مصدق و وثوق
اميد پارسانژاد
رويارويي معروف دكتر محمد مصدق و حسن وثوق (وثوقالدوله) در جلسه روز 29 شهريور 1305 مجلس شوراي ملي، موضوعي جالب و خواندني است. دكتر مصدق در اين جلسه كه براي اخذ رأي اعتماد به دولت حسن مستوفي (مستوفي الممالك) تشكيل شده بود، نسبت به صلاحيت دو تن از وزراي پيشنهادي، يعني وثوقالدوله وزير عدليه و فروغي وزير جنگ اعتراض كرد و در انتقاد از عملكرد سابق وثوقالدوله، او را خيانتكار و وطنفروش خواند. وثوق نيز به ايرادهاي او پاسخ داد و در انتها مصدق را تلويحاً متهم كرد كه به قصد عوامفريبي اين مطالب را مطرح كرده است. در اين ميان سيد حسن مدرس نيز كه در آن شرايط (اوايل سلطنت رضاشاه) وارد شدن رجال استخوانداري چون وثوق به دولت را مفيد ميدانست به تلويح از صلاحيت وثوقالدوله دفاع كرد. بررسي گفتگوهاي اين جلسه مجلس به آشنايي با مشي سياسي هر يك از اين مردان نامدار عالم سياست ايران كمك ميكند. (اين بررسي بر اساس متن گفتگوهاي جلسه مذكور كه در كتاب «مدرس در پنج دوره تقنينيه» (به كوشش محمد تركمان) نقل شده، انجام گرفته است)
مستوفيالممالك كه از پيش ميدانست مصدق قصد دارد با مطرح كردن موضوع قرارداد 1919 به صلاحيت وثوقالدوله اعتراض كند در ابتداي جلسه از او خواست از مطرح كردن اعتراضش صرفنظر كند. مصدق اعلام آمادگي كرد چنانچه شخص رئيسالوزراء اطمينان دهد وزرا رفتارهاي مورد اعتراض گذشته را تكرار نخواهند كرد، از ايراد انتقاد صرفنظر كند. مستوفي در مورد وزراء اطمينان داد و گفت كه مسئوليت اعمال ايشان را ميپذيرد. اما در اين هنگام وثوقالدوله وارد بحث شد و گفت: «[اجازه بدهيد] هر ايرادي و اعتراضي [كه دكتر مصدق] دارند بفرمايند بنده هم جواب عرض ميكنم و بالاخره معلوم ميشود بنده صلاحيت نشستن روي اين كرسي را دارم يا نه.»
آنگاه مصدق با انتقاد از حضور اشخاصي چون ذكاءالملك فروغي و وثوقالدوله در فهرست اعضاي كابينه آغاز سخن كرد و در ميان سخنانش گفت: «يكي از شبهاي اخير كه آقاي رئيسالوزراء به منزل من آمدند و فرمودند به آقاي وثوقالدوله مخالفت نكنم عرض كردم به شرط اينكه آقاي وثوقالدوله هم در مجلس اظهار ندامت فرمايند. در جواب من فرمودند عقيده ايشان اين است كه قرارداد در صلاح مملكت بسته شده و حاضرند در مجلس از اين عقيده دفاع نمايند... چون جزائيون معتقدندكه اگر كسي چند فعل خلاف نمود بايد او را براي فعلي تعقيب كرد كه مجازاتش در قانون بيشتر باشد، بنده به بزرگترين خيانتي كه ايشان مرتكب شدهاند ميپردازم كه قرارداد است.»
مصدق آنگاه به انتقاد شديد از عملكرد وثوقالدوله در انعقاد قرارداد 1919 با انگلستان پرداخت و استدلال كرد حتي اگر هيچ راهي براي گريز از شكست در برابر بريتانيا نبود باز هم دولت ايران نبايد تن به تسليم ميداد. (او بعداً در جريان نهضت ملي شدن نفت ايران نشان داد به اين عقيده پايبند است.)
مصدق در بخشي از نطق خود با اشاره به دريافت رشوه توسط وثوقالدوله در برابر انعقاد قرارداد، فرياد برآورد: «اي نمايندگان! چشم ملت ايران سياه شد بس كه از بعضي رجال خطاكاري و خيانت ديد و اي برگزيدگان! همان چشم از انتظار سفيد شد از بس محاكمه رجال وطنفروش را نديد... در ممكلتي كه ملتش اين اندازه فراموشكارند از خائنين خيانت به همه سرايت مينمايد.»
پس از مصدق، نوبت به نطق سيد حسن مدرس رسيد. او با بر شمردن مشكلاتي كه پس از جنگ جهاني گريبانگير ايران شده بود گفت: «كابينه آقاي وثوقالدوله آمد، قريب يكسال طول كشيد، يك نظم صوري در مملكت برقرار شد... بعد مسئله قرارداد پيش آمد... در موضوع قرارداد هم در اين مملكت اختلاف شد... خودم صاحب عقيده مخالف بودم و همه آقايان هم بودندكه مخالفت كردم و كمر مخالفت بستم. خيلي هم سخت بود. بگير و ببند بود. صاحب عقايد مختلف بودند. وليكن خدا را به شهادت ميطلبم كه تا حال به معتقدين قرارداد يك لفظ توهينآميز نه حضوراً نه غياباً نگفتهام و نخواهم گفت. زيرا آن را نظر سياسي ميدانم. اما من خود را مكلف ميدانستم با كسي كه اين قرارداد را بست جنگ كنم، جنگ هم كردم و زدم از ميدان درشان كردم. اگر هم از ميدان در نميرفتند تلفشان ميكردم، ولو اينكه عقد فضولي بود... خيلي از رجال رفتهاند و به خيالي از اين كارها كردهاند، ولي مالك مال مائيم كه اينجا نشستهايم (يعني نمايندگان مجلس).» او در مورد دريافت رشوه توسط وثوقالدوله نيز اظهار بياطلاعي كرد.
رئيس مجلس پس از نطق مدرس اعلام تنفس كرد. ساعتي بعد جلسه مجلس ادامه يافت و وثوقالدوله از خود دفاع كرد. او گفت: «مدعي عصمت و مصونيت از خطا نيستم... ممكن است بنده در تشخيصات خودم سهو كرده باشم ولي اطمينان ميدهم كه هيچ وقت به عمد نخواستم ضرري به ممكلت متوجه كنم بلكه مقصودم در هر حال جلوگيري از ضرر بوده است.»
وثوق وضعيت اسفبار دولت را در جريان جنگ جهاني اول و پس از آن تشريح كرد و گفت: «تحصيل هر نوع عايدي در آن موقع، حتي توسل به استقراض خارجي غير مقدور بود. بنده در شديدترين موقع جريان اين قضايا و در وقتي كه هنوز جنگ اروپا ناتمام و نتيجهاش نامعلوم و تمام عوامل بدبختي در ترقي بود، باز مأمور شدم كه بدناميهاي تازه براي خودم ذخيره كنم... اضطرار حقيقي داعي شد كه يا مملكت را تسليم حوادث بكنيم و از معركه بگريزيم يا با مركز واحدي كه در آن موقع استمداد از آن ممكن بود (انگلستان) داخل مذاكره شويم و يك قراري بگذاريم.» او دريافت رشوه را تكذيب كرد و گفت اگر دكتر مصدق براي اين موضوع پول گرفته است، من هم گرفتهام. (اسنادي كه بعدها آشكار شد دريافت رشوه توسط وثوق و دو وزير كابينهاش را در جريان قرارداد تأييد كرده است.)
وثوق الدوله در پايان سخنانش خطاب به مصدق به طعنه گفت: «محصلين و مبتديان سياست در دوره تحصيلات خودشان يك دوره درس وجاهت و جنتمكان شدن لازم دارند بخوانند و ايشان (دكتر مصدق) اگر فعلاً در آن دوره تحصيلات خودشان واقع شدهاند بنده عرضي ندارم ولي بنده عرض ميكنم در دوره تحصيلات خودم اصلش از اين كلاس صرفنظر كردم... و هيچ وقت به اين مسائل اهميت ندادم... و بالاخره اين را بايد بدانند كه در مسائل عاليه مملكتي آيا بايستي دماگوژي (عوامفريبي) كرد يا بايستي شاگرد بنده شد (يعني از خير خوشنامي گذشت).»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی