گروه گلسرخي
اميد پارسانژاد
روزنامههاي تهران اواخر دهه اول مهرماه 1352 خبر دستگيري گروهي را كه متهم به خرابكاري و طراحي سوءقصدي عليه ملكه و وليعهد وقت بودند، منتشر كردند. اين گروه 12 نفري كه تعدادي از كاركنان راديو تلويزيون را نيز شامل ميشد، قصد داشتند هنگام برگزاري مراسم جشنواره فيلم كودكان و نوجوانان، با پنهان كردن اسلحه در دوربينهاي تلويزيوني فرح و رضا پهلوي (وليعهد) را به گروگان بگيرند. يكي از اعضاي اين گروه به نام منوچهر مقدم سليمي، پيشتر و در جريان پرونده ترور كاخ مرمر بازداشت و به سه سال زندان محكوم شده بود. كرامت الله دانشيان، عضو ديگر گروه نيز در دهه 1340 يك بار به زندان افتاده بود. اما ساير اعضاي گروه كارمند تلويزيون يا روزنامهنگار بودند و سابقه فعاليت جدي سياسي نداشتند. معروفترين آنها، خسرو گلسرخي، گويا حتي در جريان تصميم اعضاي ديگر گروه نبود و تنها به واسطه رابطه دوستانهاش با يكي از اعضا دستگير شد. اما او به هنگام محاكمه، شهامت فراوان از خود نشان داد و انتقادات تندي عليه رژيم مطرح كرد و سرانجام نيز اعدام شد. پخش جريان دادگاه و به ويژه سخنان گلسرخي از تلويزيون ايران حيرت بسياري از ناظران را برانگيخت.
شبكه
امير اسدالله علم، وزير دربار وقت در يادداشتهاي روزانهاش به تاريخ 29 شهريور 1352 نوشته است: «اخبار خوشي تيمسار نصيري (رئيس ساواك) از بلوچستان داشت كه خوشحالم كرد. ولي يك خبر بدي داد كه يك شبكه باز هم در تلويزيون كشف كرده كه قصد داشتهاند وليعهد را ترور كنند. همه را گرفتند. خيلي متأثر شدم.» اشاره بعدي او به موضوع در يادداشت روز دوشنبه 9 مهر چنين است: «يك عده بچه احمق پيدا شده بودند كه خواستند به جان شاهنشاه و شهبانو و وليعهد سوءقصد كنند. [خطاب به شاه] عرض كردم چه لزومي دارد اين خبر منتشر شود؟ فرمودند لازم است، چون بعد بايد محاكمه شوند. عرض كردم با وصف اين مصلحت نيست. فرمودند چرا مصلحت هست، تو نميفهمي!» («يادداشتهاي علم» جلد سوم)
اشاره علم به بازداشت گروه گلسرخي بوده است كه خبر دستگيري اعضاي آن، روز بعد در روزنامهها منتشر شد. اعضاي اين گروه 12 نفره عبارت بودند از طيفور بطحايي، خسرو گلسرخي، عباس سماكار، كرامتالله دانشيان، ايرج جمشيدي، شكوه فرهنگ، محمدرضا علامهزاده، ابراهيم فرهنگ رازي (ميرزادگي)، مريم اتحاديه، مرتضي سياهپوش، منوچهر مقدم سليمي و فرهاد قيصري. مازيار بهروز، نويسنده «شورشيان آرمانخواه» اطلاعاتي را در كتاب خود به نقل از محمدرضا علامهزاده نقل كرده است كه نشان ميدهد هسته اصلي اين گروه با سازمان چريكهاي فدائي خلق مرتبط بودهاند.
طرح ربودن يا گروگان گرفتن اعضاي خانواده سلطنتي ابتدا به ذهن علامهزاده و سماكار رسيده بود كه هر دو كارمند تلويزيون بودند. ميتوان حدس زد حضور آنان براي ضبط تلويزيوني برنامههايي كه خانواده سلطنتي در آن شركت ميكردند آنان را با نقاط ضعف امنيتي چنين مراسمي آشنا كرده بود و احتمالاً با مشاهده شكافي امنيتي به فكر استفاده از آن افتاده بودند. سماكار از دوست خود طيفور بطحايي درخواست كرده بود كه برايش چند قبضه اسلحه تهيه كند. بطحايي عضو گروهي بود كه مطالعات ماركسيستي ميكردند و به فعاليتهاي چريكي گرايش داشتند. شكوه فرهنگ رازي، ابراهيم فرهنگ رازي، مريم اتحاديه، ايرج جمشيدي و مرتضي سياهپوش اعضاي گروه بطحايي بودند. او به علاوه با كرامتالله دانشيان آشنا بود. بطحايي كوشيد از طريق شخصي به نام امير فتانت كه او را عضو سازمان چريكهاي فدائي خلق ميدانست، براي سماكار اسلحه تهيه كند. اما فتانت در واقع مأمور ساواك بود.
دستگيري
برنامه ساواك اين بود كه مقداري اسلحه در اختيار گروه قرار دهد و آنها را تحت نظر بگيرد تا ابتدا همه روابط آنها را به دست آورد و سپس اعضاي گروه را در حال ارتكاب جرم دستگير كند. اما ايرج جمشيدي كه ميبايست براي تحويل گرفتن سلاحها سر قرار حاضر شود، در آخرين لحظه منصرف شد و به همدان گريخت. پس از آن بود كه ساواك براي جلوگيري از پنهان شدن ساير اعضاي گروه، دستگيري آنها را آغاز كرد. به اين ترتيب بطحايي، دانشيان، شكوه و ابراهيم فرهنگ، اتحاديه، سياهپوش، قيصري، جمشيدي، علامهزاده و سماكار در روزهاي آخر شهريور دستگير شدند.
يكي از اعضاي دستگير شده، به هنگام بازجويي نام خسرو گلسرخي و منوچهر مقدم سليمي را نيز كه با طرح گروگانگيري بيارتباط بودند به ميان آورد و باعث بازداشت آنها شد. گلسرخي (روزنامهنگار و شاعر) گرايش ماركسيستي داشت و در بازجوييها و محاكمه خود از عقايدش دفاع كرد. دانشيان نيز چنين كرد و طرفه آنكه در ميان متهمان، تنها همين دو تن كه كمترين اطلاع و دخالت را در برنامه گروگانگيري داشتند به جوخه اعدام سپرده شدند. ديگران به تناسب نقش خود و نوع رفتارشان در دادگاه به حبسهاي بلند مدت يا كوتاه مدت محكوم شدند.
معروفترين بخش دفاعيات گلسرخي چنين بود: «ان الحياة عقيده و جهاد. سخنم را با گفتهاي از مولا حسين، شهيد بزرگ خلقهاي خاورميانه آغاز ميكنم. من كه يك ماركسيست – لنينيست هستم براي نخستين بار عدالت اجتماعي را در مكتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم. من در اين دادگاه براي جانم چانه نميزنم... من قطرهاي ناچيز از عظمت و حرمان خلقهاي مبارز ايران هستم. خلقي كه مزدكها، مازيارها و بابكها، يعقوب ليثها، ستارها، عمواوغليها، پسيانها و ميرزا كوچكخانها، ارانيها و روزبهها و وارطانها داشته است. آري من براي جانم چانه نميزنم، چرا كه فرزند خلقي مبارز و دلاور هستم...» («محاكمات سياسي در ايران» بهروز طيراني)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی