چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۳

گفتگوهاي خصوصي در بحران

ريچارد هلمز، رئيس سابق سيا و سفير سابق آمريكا در تهران، در شماره 27 آذر 1357 مجله تايمز مقاله‌اي در مورد اوضاع ايران منتشر كرد كه چند روز بعد در گفتگوي شاه با احسان نراقي در كاخ نياوران مورد بحث قرار گرفت. نراقي شرح گفتگوهاي خود را با شاه در كتاب «از كاخ شاه تا زندان اوين» آورده است كه مرور بخشي از آنها تصوير جالبي از اوضاع رواني و فكري شاه در آخرين روزهاي سلطنتش ارائه مي‌دهد. از جمله در گفتگو بر سر مقاله هلمز براي چندمين بار موضوع مقصر و محرك انقلاب اسلامي مطرح مي‌شود و نگاه شاه به موضوع آشكار مي‌گردد.
شاه در چند ماه آخر حكومتش، در شرايطي كه مهار اوضاع را آشكارا از دست داده بود، به مشورت با كساني روي آورد كه سال‌ها بود آنها را شايسته مصاحبت نمي‌دانست. افرادي چون علي اميني، عبدالله انتظام و غلامحسين صديقي كه نامشان از سال‌ها پيش در فهرست مغضوبان شاه قرار گرفته بود، در اين برهه به كاخ سلطنتي دعوت مي‌شدند و در مورد اوضاع كشور و راه‌هاي برون رفت از بحران مورد مشورت بودند. احسان نراقي نيز از روشنفكران سرشناس و از بستگان شهبانو فرح پهلوي بود كه گويا به توصيه او از سوي شاه دعوت شد تا در مورد بحراني كه كشور را فرا گرفته بود اظهار نظر كند. او از اول مهر تا 24 دي‌ماه 1357 هشت بار به ملاقات شاه رفت و با او گفتگو كرد. نراقي در كتاب خود نوشته است: «در تاريخ شانزدهم ژانويه 1979 (26 دي‌ماه 1357)، يعني دو روز پس از آخرين ملاقاتم با شاه، او ايران را ترك كرد و تقريباً يك ماه بعد، روز يازدهم فوريه (22 بهمن) بود كه حكومت اسلامي جايگزين رژيم سلطنتي گرديد... شاه براي اولين بار مرا در كاخ تابستاني سعدآباد كه بر روي ارتفاعات شمال تهران واقع شده است به حضور پذيرفت. پديد آمدن مشكلات و خطراتي كه به دنبال پاي‌گيري انقلابي كه از اوايل سال شروع شده بود، او را مجبور ساخت با كساني خصوصي ملاقات كند كه قبلاً هرگز آنها را نديده بود.»
مقصر كيست؟
به نوشته نراقي، شاه در نخستين ملاقات از او پرسيده بود: «مي‌خواستم از تحليل شما درباره موقعيت فعلي ايران اطلاع حاصل كنم. اين اغتشاش و تحريكي كه دارد عموميت مي‌يابد از كجاست؟ باني آن چه كسي است؟ چه شخصي پشت اين مخالفت‌ها قرار گرفته است؟ اين جنبش مذهبي را چه كسي باعث شده است؟»
و پاسخ شنيده بود: «خود شما، اعليحضرت!»
- «چرا من!؟»
- «وقتي پانزده سال پيش يعني در سال 1341 به همراه ارسنجاني به شهر مقدس قم رفتيد، رهبران مذهبي را به شدّت مورد حمله قرار داديد و انتقاد آنها در قبال اصلاحات ارضي و حق انتخاب شدن خانم‌ها براي نمايندگي مجلس را به عنوان نشانه‌اي از موضع ارتجاعي ايشان تلقي كرديد، لحن شما به قدري خشن و حتي توهين آميز بود كه بنابر آنچه معينيان مسئول وقت راديو تلويزيون برايم تعريف كرد، او مجبور شد بخشي از سخنان شما را سانسور كند. فرداي آن روز به بعضي‌ها گفتم: اين روز تاريخي را فراموش نكنيم، روزي كه اعليحضرت يك حركت اسلامي عظيم را در كشور عليه خود به جنبش در آورد.»
آمريكا و انگليس
شاه پاسخي را كه شنيده بود به صراحت رد نكرد، اما گفتگوهاي بعدي او و آنچه بعدها گفت و نوشت نشان داد حاضر نيست در مورد بحراني كه گرفتار آن بود، سهم چنداني براي خود قائل شود. نراقي در ششمين ملاقات خود با شاه در تاريخ 4 دي 1357 موضوع مقاله هلمز را مطرح مي‌كند و مي‌گويد: «هلمز ظاهراً اينطور نشان مي‌دهد كه مايل است از شما دفاع كند، اما در واقع صدمه‌اي جدي وارد مي‌آورد. به طور مثال مي‌نويسد ايالات متحده تا زماني كه شما حافظ منافع آمريكايي‌ها هستيد نبايد رهايتان كند... [شاه پاسخ مي‌دهد:] با اين حرف‌ها مسلماً هدفشان دفاع از ما نبوده است، بلكه كاملاً برعكس! وزير خارجه انگليس هم همينطور، دو ماه پيش اعلام كرد آنها بايد مرا حمايت كنند زيرا منافع بريتانيا را در منطقه حفظ كرده‌ام. اين آقايان هر كاري انجام مي‌دهند كه ملت باور كند من در خدمت خارجي‌ها بوده‌ام. آنها به جاي اينكه واقعاً بخواهند مرا حفظ كنند، بي‌اعتبارم مي‌نمايند.
- اعليحضرت! همه مي‌دانند كه انگليس و آمريكا دوستان شما هستند.
- هرگز! انگليسي‌ها هيچ وقت صادقانه از من حمايت نكرده‌اند و حدود يك‌سال است كه آمريكايي‌ها هم همينطور. همه چيز به نحوي است كه گويي براي از ميان برداشتن من با يكديگر به توافق رسيده‌اند.
- چرا چنين سياستي را دنبال مي‌كنند، اعليحضرت؟
- من چه مي‌دانم! شايد در منطقه دولتي قوي نمي‌خواهند. احساس مي‌كنم آنها نگران منافع بلند مدت خودشان هستند.
- اگر شما در جريان نقشه‌هاي آنها بوديد چرا افكار عمومي را مطلع نساختيد؟
- تصور مي‌كنيد چنين اسراري را مي‌توان با ملت در ميان گذاشت؟
- اعليحضرت! به هر حال با حفظ سكوت چيزي به دست نياورديد. مردم شما را متهم مي‌كنند كه در جهت منافع خارجي‌ها بوده‌ايد، در حالي كه اكنون مي‌گوييد همين خارجي‌ها در صدد حذف شما هستند...»
شاه تا پايان عمر اين عقيده عجيب را حفظ كرد كه هرآنچه به انقلاب اسلامي و سقوط حكومت او انجاميد توطئه خارجي بود و از تلاش‌هاي او براي افزايش قيمت نفت ريشه مي‌گرفت. خواندن فصل «اتحاد رسانه‌ها» از آخرين كتاب شاه، «پاسخ به تاريخ»، نظرات او را در اين مورد و حقايق بديهي را كه او ناديده گرفته است، كاملاً روشن مي‌كند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی