كه رشته‌هاي امور دولتي و مملكتي را به هم مربوط و متصل مي‌دارد و علايق ما بين دولت و ملت را متين و محكم مي‌سازد. مجلسي كه مظهر افكار عامه و احتياجات اهالي مملكت است. مجلسي كه نگهبان عدل و داد شخص همايون ماست... لازم است خاطر شماها را به اين نكته معطوف داريم كه تا امروز نتيجه اعمال هر كدام از شما فقط عايد به خودتان بود و بس، ولي از امروز شامل حال هزاران نفوس است كه شماها را انتخاب كرده‌اند و منتظرند كه شماها با خلوص نيت و پاكي عقيدت به دولت و ملت خود خدمت نمائيد و از اموري كه باعث فساد است احتراز نمائيد. پس بايد كاري بكنيد كه در پيش خدا مسئول و در نزد ما شرمنده و خجل نباشيد. اين پند و نصيحت ما را هيچوقت فراموش نكنيد...»
گروهي از صاحبنظران، همين نطق را دليل بر آن دانسته‌اند كه اعطاي مشروطه، خواست قلبي مظفرالدين شاه بوده است.
در نخستين مجلس شوراي ملي، سه گرايش اصلي ديده مي‌شد. تعدادي از نمايندگان از طرفداران استبداد بودند كه بيشتر شاهزادگان، اعيان و زمين‌داران را شامل مي‌شدند. گروه دوم ميانه‌روها بودند كه از حمايت آقايان طباطبايي و بهبهاني بهره مي‌بردند و اكثر بازرگانان جزو اين گروه‌ بودند. گروه سوم ليبرال‌ها (آزادي‌خواهان) بودند كه طبقه روشنفكر را نمايندگي مي‌كردند. تدوين قانون اساسي مهمترين وظيفه اين مجلس بود. در پيش‌نويسي كه توسط نمايندگان تهيه شد، مجلس به نمايندگي از ملت، قدرت بسيار زيادي مي‌گرفت و مرجع نهايي تصميم‌گيري در مورد قوانين، مقررات، بودجه، قراردادها، وام و امتيازات شناخته مي‌شد. هر دوره مجلس دو سال تعيين شد و نمايندگان مجلس در اين مدت از مصونيت پارلماني برخوردار شدند. در مقابل، شاه نيز اين اختيار را يافت كه نيمي از نمايندگان مجلس سنا را منصوب كند. هر چند نقش مجلس سنا به روشني آشكار نبود و قرار شده بود مجلس بعداً اين نقش را مشخص كند.
شاه و درباريان ابتدا اين قانون اساسي را نپذيرفتند. آنها خواستار نقش روشن و برجسته‌اي براي سنا بودند، به طوري كه عملاً مجلس را تحت كنترل مي‌گرفت. اما مظفرالدين شاه سرانجام تحت فشار مشروطه‌خواهان و به تشويق محمدعلي ميرزا (وليعهد) قانون اساسي را امضاء كرد و چند روز بعد درگذشت.
سيد محمد طباطبايي، رهبر بزرگ جنبش مشروطه ايران، در يادداشت‌هايي كه سال گذشته براي نخستين بار منتشر شد، ماجراي جنبش را چنين خلاصه كرده است: «مظفرالدين شاه به تخت نشست. عنوان مطلب كرده گاهي به حضرت عبدالعظيم متحصن شدم، گاه به معصومه قم. تا به زحمت زياد مشروطه و مجلس را داد و بد نبود تا مرحوم شد و محمدعلي ميرزا به تخت نشست و كرد آنچه كرد. مجلس را به توپ بست، آقا سيدعبداللهِ مرحوم را روانه كرمانشاه و مرا به مشهد مقدس فرستاد تا بختياري‌ها مملكت را از شر او آسوده كردند و من به طهران آمدم. آقا سيدعبدالله (بهبهاني) نيز با تشريفات زياد وارد شد، او را كشتند و من ناخوش شدم... مختصراً، مشروطه و مجلس درست شد ولي نه آنطور كه من مي‌خواستم. اميد است كه ان‌شاءالله به طور دلخواه شود... اين دو كلمه را هم بنويسم، كار را شيخ‌فضل‌الله و آقا سيدعبدالله خراب كردند يكي به عنوان دشمني و يكي به عنوان دوستي، خداوند از هر دو بگذرد.» او در جاي ديگر مي‌نويسد: «[در زمان مظفرالدين شاه] محمدعلي ميرزا با ما همراه بود. نظامنامه مجلس (قانون اساسي) را او واداشت مظفرالدين شاه امضاء كرد، براي اينكه ملت با او در وليعهدي همراه باشند. چون امير بهادر اصرار داشت در وليعهد شدن شعاع السلطنه.»

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی