چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۳

28 مرداد
اميد پارسانژاد (براي شرق)
در سال 1332، سازمان سيا كه اجراي كودتا عليه دكتر مصدق را به عهده داشت، پيش‌بيني كرده بود چنانچه برنامه‌اش شكست بخورد، عليه دولت و حزب توده نوعي جنگ داخلي به راه اندازد. چنين جنگي بر مسلح كردن و حمايت مالي عشاير و برخي واحدهاي ارتش مبتني بود. بنابراين واشينگتن هنگامي كه توطئه روز 25 مرداد شكست خورد، مأمور ويژه خود، كرميت روزولت را فراخواند. اما روزولت تصميم گرفت پيش از ترك ايران آخرين شانس خود را بيازمايد. او دستور آلن دالاس، رئيس سيا را ناديده گرفت و كوشيد طرح تازه‌اي را به سرعت سامان دهد. اين‌بار نقطه اصلي اتكاي او استفاده از دسته‌هاي خياباني بود. او پول هنگفتي را كه در اختيار داشت از طريق واسطه‌هايي چون برادران رشيديان (بازرگانان مرتبط با انگلستان) ميان اوباش و بدكاره‌هاي جنوب تهران تقسيم كرد. تندروي‌هاي هواداران حزب توده در روزهاي پس از 25 مرداد نيز كمك زيادي به روزولت كرد، به طوري كه گروهي عقيده دارند عوامل آمريكا و بريتانيا در صف توده‌اي‌ها نفوذ كرده و عمداً باعث تندروي‌ها شده بودند.
جمهوري
دكتر مصدق كه حساسيت اوضاع را دريافته بود، روز پس از خنثي كردن توطئه 25 مرداد ناچار شد دستور دهد اعلاميه‌هاي حزب توده در مورد لزوم تشكيل يك «جمهوري دمكراتيك» را از ديوارها بكنند. او مي‌دانست روحانيون محافظه‌كار از تغيير نظام حكومتي به «جمهوري» واهمه دارند و آن را خطري براي سنت‌هاي خود مي‌پندارند. پيامي كه آيت‌الله بهبهاني صبح روز 28 مرداد كوشيد براي آيت‌الله بروجردي بفرستد، شدت اين نگراني را به خوبي نشان مي‌دهد. دكتر مهدي حائري يزدي (پسر بنيان‌گذار حوزه علميه قم) از نزديكان بروجردي بود و توسط بهبهاني به عنوان واسطه پيام انتخاب شد. او در خاطرات خود مي‌گويد: «آقاي بهبهاني به من گفتند: «فلان كس! شما مي‌دانيد شاه از مملكت رفته بيرون؟» گفتم: «بله. من شنيدم.» گفتند: «مي‌دانيد كه صحبت جمهوري است؟» گفتم: «اين هم گه‌گاه به گوشم خورده است.» گفتند: «من از شما يك خواهش دارم. آن اين است كه من استدعا مي‌كنم شما همين امروز صبح برويد به قم... پيش آقاي بروجردي و از طرف من بگوييد كه آقا، مملكت در شرف اضمحلال است. در شرف از بين رفتن است، براي اين‌كه صحبت جمهوري اين مملكت شده است. شاه رفته بيرون و همين امروز و فرداست كه اصلاً تمام اوضاع و احوال مملكت به هم بخورد. اصلاً ممكلت ديگر مي‌افتد آن طرف پرده آهنين. ديگر اصلاً نه اسمي از دين خواهد بود، نه اسمي از ايشان، نه اسمي از مرجعيت، نه اسمي اصلاً از اصل دين. اصلاً كمونيستي مي‌شود. مملكت مي‌رود پي كارش... بايد ايشان هر چه زودتر يك فكري بكنند... يك حكمي صادر بكنند كه بالاخره مردم آگاه بشوند از اين حقيقت. بيايند جلوي توده‌اي‌ها را بگيرند. خلاصه نگذارند كه مملكت كمونيست بشود.»» («خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي» برنامه تاريخ شفاهي ايران)
نقشي كه آيت‌الله بهبهاني و اطرافيانش در كودتاي 28 مرداد و تهييج دسته‌هاي خياباني به عهده گرفتند احتمالاً ناشي از چنين نگراني‌اي بود. از سوي ديگر دستور روز قبل مصدق مبني بر ممنوعيت تظاهرات خياباني كه در واكنش به تندروي‌هاي هواداران حزب توده صادر شد، فضاي شهر را براي يكه تازي اوباش اجير شده، مهيا كرده بود.
كودتا
روزولت روز بعد از شكست كودتاي اول توانسته بود فرمان نخست‌وزيري زاهدي را در تيراژ وسيعي چاپ و در سراسر تهران پخش كند. اين امر براي روحيه دادن به كودتاچيان روحيه‌باخته اهميت زيادي داشت. سرلشكر زاهدي در زيرزمين خانه يكي از ديپلمات‌هاي آمريكايي در نزديكي سفارت مخفي بود. پولي كه در ميان اوباش جنوب شهر تقسيم شده بود صبح روز 28 مرداد كار خود را كرد. به تدريج تظاهرات پراكنده به نفع شاه در گوشه و كنار شهر آغاز شد. گفته مي‌شود تعدادي از درجه‌داران ارتش با لباس شخصي به دسته‌هاي اوباش پيوستند. آشوب تا نزديك ظهر خيابان‌هاي مركز شهر و اطراف بازار تهران را فرا گرفت. مصدق ظاهراً اميدوار بود اين ناآرامي‌هاتوسط نيروهاي مسلحِ وفادار به دولت مهار شود اما خيانت و عدم آمادگي نيروهاي انتظامي مسير حوادث را تغيير داد. ساختمان بي‌سيم كه فرستنده راديو در آن مستقر بود در نخستين ساعات بعد از ظهر به اشغال كودتاچيان در آمد. پس از آن بود كه كيم روزولت خانه كنسول آمريكا را به قصد مخفي‌گاه زاهدي ترك كرد.
روزولت در خاطرات خود نوشته است: «براي آوردن زاهدي روانه شدم تا او را به محلي كه براي فرماندهي مناسب‌تر تشخيص مي‌دادم ببرم... قبل از اين كه به زيرزميني كه زاهدي در آن مخفي بود برسم اتفاق خوبي افتاد. از در سفارت كه خارج شدم تا به منزل فرد زيمرمن (مخفي‌گاه زاهدي) در تخت جمشيد بروم با جمعي به طرف مغرب همراه شدم. آنها با آمادگي كامل به طرف منزل مصدق كه چند خيابان بالاتر بود مي‌رفتند. در بين آنها قيافه آشنايي ديدم كه اونيفورم نظامي داشت. او فرمانده نيروي هوايي (گيلانشاه) بود. او هم تا مرا ديد شناخت... ما به سختي در بين جمعيت خود را به يكديگر رسانديم. به او گفتم يك تانك بردار و پانزده دقيقه ديگر نزديك ساختماني كه در غرب اينجاست منتظر من باش...» («كودتا در كودتا» كرميت روزولت، نقل شده در «بازيگران عصر پهلوي» محمود طلوعي)
گيلانشاه به توصيه روزولت با چند تانك و عده‌اي نظامي به مخفيگاه زاهدي رفت و او را سوار بر يك تانك به باشگاه افسران برد. ساعتي بعد متن فرمان نخست‌وزيري زاهدي در راديو خوانده شد و او شخصاً سقوط دولت مصدق را اعلام كرد. در اين هنگام دكتر مصدق و تعدادي از نزديكترين يارانش در خانه او در محاصره مهاجمان بودند. آنها چند دقيقه پيش از آنكه مقاومت محافظان در هم بشكند، خانه را از راه بام ترك كردند و مضطرب و خسته در خانه يكي از همسايگان پنهان شدند.
كودتا عليه دولت دكتر محمد مصدق پيروز شده بود و شب، شط عليلي بود... بي‌مهتاب.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی