دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۳

فرمان مشروطه
اميد پارسانژاد
مظفرالدين شاه قاجار روز 13 مرداد 1285 فرمان تاريخي مشروطيت ايران را خطاب به مشيرالدوله، صدر اعظم وقت صادر كرد. او در اين فرمان چنين نوشته بود: «جناب اشرف صدر اعظم! از آنجايي كه حضرت باري‌تعالي جلّ شأنِه سررشته ترقي و سعادت مملكت محروسه ايران را به كف با كفايت ما سپرده و شخص همايون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالي ايران و رعاياي صديق خودمان قرار داده، لهذا در اين موقع كه رأي همايون ملوكانه ما بدان تعلق گرفته كه براي رفاهيت و آسودگي قاطبه اهالي ايران و تشييد و تأييد مباني دولت، اصلاحات مقتضيه به مرور در دواير دولتي و مملكتي به موقع اجراء گذارده شود، چنان مصمم شديم كه مجلسي از منتخبين شاهزادگان و علماء و قاجاريه و اعيان و اشراف و ملاكين و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه، در دارالخلافه تهران تشكيل و تنظيم شود كه در موارد لازمه در مهام امور دولتي و مملكتي و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازم را به عمل آورده و به هيأت وزراي ما در اصلاحاتي كه براي سعادت و خوشبختي ايران خواهد شد اعانت و كمك لازم بنمايند و در كمال امنيت و اطمينان عقايد خودشان را در خير دولت و ملت و مصالح عامه و احتياجات مهمه قاطبه اهالي مملكت به توسط شخص اول دولت به عرض برسانند كه به صحه مباركه موشح و به موقع اجرا گذارده شود...»
مقدمات
ريشه‌هاي جنبش مشروطه‌خواهي ايرانيان را در زمينه‌هاي گوناگون مي‌توان جستجو كرد اما تقريباً تمام آنها به تماس با غرب باز مي‌گردد. چنانكه يرواند آبراهاميان در «ايران بين دو انقلاب» نوشته است: «در نيمه دوم سده نوزدهم، نفوذ و تأثير غرب، به دو شيوه متفاوت، روابط سست و شكننده دولت قاجار را با جامعه ايران تضعيف كرد: يكم، نفوذ غرب به ويژه نفوذ اقتصادي، بيشتر بازارهاي شهري را تهديد كرد و به تدريج تجار و بازرگانان پراكنده محلي را در قالب طبقه متوسط فرامحلي يكپارچه ساخت... دوم، برخورد و ارتباط با غرب به ويژه تماس فكري و ايدئولوژيكي از طريق نهادهاي نوين آموزشي، زمينه‌هاي رواج مفاهيم و انديشه‌هاي جديد، گرايش‌هاي نو و مشاغل جديد را فراهم ساخت و طبقه متوسط حرفه‌اي جديدي به نام طبقه روشنفكر به وجود آمد.»
ورود محصولات خارجي به كشور، صنايع سنتي را تضعيف و توليدكنندگان را ناراضي مي‌كرد. از سوي ديگر بازرگانان خارجي از امتيازات گمركي بهره‌مند بودند و در نتيجه بازرگانان ايراني نه تنها از واردات كالاهاي خارجي سود چنداني نمي‌بردند، بلكه توان رقابت با همتايان خارجي خود را هر چه بيشتر از دست مي‌دادند. روشنفكران ايراني آشنا با غرب نيز در مقايسه ميان وضع كشورهاي اروپايي با ايران، سه عامل استبداد، استعمار و جزم‌انديشي مذهبي را مهمترين موانع پيشرفت كشور تشخيص مي‌دادند و از نظام سياسي موجود كه فاقد انعطاف بود ناراضي بودند. بنابراين عجيب نبود كه در جنبش مشروطه، همه جا رد پاي بازرگانان، بازاريان، روحانيون و روشنفكران همزمان به چشم مي‌خورد. پيش از آن نيز دست‌كم يك‌بار اين نارضايتي عمومي در ماجراي تحريم تنباكو مجال بروز يافته بود.
جنبش
هنگامي كه ميرزاي شيرازي در واكنش به امتياز رژي، استعمال توتون و تنباكو را حرام اعلام كرد، پشتيباني از فتواي او حيرت‌انگيز بود. ميرزا ملكم‌خان از لندن، سيدجمال‌الدين اسدآبادي از استانبول، علما و مجتهدان از كربلا، بازاريان تهران و حتي زنان حرمسراي شاه از فتواي تحريم حمايت كردند و ناصرالدين شاه را به لغو امتياز رژي واداشتند.
پس از ناصرالدين شاه، پسرش مظفرالدين شاه وارث اين اوضاع آشفته بود تا اينكه بروز يك بحران اقتصادي در اوايل سال 1284 نخستين جرقه انقلاب مشروطه را باعث شد. در مناطق شمالي كشور وبا شيوع يافته و ميان روسيه و ژاپن جنگ در گرفته بود. بنابراين مراودات بازرگاني كاهش يافت و قيمت مواد غذايي بالا رفت. بازرگاناني كه در فضاي ركود، دچار بحران مالي شده بودند، عليه مسيو نوز بلژيكي، رئيس گمركات كشور دست به تظاهرات و تحصن زدند. مدتي بعد حاكم تهران دو تاجر محترم را به دليل آنچه او گران فروختن قند و شكر مي‌ناميد، فلك كرد و اعتراض دو روحاني سرشناس، آقايان طباطبايي و بهبهاني را برانگيخت. اين دو تن به اتفاق هزاران تن از بازرگانان، بازاريان و طلاب تهران به حضرت عبدالعظيم رفتند و آنجا بست نشستند. آنها چهار خواسته اصلي خود را بركناري حاكم تهران، عزل نوز بلژيكي، اجراي شريعت و «تأسيس عدالت‌خانه» عنوان كردند. شاه پس از يك‌ماه ناچار شد خواسته‌هاي آنان را بپذيرد تا بحران خاتمه يابد. اما وعده‌هاي شاه در مورد بركناري نوز و تشكيل عدالتخانه (بيشتر از سر ناتواني) عملي نشد. محرم سال بعد، در جريان كشمكشي كه در واكنش به دستگيري يك واعظ منتقد به راه افتاده بود، طلبه‌اي به دست مأموران كشته شد. قزاق‌ها تشييع جنازه با شكوه اين طلبه جوان را به خاك و خون كشيدند. طباطبايي، بهبهاني و حتي شيخ‌فضل‌الله نوري در واكنش به اين حادثه به قم مهاجرت كردند و عده‌اي از بازرگانان و مردم تهران نيز در سفارت بريتانيا متحصن شدند. در اين مرحله خواسته معترضان از «عدالت‌خانه» به «مجلس» تغيير يافت. دربار ابتدا اين خواسته را به تندي رد كرد، اما هنگامي كه سيل تلگراف‌ها در حمايت از خواسته مهاجران و متحصنان به سوي تهران سرازير شد و اخبار ناآرامي‌ها از ولايات، به ويژه تبريز به تهران رسيد، دربار نيز تسليم شد.
مظفرالدين‌شاه پس از مدت‌ها چانه‌زني و رد و بدل شدن پيام‌ها و تلگراف‌هاي مختلف، سرانجام به خواسته‌هاي معترضان تن داد و فرمان مشروطيت ايران را صادر كرد.
اين اما تازه آغاز كار بود.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی