قتل بختيار
اميد پارسانژاد
تيمور بختيار، نخستين رئيس سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) كه پس از تبعيد از ايران به فعاليت آشكار عليه شاه پرداخته بود روز 31 مرداد 1349 در عراق درگذشت. او از هفتهاي قبل در اثر اصابت گلوله يكي از نزديكانش كه نفوذي ساواك ايران بود در بستر مرگ افتاده بود. اسدالله علم، وزير وقت دربار، در يادداشتهاي 24 مرداد خود نوشته است: «بالاخره ايادي ما در اطراف بختيار موفق شدند او را با تير بزنند. روزي كه در بغداد براي شكار به خارج رفته بودند... كسي كه [او] خيال ميكرد از همه به او نزديكتر است و از ايادي ما بود، او را زد. متأسفانه اين مرد پوست كلفت نمرده است. ولي من عقيده دارم كه خواست خداست براي اين كه بيشتر رنج و عذاب ببرد. بالاخره ميميرد. اين آدم شقي خيلي مردم را اذيت كرد كه براي خودش مقام و پول به دست بياورد. ولي از حق نبايد گذشت، مرد شجاع و نترسي است...» («يادداشتهاي علم» جلد دوم)
بختيار از اقوام نزديك ملكه ثريا بود و در جريان براندازي دولت دكتر مصدق فرماندهي لشكر زرهي كرمانشاه را به عهده داشت. او پس از شكست كودتاي 25 مرداد يك تيپ زرهي را به سوي تهران حركت داده بود. بختيار مدتي پس از سقوط دولت مصدق فرماندار نظامي تهران شد و هنگامي كه رژيم در سال 1336 تصميم گرفت فعاليتهاي امنيتي و اطلاعاتي را با ايجاد تشكيلاتي تازه متمركز كند، به رياست اين تشكيلات رسيد.
ساواك
«سازمان امنيت و اطلاعات كشور» يا «ساواك» با همكاري سازمانهاي امنيتي آمريكا، انگلستان و اسرائيل تشكيل شد. گفته ميشود تيمور بختيار در دوران رياستش بر ساواك مالاندوزي بسيار كرد و رفتاري زننده از خود نشان داد. او با توجه به نسبت نزديكش با ملكه ثريا، انتظار داشت روزي نخستوزير يا رئيس ستاد ارتش شود. او با اشرف، خواهر دوقلوي شاه نيز روابط نزديكي برقرار كرد. شاه با توجه به بلندپروازي و قدرت بختيار به تدريج به او بياعتماد شد و هنگامي كه اختلاف او با اميني (نخستوزير وقت) شدت گرفت، از موقعيت استفاده كرد و بختيار را به تبعيد فرستاد. به نوشته «باري روبين» نويسنده كتاب «جنگ قدرتها در ايران»: «تيمور بختيار كه در مقام رياست سازمان امنيت ايران قدرت زيادي كسب كرده بود ظاهراً به علت تحريكات عليه حكومت اميني از ايران اخراج شد، ولي بركناري او دلايل عميقتر و مهمتري داشت. اين موضوع را كرميت روزولت، كارگردان كودتاي سال 1953 (1332) در ايران، در گفتگو با نگارنده در بيستم مارس 1980 فاش كرد. بختيار در سفري به آمريكا قبل از روي كار آمدن اميني به ملاقات آلن دالاس رئيس سيا و كرميت روزولت رفته و از آنها براي ترتيب يك كودتا عليه شاه كمك خواسته بود. آمريكاييها به هيچ وجه با چنين نقشهاي موافق نبودند و به همين جهت شاه را در جريان امر گذاشتند و شاه هم در اولين فرصت مناسب او را از كار بركنار كرد.»
بختيار در اسفند 1339 از رياست ساواك بركنار شده و جاي خود را به سرلشكر پاكروان داده بود. گويا شاه به او وعده داده بود كه سمت بالاتري به او خواهد داد و بختيار گمان ميكرد اين وعده نخستوزيري است. اما كمي بعد فرمان نخستوزيري به نام علي اميني صادر شد. پس از آن نيز بختيار به اميد اينكه پس از اميني نوبت به او خواهد رسيد، مدام عليه دولت اميني اقدام ميكرد. در بهمن 1340 دستور تبعيد بختيار از ايران صادر شد و او به رم رفت. سخنان او در فرودگاه رم بيشتر عليه اقدامات دولت بود و به اصل رژيم و شخص شاه تعريض نداشت. اما هنگامي كه روز اول مهر 1341 خبر بازنشستگي خود را شنيد، متوجه شد كه بركناري و تبعيد او توسط شاه و براي دور كردن دائمي او از قدرت بوده است. دشمني بختيار با شاه از اين تاريخ علني شد.
دشمني
مقامات امنيتي و دولت ايران در جريان حوادث خرداد 1342 تيمور بختيار را متهم كردند با ارسال مبلغ زيادي پول به كشور، مقدمات شورش مخالفان را فراهم كرده است. بختيار چند سال بعد در نيمه ارديبهشت 1347 در لبنان دستگير و به اتهام حمل اسلحه به 9 ماه حبس محكوم شد. دولت ايران از لبنان خواست كه او را مسترد كند، اما لبنان با درخواست ايران مخالفت كرد و همين مسئله به قطع روابط سياسي دو كشور انجاميد. بختيار در اوج اختلافات عراق و ايران در سالهاي آخر دهه 1340، به دعوت دولت عراق به بغداد رفت. مقامات عراقي امكانات گستردهاي در اختيار او قرار دادند تا با استفاده از آن عليه دولت ايران اقدام كند. گفته ميشود برنامه او ورود مخفيانه به ايران و سازماندهي شورش ايل بختياري عليه دولت مركزي بوده است.
در بهمن 1348 دولت ايران كوشيد دولت عراق را با سازماندهي يك كودتا در آن كشور سرنگون كند. اين اقدام ايران، به اخراج سفير و دستگيري يكي از مأموران ايراني انجاميد كه گفته ميشد توسط صدام حسين (معاون وقت رئيس جمهور) و تيمور بختيار بازجويي شده است.
ساواك سرانجام سال بعد توانست با نفوذ دادن عواملش به دستگاه بختيار او را از ميان بردارد. مدتي پيش از قتل بختيار يك هواپيماي ايراني ربوده و به عراق رفته بود. بسياري از صاحبنظران تا مدتها فكر ميكردند كه عوامل نفوذي ساواك، همان هواپيماربايان بودهاند. اما اينك روشن شده است كه ميان اين دو حادثه رابطهاي وجود نداشت. علم در خاطرات روز دوم شهريور 1349 نوشته است: «صبح شرفياب شدم. عرض كردم قتل بختيار انعكاس عجيبي در مردم كرده است... ميگويند آن دو نفر جواني كه هواپيماي ملي ما را ربودند مأمور ساواك بودند كه خواستهاند رد گم كنند و آنها هم در قتل بختيار شركت كردند. شاهنشاه خنديدند. فرمودند، اين قسمت كه مهمل است ولي شما تأييد بكنيد! چه بهتر كه قدرت ما هم مثل قدرت سابق انگليسها افسانهاي بشود...»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی