یکشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۳

سوگند وفاداري
اميد پارسانژاد
«روز دوشنبه نوزدهم آبان (1286) چنانكه نهاده بودند، ابتدا وزيران و ديگران به مجلس آمدند و سپس ظل‌السلطان و وليعهد و خويشان ديگر (محمدعلي)شاه رسيدند. سپس خود شاه در كالسكه روبازي نشسته آهنگ مجلس كرد. در راه مردم گاهي آواز به «زنده باد» در مي‌آوردند. بدين سان به در مجلس رسيد. نمايندگان و وزيران پيشواز كردند و چون به مجلس در آمد، پس از پذيرايي، نخست ناصرالملك (صدراعظم) سپاسنامه‌اي از سوي شاه و سپس حاجي سيد نصرالله پاسخي از سوي مجلس خواند. پس از همه آنها شاه چون پس از تاجگذاري به مجلس نيامده و اين نخستين بارِ آمدن او مي‌بود، چنانكه نهاده شده بود سوگند دلبستگي به مشروطه خورد كه: تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ايران نموده... قانون اساسي و مشروطيت ايران را نگهبان و بر طبق آن قوانين مقرره سلطنت كند. نشست بدين سان پايان يافته شاه باز گرديد. ولي خواهيم ديد كه چگونه او اين پيمان و سوگند را شكست، بلكه بايد گفت اين پيمان و سوگند جز براي فريب نمي‌بود و دلش از آن آگاهي نمي‌داشت.» («تاريخ مشروطه ايران» احمد كسروي)
مواجهه
مظفرالدين شاه تنها چند روز پس از امضاي قانون اساسي مشروطه درگذشت و پسرش به سلطنت رسيد. محمدعلي شاه كه در دوران وليعهدي براي تحكيم موقعيت خود، با مشروطه‌خواهان همراهي نشان داده بود، پس از مرگ پدر رفتارش را تغيير داد و بناي بي‌اعتنايي به مجلس و مشروطيت را گذاشت. او نمايندگان مجلس را به مراسم تاجگذاري خود دعوت نكرد، به وزيران گفت به مجلس اعتنا نكنند، ميرزا علي‌اصغرخان امين‌السلطان، اتابك‌اعظم (صدراعظم مقتدر و مستبد سابق) را كه در اروپا بود براي صدرات به ايران فراخواند و با دامن زدن به اختلافات قومي و فرقه‌اي كوشيد جنبش مشروطه‌خواهي را از نفس بيندازد. از سوي ديگر در جبهه آزادي‌خواهان نيز به تدريج تندروي‌هايي آغاز شد و امكان هرگونه مصالحه را از ميان برد.
نمايندگان مجلس شوراي ملي از ابتدا به سه فراكسيون تقسيم شده بودند. اكثر نمايندگان مجلس ميانه‌روهايي بودند كه رهبران روحاني جنبش مشروطه (طباطبايي و بهبهاني) از آنها حمايت مي‌كردند. يكي از دو فراكسيون ديگر را روشنفكران ليبرال و كوچكترين فراكسيون را هواداران استبداد تشكيل مي‌دادند. مجلس بلافاصله پس از تشكيل، كار بر روي متمم قانون اساسي را كه در واقع موضوعات اصلي آن را شامل مي‌شد، آغاز كرد. روحانيون سرشناسي چون سيد محمد طباطبايي، سيد عبدالله بهبهاني و شيخ فضل الله نوري بر تدوين اين متمم نظارت داشتند. اختلاف معروف ميان «مشروعه» و «مشروطه» از همين مرحله و بر سر ميزان و نحوه نظارت علما بر كار مجلس و قوانين مصوب آن آغاز شد. در پيش‌نويسي كه بر اساس قانون اساسي يكي از كشورهاي اروپايي تهيه شد، پيش‌بيني شده بود شاه در برابر نمايندگان سوگند وفاداري به قانون اساسي بخورد، بودجه دربار به تصويب مجلس برسد و اعضاي خانواده شاه حق حضور در كابينه را نداشته باشند. اين متمم در واقع قدرت را در مجلس متمركز مي‌كرد و نشانه‌اي از بي‌اعتمادي و شكافي عميق بود كه ميان «ملت» و «دولت» وجود داشت. اتابك كه با وجود مخالفت گروهي از مشروطه‌خواهان سرانجام به عنوان صدراعظم مشغول به كار شد، مذاكرات مفصلي را بر سر افزايش نقش دولت با مجلس آغاز كرد. اما يك روز هنگامي كه به همراه سيدعبدالله بهبهاني مجلس را ترك مي‌كرد توسط شخصي به نام عباس‌آقا تبريزي ترور شد و آخرين شانس مصالحه از ميان رفت.
شاه متمم پيشنهادي مجلس را نپذيرفت و همراه با شيخ‌فضل‌الله نوري و عده ديگري از علما بر واژه «مشروعه» پاي فشرد. اما اعتراضات گسترده مردم و مشروطه‌خواهان در سراسر كشور و تحركات وسيعي كه در تهران صورت گرفت او را به عقب‌نشيني واداشت؛ بنابراين جمعي از شاهزادگان را براي اداي سوگند وفاداري به مجلس فرستاد، قول داد به قانون اساسي احترام بگذارد و ناصرالملك (آزادي‌خواه تحصيلكرده انگلستان) را به صدارت برگزيد.
آرامش قبل از طوفان
با وجود آرامش ظاهري كه پس از قتل اتابك و عقب‌نشيني محمدعلي‌شاه به وجود آمد، خصومت عميقي در بطن روابط دو طرف جريان داشت. شايد بتوان مقاله معروف سلطان‌العلماي خراساني در روزنامه «روح‌القدس» را نشانه اين خصومت تلقي كرد. اين مقاله كه خشم شاه را به شدت برانگيخت و به تعطيلي موقت روح‌القدس و حتي قتل نويسنده پس از كودتاي محمدعلي‌شاه انجاميد، چنين آغاز مي‌شد:«اي كاش در اين مملكت يك شاهپرست پيدا مي‌شد چند كلمه بدخواهي روح‌القدس را به شاه دادخواه مي‌رساند(!)» نويسنده سپس سرگذشتي افسانه‌اي از پادشاهان گذشته و آسايش مردم در عهد آنان سروده و سپس به تغيير اين رويه در عصر قاجار اشاره كرده بود: «چون سلطنت به اعليحضرت (محمدعلي‌شاه) رسيد، مال ملت تمام غارت شده غير از يك جاني براي ملت باقي نمانده است. در اين عهد دست به جان ملت زده شد.» آنگاه خطاب به شاه مي‌افزود: «خوب است قدري از مستي سلطنت به هوش آمده چشم باز كرده نظري به دولت خود و باقي دولت‌ها بنمايي. آيا تمام سلاطين عالم از وظيفه و شغل خود خارج شده مشغول قصابي گشته‌اند؟» مقاله سلطان‌العلما با اين تهديد آشكار به قتل شاه پايان مي‌يافت: «باغ مشروطيت از دو ماه قبل (قتل اتابك) آب نياشاميده، بي‌نهايت تشنه شده وقت آن است كه به توسط باغبانان فدايي غيبي، شاداب و سيراب شده گل‌ها و رياحين در باغ مشروطيت شكفته شود، يا طبيب حاذق غيبي عضو شقاقلوس را قطع كند تا باقي اعضاء از آن مرض سالم بماند.»
در اين هنگام كميسيون مالي مجلس پيشنهاد تعديل بودجه دربار و كاستن از مستمري و امتيازات شاهزادگان را به نمايندگان ارئه كرد. شاه موقتاً اعتراضي نكرد و طبق قرار قبلي در روز نوزدهم آبان به مجلس آمد و سوگند ياد كرد. اما او پس از تصويب پيشنهاد كميسيون مالي در مجلس و پذيرش دولت، حمله ديگري را آغاز كرد كه به عزل و تبعيد ناصرالملك و واقعه توپخانه انجاميد. طوفان در راه بود.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی