سردار مغضوب
اميد پارسانژاد
جعفرقليخان اسعد (سرداربهادر-سرداراسعد بختياري)، وزير جنگ وقت كه همراه رضاشاه براي شركت در تماشاي مسابقات اسبدواني تركمنصحرا به شمال رفته بود، روز 26 آبان 1312 در بابل توسط رئيس اداره تأمينات بازداشت و به زندان قصر تهران منتقل شد. بلوشر، سفير وقت آلمان در تهران در خاطرات خود تحت عنوان «سفرنامه بلوشر» در مورد اين ماجرا نوشته است: «هنگامي كه شاه در نوامبر 1933 (آبان 1312) به سفر سالانه خود براي ديدن اسبدواني به تركمنصحرا رفت، وزير جنگ نيز ناگزير و بر حسب عادت همراه وي بود. چنين به نظر ميآمد كه روابط آن دو در حد اعلاي خوبي باشد. شبها با هم به بازي ورق ميپرداختند و سردار اسعد در ظاهر بيش از ديگر وزيران مورد مهر و علاقه شاه بود. پس از اتمام مسابقات، شاه به او دو رأس اسب بخشيد. آن دو خيلي دوستانه يكديگر را وداع گفتند. شاه براي سركشي به مسافرتي ديگر رفت و وزير جنگ ميخواست به تهران بازگردد. اما روز بعد سردار اسعد از همه جا بيخبر را از چادرش بيرون كشيدند و توقيف كردند و به قصر قجر (زندان قصر در تهران) انتقال دادند... به محض اينكه درهاي زندان پشت سرش بسته شد ديگر در اجتماعات نامي از او به ميان نيامد...» (نقل شده در «بازيگران عصر پهلوي» محمود طلوعي)
سردار بهادر
جعفرقليخان در سال 1258 به دنيا آمد. او فرزند عليقليخان سردار اسعد بختياري، يكي از خوانين بزرگ بختياري بود. او در سال 1288 در رأس قواي مشروطهخواه بختياري (كه عليه كودتاي محمدعليشاه و براي استقرار دوباره مشروطه ميجنگيد) به تهران وارد شد و يكي از فاتحان تهران لقب گرفت. مدتي بعد مجلس شوراي ملي براي او سپاسنامه صادر كرد. جعفرقلي خان كه در آن هنگام به نام سردار بهادر شناخته ميشد، به همراه يپرمخان (يكي ديگر از فاتحان تهران) بارها براي حفظ كشور جنگيد و قهرمانيهاي بسيار از خود نشان داد. سردار بهادر در عين حال يكي از اعضاي دادگاهي بود كه پس از فتح تهران شيخفضلالله نوري را به اعدام محكوم كرد. يكي دو سال بعد نيز در ماجراي معروف به «پارك اتابك»، به همراه يپرم ناچار شد براي خلع سلاح مجاهدان آذري تحت فرمان ستارخان و باقرخان به خشونت متوسل شود. او پس از مرگ پدر لقب سردار اسعد را از او به ارث برد. او مدتي در كرمان و خراسان حكومت داشت. پس از كودتاي 1299 به جمع دوستان سردارسپه پيوست. جعفرقلي خان در قشوني كه تحت فرماندهي سردار سپه شكل ميگرفت نقش برجستهاي يافت و با رسيدن رضاخان به نخستوزيري به عنوان وزير پست وارد كابينه او شد. او اين سمت را در نخستين دولت پس از به سلطنت رسيدن رضاشاه نيز حفظ كرد. سرداراسعد در دولت مخبرالسلطنه وزير جنگ شد. او از نزديكترين دوستان تيمورتاش، وزير مقتدر دربار رضاشاه بود. هنگامي كه تيمور مغضوب و بركنار شد، سرداراسعد به ديدن او رفت و چند باري هم نزد شاه براي نجات تيمور ميانجيگري كرد، اما نتيجهاي نگرفت.
مغضوب
مخبرالسلطنه هدايت در خاطراتش ماجراي سردار اسعد را چنين ذكر كرده است: «26 آبان 1312 شاه براي اسبدواني پاييزه به بابل رفتند. سرداراسعد همراه است و قوام الملك مصاحب او. شبها تا مدتي در خدمت شاه به صحبت ميگذرانند. هفته بعد خبر توقيف سرداراسعد و قوام رسيد، در حالي كه شب تا ديروقت با شاه و مورد مهرباني بودهاند. قوامالملك موفق ميشود شرفياب گردد و با حال گريه عرض كند كه با سرداراسعد ارتباطي ندارد و چون او را مورد التفات شاه ديده است خود را به او بسته. مرخص ميشود. سردار اسعد را به زندان قصر آوردند. دهم آذر از محمدتقيخان برادر سردار اسعد كه نماينده مجلس بود سلب مصونيتشد و او را هم به قصر فرستادند. گفته شد كه محرمانه اسلحه به بختياري وارد شده است. بعدها در ملاقات از شاه شنيدم: «بلي! ميخواهند محمدحسن ميرزا (برادر احمدشاه و آخرين وليعهد قاجار) را بياورند. شهوتراني از اين بيشتر نميشود!» بيش از اين چيزي نفرمودند و معلوم بود صحبت از سردار اسعد است.»
دكتر جلال عبده كه پس از شهريور 1320 به عنوان دادستان در پرونده سرپاس مختار و عوامل او در شهرباني رضاشاه حضور داشت در مورد مرگ سردار در زندان نوشته است: «سردار اسعد را پزشك احمدي در زندان با تزريق سم به ديار نيستي ميفرستد و گزارش ميدهد جعفرقليخان سرداراسعد در دو هفته پيش از ارتكاب قتل به سكته قلبي مبتلا شد و تحت معالجه قرار گرفت ولي شب اول فروردين 1313 فوت نمود.»
گويا علت واقعي مغضوب شدن سردار اسعد اين بود كه رضاشاه گزارشهايي دريافت كرده بود كه گروهي از بختياريها به اشاره جعفرقليخان قصد دارند به جان شاه سوء قصد كنند. به اين ترتيب علاوه بر سرداراسعد گروه ديگري از بختياريها نيز به جوخه اعدام سپرده شدند.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی