پيام نيكسون؛ پاسخ شاه
سال 1352 را، به گفته دكتر علينقي عاليخاني، ميتوان سال نفت ناميد. بازار جهاني نفت در اثر به هم خوردن توازن عرضه و تقاضا داغ شده بود و افزايش قيمت اجتناب ناپذير به نظر ميرسيد. در چنين شرايطي حمله ناگهاني مصر و سوريه به اسرائيل كه به جنگ رمضان يا يومكيپور شهرت يافت، بحران گستردهاي را در يكي از مهمترين مناطق نفتخيز جهان به وجود آورد و باعث افزايش چشمگير قيمت جهاني نفت خام شد. در اين ميان شاه ايران با اينكه با رهبران تندروي عرب كه خواستار استفاده از اهرم نفت در مناقشه اعراب و اسرائيل بودند موافق نبود، عقيده داشت دوران نفت ارزان سپري شده است. رشد سريع اقتصاد جهان در دو دهه منتهي به دهه 1350 هجري شمسي و محدوديت توليد و عرضه نفت خام باعث شده بود نقش تعيين كننده مصرفكنندگان در بازار نفت به تدريج كاهش يابد و نقش توليدكنندگان پررنگ شود. شاه استدلال ميكرد كه نفت ماده بسيار با ارزشي است و ميتوان از آن فراوردههاي گوناگون صنعتي و حتي مواد غذايي به دست آورد، اما قيمت ارزان باعث شده است كه از آن به شكل غيرمسئولانهاي به عنوان سوخت استفاده شود. بنابراين افزايش منطقي قيمت نفت ميتواند در ميانمدت مصرف آن را به عنوان سوخت تعديل و استفاده اصوليتر از اين ماده ارزشمند را امكانپذير كند. او عقيده داشت بهاي نفت بايد متناسب با سوختهاي ديگر (مثل ذغال سنگ) و با توجه به بهاي كالاهاي توليد شده افزايش يابد.
به اين ترتيب بهاي نفت خام به سرعت رو به افزايش گذاشت و كشورهاي غربي را به وحشت انداخت. نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، در پيامهايي به سران كشورهاي نفتخيز از جمله شاه درخواست كرد در قيمت نفت تجديد نظر شود. اين پيام روز يكشنبه 9 ديماه 1352 توسط سفير ايالات متحده در تهران به اسدالله علم، وزير وقت دربار، ابلاغ شد. علم همان روز پيام نيكسون را به همراه نامهاي براي شاه (كه تعطيلات زمستاني خود را در سنتموريتس سوئيس ميگذراند) فرستاد. مرور بخشهايي از نامه علم و پاسخ شاه (به نقل از يادداشتهاي علم) ميتواند جالب باشد.
«عريضه»
«9 ديماه 1352/ پيشواي بزرگ من! چنانكه بعدازظهر امروز [تلفني] به عرض خاكپاي همايوني رساند، ساعت دوازده و نيم امروز سفير آمريكا پيش غلام آمد و تا ساعت 2 آن پيام را خواند كه غلام يادداشت كرده و به عرض خاكپاي همايوني رساند. البته غلام دستش انداختم. چون (به علت وجود برف روي زمين) چكمه پوشيده بود. غلام گفت پيام شما با لباس شما هماهنگي دارد! گفت چطور؟ گفتم چند سال قبل در زمان دكتر مصدق كه من محرمانه چريكهايي در بيرجند تهيه كرده بودم، هر وقت براي سركشي از آنها با جيپ ميرفتم چكمه ميپوشيدم. تا بالاخره خانم علم اعتراض كرد كه تو كه با جيپ ميروي چرا چكمه ميپوشي؟ گفتم احساس ميكنم با چكمه سختتر و رذلتر ميشوم! خيليخيلي خنديد. گفت اتفاقاً امروز به عنوان يك ديپلمات به ديدن تو آمدهام، چون كيسينجر به من دستور داده كه پيش تو بيايم و اين پيام را فوري تسليم كنم كه در سوئيس فوري به عرض خاكپاي همايوني برسد. غلام بعد از اينكه حرفهاي او تمام شد (متن پيام را مبني بر درخواست تجديد نظر در قيمت نفت خواند) گفتم: تعجب ميكنم كه چطور شما ايشان (نيكسون) را در جريان نگذاشتهايد؟ آنچه به خاطرم ميآيد پيش از اين جريان (نشستي در تهران كه در آن وزراي نفت كشورهاي نفتخيز پس از مشورت با شاه ايران قيمت نفت را تعيين كرده بودند) افتخار شرفيابي داشتيد و مطمئن هستم اين كه برنامه تعيين قيمت منصفانه نفت بايد منطبق بر مبناي واحد سوختهاي ديگر باشد، شاهنشاه براي شما تشريح فرمودند. چنان كه سفير انگليس هم همان وقت افتخار شرفيابي حاصل كرد و به من گفت كه در اين زمينه با او مذاكراتي فرموده بودند. گفت اتفاقاً به من هم فرمودند. گفتم به نظر شما از اين منطقيتر ميشود حرفي زد؟ كجاي آن ميتواند ايراد داشته باشد؟ گفتم اين حرف ديگري است و من عيناً آن را به عرض خاكپاي همايوني ميرسانم.
بعد گفت مطلبي محرمانه ميخواهم از تو بپرسم، اگر خيلي زياد نباشد. گفتم نه! روابط ما طوري است كه عيبي ندارد، همه چيز ميتوانيد بپرسيد. گفت تقريباً اغلب عربهايي كه اينجا بودند و سردسته آنها زكي يماني (وزير نفت عربستان) به ما اطلاع دادند كه ما ميخواستيم قيمت پايينتري بدهيم ولي چون امر شاهنشاه بر اين قيمت تعلق گرفت ما اطاعت كرديم. تو در اين زمينه ميتواني خبر صحيحي به من بدهي؟ چون من بايد روابط اينجا و واشينگتن را مستقيم نگاه دارم. غلام گفت من در جريان مذاكرات نبودم، فقط سر ناهار بودم و اگر هم در جريان بودم در اين زمينه، تا اجازه از شاهنشاه نميگرفتم، به شما جواب نميدادم. اما آنچه مسلم است و ميتوانم به شما بگويم اين است كه اينها بعدازظهر رفتند همه با هم مذاكره كردند و نتيجه آن به عرض شاهنشاه رسيد و آنچه را من از دورويي اعراب ميدانم، يعني اعتقاد دارم، فكر ميكنم آنچه ميگويند صحيح نباشد... بعد غلام گفت بر فرض هم چنين باشد كه اعراب ميگويند. ما بيمي نداريم. مگر چه شده؟ مگر حرف از اين منطقيتر ممكن است زد؟ بر فرض منطقي نبود، باز هم بيمي نبود!... جسارت است غلام عرض بكند، ولي خيلي لذت از حرفهاي غلام برده بود. قرار شد جمعه شب هم شام خصوصي با هم بخوريم. خودش ميگفت ميخواهم چشم و گوشم قدري باز بشود! چقدر تعارف بود نميدانم...»
دستخط شاه در حاشيه نامه علم: «ميتوانيد عيناً به سفير آمريكا بگوييد، حتي بنويسيد: نماينده عراق ميگفت اين قيمت كم است. زكي يماني ميگفت زياد است. مابقي همه موافق با نظر ما بودند، گو اينكه فرداي آن روز در كويت وزير نفت كويت گفته بود كه قيمت تهران كم است!! گو اينكه اگر همه اعراب با قيمت مخالف بودند و فكر ميكردند زياد است باز ما سر نظر خود باقي ميمانديم.»
سال 1352 را، به گفته دكتر علينقي عاليخاني، ميتوان سال نفت ناميد. بازار جهاني نفت در اثر به هم خوردن توازن عرضه و تقاضا داغ شده بود و افزايش قيمت اجتناب ناپذير به نظر ميرسيد. در چنين شرايطي حمله ناگهاني مصر و سوريه به اسرائيل كه به جنگ رمضان يا يومكيپور شهرت يافت، بحران گستردهاي را در يكي از مهمترين مناطق نفتخيز جهان به وجود آورد و باعث افزايش چشمگير قيمت جهاني نفت خام شد. در اين ميان شاه ايران با اينكه با رهبران تندروي عرب كه خواستار استفاده از اهرم نفت در مناقشه اعراب و اسرائيل بودند موافق نبود، عقيده داشت دوران نفت ارزان سپري شده است. رشد سريع اقتصاد جهان در دو دهه منتهي به دهه 1350 هجري شمسي و محدوديت توليد و عرضه نفت خام باعث شده بود نقش تعيين كننده مصرفكنندگان در بازار نفت به تدريج كاهش يابد و نقش توليدكنندگان پررنگ شود. شاه استدلال ميكرد كه نفت ماده بسيار با ارزشي است و ميتوان از آن فراوردههاي گوناگون صنعتي و حتي مواد غذايي به دست آورد، اما قيمت ارزان باعث شده است كه از آن به شكل غيرمسئولانهاي به عنوان سوخت استفاده شود. بنابراين افزايش منطقي قيمت نفت ميتواند در ميانمدت مصرف آن را به عنوان سوخت تعديل و استفاده اصوليتر از اين ماده ارزشمند را امكانپذير كند. او عقيده داشت بهاي نفت بايد متناسب با سوختهاي ديگر (مثل ذغال سنگ) و با توجه به بهاي كالاهاي توليد شده افزايش يابد.
به اين ترتيب بهاي نفت خام به سرعت رو به افزايش گذاشت و كشورهاي غربي را به وحشت انداخت. نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، در پيامهايي به سران كشورهاي نفتخيز از جمله شاه درخواست كرد در قيمت نفت تجديد نظر شود. اين پيام روز يكشنبه 9 ديماه 1352 توسط سفير ايالات متحده در تهران به اسدالله علم، وزير وقت دربار، ابلاغ شد. علم همان روز پيام نيكسون را به همراه نامهاي براي شاه (كه تعطيلات زمستاني خود را در سنتموريتس سوئيس ميگذراند) فرستاد. مرور بخشهايي از نامه علم و پاسخ شاه (به نقل از يادداشتهاي علم) ميتواند جالب باشد.
«عريضه»
«9 ديماه 1352/ پيشواي بزرگ من! چنانكه بعدازظهر امروز [تلفني] به عرض خاكپاي همايوني رساند، ساعت دوازده و نيم امروز سفير آمريكا پيش غلام آمد و تا ساعت 2 آن پيام را خواند كه غلام يادداشت كرده و به عرض خاكپاي همايوني رساند. البته غلام دستش انداختم. چون (به علت وجود برف روي زمين) چكمه پوشيده بود. غلام گفت پيام شما با لباس شما هماهنگي دارد! گفت چطور؟ گفتم چند سال قبل در زمان دكتر مصدق كه من محرمانه چريكهايي در بيرجند تهيه كرده بودم، هر وقت براي سركشي از آنها با جيپ ميرفتم چكمه ميپوشيدم. تا بالاخره خانم علم اعتراض كرد كه تو كه با جيپ ميروي چرا چكمه ميپوشي؟ گفتم احساس ميكنم با چكمه سختتر و رذلتر ميشوم! خيليخيلي خنديد. گفت اتفاقاً امروز به عنوان يك ديپلمات به ديدن تو آمدهام، چون كيسينجر به من دستور داده كه پيش تو بيايم و اين پيام را فوري تسليم كنم كه در سوئيس فوري به عرض خاكپاي همايوني برسد. غلام بعد از اينكه حرفهاي او تمام شد (متن پيام را مبني بر درخواست تجديد نظر در قيمت نفت خواند) گفتم: تعجب ميكنم كه چطور شما ايشان (نيكسون) را در جريان نگذاشتهايد؟ آنچه به خاطرم ميآيد پيش از اين جريان (نشستي در تهران كه در آن وزراي نفت كشورهاي نفتخيز پس از مشورت با شاه ايران قيمت نفت را تعيين كرده بودند) افتخار شرفيابي داشتيد و مطمئن هستم اين كه برنامه تعيين قيمت منصفانه نفت بايد منطبق بر مبناي واحد سوختهاي ديگر باشد، شاهنشاه براي شما تشريح فرمودند. چنان كه سفير انگليس هم همان وقت افتخار شرفيابي حاصل كرد و به من گفت كه در اين زمينه با او مذاكراتي فرموده بودند. گفت اتفاقاً به من هم فرمودند. گفتم به نظر شما از اين منطقيتر ميشود حرفي زد؟ كجاي آن ميتواند ايراد داشته باشد؟ گفتم اين حرف ديگري است و من عيناً آن را به عرض خاكپاي همايوني ميرسانم.
بعد گفت مطلبي محرمانه ميخواهم از تو بپرسم، اگر خيلي زياد نباشد. گفتم نه! روابط ما طوري است كه عيبي ندارد، همه چيز ميتوانيد بپرسيد. گفت تقريباً اغلب عربهايي كه اينجا بودند و سردسته آنها زكي يماني (وزير نفت عربستان) به ما اطلاع دادند كه ما ميخواستيم قيمت پايينتري بدهيم ولي چون امر شاهنشاه بر اين قيمت تعلق گرفت ما اطاعت كرديم. تو در اين زمينه ميتواني خبر صحيحي به من بدهي؟ چون من بايد روابط اينجا و واشينگتن را مستقيم نگاه دارم. غلام گفت من در جريان مذاكرات نبودم، فقط سر ناهار بودم و اگر هم در جريان بودم در اين زمينه، تا اجازه از شاهنشاه نميگرفتم، به شما جواب نميدادم. اما آنچه مسلم است و ميتوانم به شما بگويم اين است كه اينها بعدازظهر رفتند همه با هم مذاكره كردند و نتيجه آن به عرض شاهنشاه رسيد و آنچه را من از دورويي اعراب ميدانم، يعني اعتقاد دارم، فكر ميكنم آنچه ميگويند صحيح نباشد... بعد غلام گفت بر فرض هم چنين باشد كه اعراب ميگويند. ما بيمي نداريم. مگر چه شده؟ مگر حرف از اين منطقيتر ممكن است زد؟ بر فرض منطقي نبود، باز هم بيمي نبود!... جسارت است غلام عرض بكند، ولي خيلي لذت از حرفهاي غلام برده بود. قرار شد جمعه شب هم شام خصوصي با هم بخوريم. خودش ميگفت ميخواهم چشم و گوشم قدري باز بشود! چقدر تعارف بود نميدانم...»
دستخط شاه در حاشيه نامه علم: «ميتوانيد عيناً به سفير آمريكا بگوييد، حتي بنويسيد: نماينده عراق ميگفت اين قيمت كم است. زكي يماني ميگفت زياد است. مابقي همه موافق با نظر ما بودند، گو اينكه فرداي آن روز در كويت وزير نفت كويت گفته بود كه قيمت تهران كم است!! گو اينكه اگر همه اعراب با قيمت مخالف بودند و فكر ميكردند زياد است باز ما سر نظر خود باقي ميمانديم.»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی