شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۳

اوليتماتوم عين‌الدوله
اميد پارسانژاد
عين‌الدوله، والي آذربايجان در عصر استبداد صغير كه از سوي محمدعلي شاه مأمور پايان دادن به مقاومت تبريز شده بود، روز 30 شهريور 1287 اوليتماتومي 48 ساعته براي ترك مقاومت به مجاهدان تبريز داد. اين اولتيماتوم و نتيجه آن در جريان مقاومت مشروطه‌خواهان ايران در برابر كودتاي محمدعلي شاه اهميت ويژه‌اي يافت و منشاء تحولات مهمي شد.
مقاومت تبريز از همان روزي آغاز شد كه لياخوف در تهران به فرمان محمدعلي شاه مجلس شوراي ملي را به توپ بست و بساط مشروطه را برچيد. شاه روز بعد در تلگرافي به ميرهاشم دوچي، از روحانيون هوادارش در تبريز نوشت: «با كمال قدرت فتح كردم. مفسدين را تمام گرفتار كرده سيد عبدالله (بهبهاني) را به كربلا فرستادم، سيد محمد (طباطبايي) را به خراسان، ملك‌المتكلمين و ميرزا جهانگير را سياست كردم، مفسدين تماماً محبوس، شما هم با كمال قدرت مشغول رفع مفسدين باشيد و از من هم هر نوع تقويت بخواهيد حاضرم.»
آغاز مقاومت
احمد كسروي، نويسنده «تاريخ مشروطه ايران» كه خود در آن هنگام در تبريز بوده است، وضعيت شهر را چنين توصيف مي‌كند: «اگر به نقشه تبريز نگاه كنيم، مهرانرود از ميان شهر مي‌گذرد... از كوي‌هاي شمال رودخانه تنها اميرخيز هوادار مشروطه مي‌بود كه اگر آن را به كنار مي‌گذارديمي بستر رودخانه خط مرزي ميانه دولتيان و آزاديخواهان به شمار مي‌رفت و اين است بيشتر جنگ‌ها و خونريزي‌ها در نزديكي‌هاي اين رودخانه رخ داده است.»
در همان روز دوم تير كه در تهران مجلس شوراي ملي به توپ بسته شد، دولتي‌هاي تبريز نيز عليه مشروطه‌خواهان اقدام كردند. از جمله بر مناره‌هاي بلندي در نزديكي محله‌هاي هوادار مشروطه سنگر گرفتند و از بلندي به تيراندازي مشغول شدند. ستارخان در محله اميرخيز و باقرخان در جنوب مهرانرود به مقاومت پرداختند. قصد هواداران دولت تسخير شهر بود. با انتشار اخبار حوادث تهران در ميان مردم، نااميدي و يأس در ميان ايشان پراكنده شد، انجمن ايالتي از هم پاشيد و اعضاي آن پنهان شدند. پاختيانوف، كنسول روسيه در تبريز شروع به گفتگو با بزرگان محله‌هاي مشروطه‌خواه كرد تا آنها را به ترك مقاومت و درخواست عفو از شاه ترغيب كند.
در روزهاي ششم و نهم تير درگيري‌هاي پراكنده‌اي ميان دو طرف در گرفت و از جمله بعضي خانه‌ها و دكان‌ها توسط دولتيان (كه مشروطه‌خواهان را «بابي» و مال و جان آنها را حلال مي‌دانستند) غارت شد. شهر، در وحشت غارت فرو رفت. با پيوستن سواران قره‌داغ و فوج ملاير به قواي دولتي، مردم به تدريج متقاعد مي‌شدند كه كار مجاهدان بيهوده است و تنها مايه كشتار و تباهي خواهد شد. مجاهدان بعضي محلات نيز پيشنهاد ميانجي‌گري كنسول روس را پذيرفتند و سلاح بر زمين گذاردند. بنابراين مجاهداني كه هنوز بر مقاومت پاي مي‌فشردند در سخت‌ترين فشارها قرار گرفتند و حتي از سوي گروهي از مردم سرزنش مي‌شدند. اما باقرخان و به ويژه ستارخان به مقاومت ادامه دادند. ستارخان مدافع محله اميرخيز بود. تعداد مجاهدان در اين هنگام بسيار اندك بود و اميد چنداني به موفقيت آنها وجود نداشت. قواي دولتي روز 24 تير براي شكست او بسيج شدند اما نتوانستند مقاومت او را در هم بشكنند.
جوشش
كنسول روس، روز بعد از اين حمله به ديدار ستارخان رفت و به او پيشنهاد كرد بيرق روسيه را بر در خانه‌اش بياويزد تا در امان بماند. او نه تنها اين پيشنهاد را رد كرد بلكه روز پس از آن با اندك مجاهدان خود در خيابان‌هاي شهر به راه افتاد و پارچه‌هاي سفيد و بيرق‌هاي روس را كه بر سردر بسياري خانه‌ها آويخته شده بود پايين آورد. مردم اين عمل او را بسيار پسنديدند و گرد او جمع شدند. همين حادثه و حمله روز بعد باقرخان به مقر يكي از هواداران صاحب‌نام محمدعلي شاه و تصرف آنجا، جان تازه‌اي به مجاهدان داد. اواخر تيرماه از عثماني خبر رسيد كه آن كشور هم مشروطه شده است و اين بر اميدواري مجاهدان افزود.
در ميان هواداران استبداد اختلافات زيادي به وجود آمده بود كه آنها را ضعيف‌تر مي‌كرد. شاه در اين ميان عين‌الدوله را والي آذربايجان و سپهدار را فرمانده نظامي آنجا كرده بود. اين هر دو راهي آذربايجان بودند. تهران در كار تدارك سپاهي براي اعزام به آذربايجان بود. سپاهي ديگر نيز از سوي اقبال‌السلطنه ماكويي به سوي تبريز روانه شد.
در تبريز و در پرتوي توفيق‌هاي مجاهدان، انجمن دوباره برپا شد. رسيدهاي اعانه به چاپ رسيد و ثروتمندان هوادار مشروطه براي تأمين نيازهاي مجاهدان مبالغي پرداختند. براي مجاهدان كه تا آن هنگام بي‌مزد مي‌جنگيدند، جيره و مزد در نظر گرفته شد. ستارخان مجاهدان را به دسته‌هايي تقسيم كرد و براي هر دسته فرماندهي گمارد. ايرانيان مقيم هندوستان، عثماني، قفقاز و اروپا كه اخبار مقاومت تبريز را مي‌شنيدند نيز به حمايت برخاستند.
عين‌الدوله و سپهدار هر دو اواخر مرداد به نزديكي تبريز رسيدند. عين‌الدوله فرستادگاني براي مذاكره نزد مجاهدان فرستاد. گفتگو‌ها نتيجه مشخصي نداشت. سپاه ماكو اواسط شهريور به تبريز رسيد و جنگ بزرگي در گرفت. طرفين، تلفات فراواني دادند و كشمكش‌هاي بسيار به پا شد اما سرانجام مجاهدان موفق شدند شهر را نگاه دارند. پس از اين كشمكش‌ها بود كه عين‌الدوله اولتيماتوم 48 ساعته خود را داد. مجاهدان پاسخ دادند: تا به حال نيز قواي دولتي هر چه از دستش برآمده انجام داده و لذا اولتيماتوم معنايي ندارد. اما در ميان مردم هراس افتاد. پس از پايان اولتيماتوم، دولتيان بار ديگر به تبريز تاختند ولي از تسخير شهر ناتوان ماندند. به نوشته كسروي: «جنگ سوم مهر كه با شكست دولتيان به پايان رسيد دوره ديگري در تاريخ جنگ‌هاي تبريز باز كرد: مردم از ترس در آمده اين را دانستند كه يك شهري چون درفش مردانگي برافراشت، دست يافتن به آنجا كار بس دشواري است. هواداران دولت نوميد شدند. نام عين‌الدوله خوار گرديد.» علاوه بر اينها سپهدار نيز از همراهي با محمدعلي‌شاه منصرف شد و به گيلان رفت. او بعداً سرپرستي مجاهدان مشروطه‌خواه گيلان را به عهده گرفت و در فتح تهران نقش عمده‌اي بازي كرد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی