قشون رضاخان
رضاخان سردارسپه، وزير جنگ كابينه قوامالسلطنه، روز 14 ديماه 1300 ادغام نيروي ژاندارمري با قواي قزاق و تشكيل «قشون جديد» را اعلام كرد و به اين ترتيب مهمترين منشاء قدرت خود را شكل داد. او با استفاده از همين قشون در كمتر از چهار سال حكام سراسر كشور را تحت فرمان مستقيم دولت مركزي درآورد، گردنكشان را سركوب كرد و خود را به عنوان قدرتمندترين مرد ايران شناساند.
رضاخان با كودتاي سوم اسفند 1299 ظهور كرد. او كه رهبري نظامي كودتا را به عهده داشت ابتدا تنها فرماندهي قواي قزاق را در دوران حكومت سيدضياءالدين طباطبايي به عهده گرفت اما به سرعت توانست وزارت جنگ را نيز به دست آورد. كابينه سيدضياء تنها سه ماه دوام آورد و در اثر تندرويهاي او سقوط كرد. پس از آن بود كه ميرزا احمدخان قوامالسلطنه به رياست وزراء برگزيده شد و رضاخان را در سمت وزارت جنگ حفظ كرد. به نوشته سيروس غني، نويسنده كتاب «ايران؛ برآمدن رضاخان»: «قوام و رضاخان گرچه تركيب متجانسي نبودند، در شش ماه نخست خوب با هم كار كردند. قوامِ اشرافي و رضاخانِ عامي ظاهراً به هم احترام ميگذاشتند و هر كدام سرش گرم برنامه خود بود. قوام به هر دري ميزد تا بر درآمدها بيفزايد و دولت را هر طور شده سر پا نگه دارد... حمايت او از رضاخان در اخراج مستشاران نظامي انگليسي موجب رابطه كاري دوستانهاي با مجلس و رضاخان شده بود. رضاخان آزادي عمل داشت كه نيروهاي نظامي را باز سازد و تجديد سازمان دهد و قوام هم (به دليل وضعيت آشفته كشور) در تخصيص وجوه كمياب در دسترس دولت به تلاشهاي رضاخان اولويت ميداد. با مرگ ميرزا كوچكخان و كلنل محمدتقيخان (پسيان) موقعيت رضاخان بسيار محكمتر شد.»
درجات
سردارسپه روز چهاردهم ديماه 1300، تنها دو هفته پيش از سقوط دولت قوام، فرماني صادر كرد كه اصطلاحهاي قزاق و ژاندارم را از ميان ميبرد و آنها را در قشوني متحد ادغام ميكرد. «اكنون رضاخان ميتوانست ژاندارمها را كه اغلب آموزشديدهتر، باسوادتر و قانونخواهتر بودند در نيروي قزاق مستحيل كند و تحت فرماندهي افسران قزاق در آورد. پس ارتش يكپارچه جديد در واقع نيروي قزاق بزرگتري بود كه همه مناصب عالي آن همچنان نصيب ياران قزاق رضاخان شد.» («دولت و جامعه در ايران»، محمدعلي همايون كاتوزيان)
درجات قديمي نظامي در تشكيلات جديد قشون ملغي شد و درجات جديد جاي آن را گرفت. به اين ترتيب جاي «امير تومان»، «امير پنجه»، «كلنل»، «ماژور» و «كاپيتان» را «اميرلشكر »، «سرتيپ»، «سرهنگ»، «نايبسرهنگ»، «ياور»، «سلطان» و «نايب» گرفت. در اين ميان سردارسپه هفت تن از سران قزاقخانه را با تصويب احمد شاه به درجه اميرلشكري كه بالاترين درجه قشون بود منصوب كرد. اين هفت تن عبارت بودند از: سردار مقتدر، سردار مدحت، سردار همايون، سردار عظيم، سردار منتخب و سردار رفعت. اما نزديكترين ياران رضاخان كسان ديگري بودند كه آنها هم به درجه اميرلشكري ارتقاء يافتند و در سالهاي بعد مجري منويات سردارسپه (رضاشاه بعدي) بودند. اميرتومان عبدالله خان (امير طهماسبي)، ميرپنج حسين آقا (خزاعي)، ميرپنج احمدآقا (امير احمدي)، ميرپنج محمودآقا (آيرم)، محمودآقا اميراقتدار (انصاري)، خدايارخان (خداياري) و اسماعيلآقا (اميرفضلي) اعضاي اين گروه بودند.
تشكيلات
حكم عمومي قشون كه توسط سردارسپه صادر شد تشكيلات جديد را به اين شرح تقسيمبندي ميكرد: پنج لشكر، يك اركان حرب و يك شوراي قشون. سردارسپه در همين حكم سردار مقتدر را به رياست شوراي قشون و سرتيپ امانالله ميرزا به رياست اركان حرب منصوب كرد. اميرلشكر احمدآقاخان (اميراحمدي) فرماندهي لشكر غرب را به مركزيت همدان، اميرلشكر حسينآقا (خزاعي) فرماندهي لشكر شرق را در خراسان، اميرلشكر اسماعيلآقا (اميرفضلي) فرماندهي لشكر آذربايجان و اميرلشكر محمودخان (آيرم) فرماندهي لشكر جنوب را به عهده گرفتند. فرماندهي لشكر مركز به عهده شخص سردارسپه بود. به اين ترتيب رضاخان ضمن حفظ موقعيت فرماندهي مستقيم خود بر واحد اصلي قشون، فرماندهان مورد اعتماد خود را به چهار گوشه كشور فرستاد و قدرت خود را سازمان و گسترش داد.
به وجود آوردن قشون جديد و سازماندهي آن نشاندهنده استعداد شگرف نظامي رضاخان و درك دقيق او از مناسبات قدرت بود. رضاخان براي اداره اين تشكيلات در طول سالهايي كه پلهپله نردبان قدرت را بالا ميرفت از هيچ اقدامي رويگردان نبود و از طريق درآمدهاي مشروع و نامشروع سامان قشون خود را حفظ كرد و آن را گسترش داد. بسياري از ناظران و پژوهشگران عقيده دارند امكان برقراري نظم و امنيت در كشور و وارد شدن ايران به دنياي جديد، بدون اين سازمان منسجم نظامي ممكن نبود. اكثر رجال وقت نيز با وجود نگرانيهايي كه از قدرتطلبي سردارسپه داشتند، ميپذيرفتند كه گسترش امنيت و نظم در شرايط آن روز، جز توسط سردارسپه امكانپذير نيست و بايد او را در اين كار حمايت و تقويت كرد. البته كساني چون سيدحسن مدرس احتمالاً گمان ميكردند كه قادر خواهند بود به موقع جلوي زيادهخواهيهاي رضاخان را بگيرند، اما جريان حوادث نشان داد كه اين، گماني باطل بوده است.
رضاخان ضمن علاقه بسيار زيادي كه به قشون جديد نشان ميداد، همواره مراقب بود كه فرماندهانش بيش از حد مقتدر و متكي به خود نباشند. مثلاً يكي دو سال بعد هنگامي كه اميرلشكر اميرطهماسبي در آذربايجان توانست ضمن حفظ اقتدار و نظم، محبوبيت مناسبي هم براي خود به هم زند، سردارسپه در سفري به آنجا اميرطهماسبي را با خود به تهران آورد و حكومت نظامي پايتخت را به او سپرد.
رضاخان تا پايان عمر شيوه زندگي سربازي را رها نكرد به طوري كه گفته ميشود در اوج اقتدارش به عنوان رضاشاه نيز لباسهاي زمخت نظامي ميپوشيد، با پتوي سربازي و روي تخت چوبي ميخوابيد و هر روز صبح خيلي زود از خواب بيدار ميشد. شايد اين اداي دين او بود به شيوه زندگياي كه قدرت را برايش به ارمغان آورد.
رضاخان سردارسپه، وزير جنگ كابينه قوامالسلطنه، روز 14 ديماه 1300 ادغام نيروي ژاندارمري با قواي قزاق و تشكيل «قشون جديد» را اعلام كرد و به اين ترتيب مهمترين منشاء قدرت خود را شكل داد. او با استفاده از همين قشون در كمتر از چهار سال حكام سراسر كشور را تحت فرمان مستقيم دولت مركزي درآورد، گردنكشان را سركوب كرد و خود را به عنوان قدرتمندترين مرد ايران شناساند.
رضاخان با كودتاي سوم اسفند 1299 ظهور كرد. او كه رهبري نظامي كودتا را به عهده داشت ابتدا تنها فرماندهي قواي قزاق را در دوران حكومت سيدضياءالدين طباطبايي به عهده گرفت اما به سرعت توانست وزارت جنگ را نيز به دست آورد. كابينه سيدضياء تنها سه ماه دوام آورد و در اثر تندرويهاي او سقوط كرد. پس از آن بود كه ميرزا احمدخان قوامالسلطنه به رياست وزراء برگزيده شد و رضاخان را در سمت وزارت جنگ حفظ كرد. به نوشته سيروس غني، نويسنده كتاب «ايران؛ برآمدن رضاخان»: «قوام و رضاخان گرچه تركيب متجانسي نبودند، در شش ماه نخست خوب با هم كار كردند. قوامِ اشرافي و رضاخانِ عامي ظاهراً به هم احترام ميگذاشتند و هر كدام سرش گرم برنامه خود بود. قوام به هر دري ميزد تا بر درآمدها بيفزايد و دولت را هر طور شده سر پا نگه دارد... حمايت او از رضاخان در اخراج مستشاران نظامي انگليسي موجب رابطه كاري دوستانهاي با مجلس و رضاخان شده بود. رضاخان آزادي عمل داشت كه نيروهاي نظامي را باز سازد و تجديد سازمان دهد و قوام هم (به دليل وضعيت آشفته كشور) در تخصيص وجوه كمياب در دسترس دولت به تلاشهاي رضاخان اولويت ميداد. با مرگ ميرزا كوچكخان و كلنل محمدتقيخان (پسيان) موقعيت رضاخان بسيار محكمتر شد.»
درجات
سردارسپه روز چهاردهم ديماه 1300، تنها دو هفته پيش از سقوط دولت قوام، فرماني صادر كرد كه اصطلاحهاي قزاق و ژاندارم را از ميان ميبرد و آنها را در قشوني متحد ادغام ميكرد. «اكنون رضاخان ميتوانست ژاندارمها را كه اغلب آموزشديدهتر، باسوادتر و قانونخواهتر بودند در نيروي قزاق مستحيل كند و تحت فرماندهي افسران قزاق در آورد. پس ارتش يكپارچه جديد در واقع نيروي قزاق بزرگتري بود كه همه مناصب عالي آن همچنان نصيب ياران قزاق رضاخان شد.» («دولت و جامعه در ايران»، محمدعلي همايون كاتوزيان)
درجات قديمي نظامي در تشكيلات جديد قشون ملغي شد و درجات جديد جاي آن را گرفت. به اين ترتيب جاي «امير تومان»، «امير پنجه»، «كلنل»، «ماژور» و «كاپيتان» را «اميرلشكر »، «سرتيپ»، «سرهنگ»، «نايبسرهنگ»، «ياور»، «سلطان» و «نايب» گرفت. در اين ميان سردارسپه هفت تن از سران قزاقخانه را با تصويب احمد شاه به درجه اميرلشكري كه بالاترين درجه قشون بود منصوب كرد. اين هفت تن عبارت بودند از: سردار مقتدر، سردار مدحت، سردار همايون، سردار عظيم، سردار منتخب و سردار رفعت. اما نزديكترين ياران رضاخان كسان ديگري بودند كه آنها هم به درجه اميرلشكري ارتقاء يافتند و در سالهاي بعد مجري منويات سردارسپه (رضاشاه بعدي) بودند. اميرتومان عبدالله خان (امير طهماسبي)، ميرپنج حسين آقا (خزاعي)، ميرپنج احمدآقا (امير احمدي)، ميرپنج محمودآقا (آيرم)، محمودآقا اميراقتدار (انصاري)، خدايارخان (خداياري) و اسماعيلآقا (اميرفضلي) اعضاي اين گروه بودند.
تشكيلات
حكم عمومي قشون كه توسط سردارسپه صادر شد تشكيلات جديد را به اين شرح تقسيمبندي ميكرد: پنج لشكر، يك اركان حرب و يك شوراي قشون. سردارسپه در همين حكم سردار مقتدر را به رياست شوراي قشون و سرتيپ امانالله ميرزا به رياست اركان حرب منصوب كرد. اميرلشكر احمدآقاخان (اميراحمدي) فرماندهي لشكر غرب را به مركزيت همدان، اميرلشكر حسينآقا (خزاعي) فرماندهي لشكر شرق را در خراسان، اميرلشكر اسماعيلآقا (اميرفضلي) فرماندهي لشكر آذربايجان و اميرلشكر محمودخان (آيرم) فرماندهي لشكر جنوب را به عهده گرفتند. فرماندهي لشكر مركز به عهده شخص سردارسپه بود. به اين ترتيب رضاخان ضمن حفظ موقعيت فرماندهي مستقيم خود بر واحد اصلي قشون، فرماندهان مورد اعتماد خود را به چهار گوشه كشور فرستاد و قدرت خود را سازمان و گسترش داد.
به وجود آوردن قشون جديد و سازماندهي آن نشاندهنده استعداد شگرف نظامي رضاخان و درك دقيق او از مناسبات قدرت بود. رضاخان براي اداره اين تشكيلات در طول سالهايي كه پلهپله نردبان قدرت را بالا ميرفت از هيچ اقدامي رويگردان نبود و از طريق درآمدهاي مشروع و نامشروع سامان قشون خود را حفظ كرد و آن را گسترش داد. بسياري از ناظران و پژوهشگران عقيده دارند امكان برقراري نظم و امنيت در كشور و وارد شدن ايران به دنياي جديد، بدون اين سازمان منسجم نظامي ممكن نبود. اكثر رجال وقت نيز با وجود نگرانيهايي كه از قدرتطلبي سردارسپه داشتند، ميپذيرفتند كه گسترش امنيت و نظم در شرايط آن روز، جز توسط سردارسپه امكانپذير نيست و بايد او را در اين كار حمايت و تقويت كرد. البته كساني چون سيدحسن مدرس احتمالاً گمان ميكردند كه قادر خواهند بود به موقع جلوي زيادهخواهيهاي رضاخان را بگيرند، اما جريان حوادث نشان داد كه اين، گماني باطل بوده است.
رضاخان ضمن علاقه بسيار زيادي كه به قشون جديد نشان ميداد، همواره مراقب بود كه فرماندهانش بيش از حد مقتدر و متكي به خود نباشند. مثلاً يكي دو سال بعد هنگامي كه اميرلشكر اميرطهماسبي در آذربايجان توانست ضمن حفظ اقتدار و نظم، محبوبيت مناسبي هم براي خود به هم زند، سردارسپه در سفري به آنجا اميرطهماسبي را با خود به تهران آورد و حكومت نظامي پايتخت را به او سپرد.
رضاخان تا پايان عمر شيوه زندگي سربازي را رها نكرد به طوري كه گفته ميشود در اوج اقتدارش به عنوان رضاشاه نيز لباسهاي زمخت نظامي ميپوشيد، با پتوي سربازي و روي تخت چوبي ميخوابيد و هر روز صبح خيلي زود از خواب بيدار ميشد. شايد اين اداي دين او بود به شيوه زندگياي كه قدرت را برايش به ارمغان آورد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی