جنبش گيلان
مشروطهخواهان گيلان در چنين روزهايي در سال 1287 به همراه مجاهدان قفقازي و قواي سپهدار تنكابني، رشت را به تصرف در آوردند و سومين مركز بزرگ مقاومت در برابر استبداد صغير را (پس از تبريز و اصفهان) تشكيل دادند. در آن هنگام بيش از هفت ماه از برچيدن دستگاه مشروطه و به توپ بستن مجلس شوراي ملي توسط محمدعلي شاه ميگذشت. مقاومت تبريز تقريباً بلافاصله آغاز شد و بنابراين قواي دولتي تمام همّ خود را براي شكستن تبريزيان به كار گرفت. ستارخان و باقرخان، فرماندهان مجاهدان آذري، با هر دشواري كه بود خود را نگه ميداشتند. تبريز به تدريج به محاصره درآمد و گذران زندگي براي مردم دشوار شد. در اين ميان صمصامالسلطنه، ايلخان بختياري كه توسط محمدعلي شاه از ايلخاني بركنار شده بود، به راهنمايي برادرش سرداراسعد، كه در اروپا به سر ميبرد، قوايي از سواران بختياري به هم زد و اواسط ديماه اصفهان را تصرف كرد.
از سوي ديگر محمدوليخان سپهدار تنكابني كه ابتدا توسط محمدعليشاه به فرماندهي لشكر آذربايجان براي سركوب مقاومت تبريز فرستاده شده بود، تغيير روش داد، به تنكابن بازگشت و پرچم مشروطهخواهي برافراشت.
رشت
اوضاع رشت در اين ميان به گونهاي ديگر بود: «بايد گفت چون جنبش آزاديخواهي در ايران برخاست، پس از آذربايجان گيلان دوم جايي بود كه مردم معناي آن را دريافته از روي خواست و آرزو در آن پا نهادند و شور مشروطهخواهي در دلها ريشه دوانيد. ايناست [كه] چون محمدعلي ميرزا به باغشاه گريخته با مجلس بنياد نبرد گذاشت، در آن دو سه هفته [پيش از به توپ بستن مجلس] رشتيان نيز از جان و دل به ياري مجلس برخاستند و آواز به آواز تريزيان انداخته پيشنهاد بركنار كردن محمدعليميرزا را از تاج و تخت به همه جا رسانيدند و كار به آنجا رسيد كه بازار را بسته و آماده جنگ ايستادند و ايناست چون آگاهي از تهران در باره توپ بستن به دارالشورا رسيد با حكمران و سپاهيان او به جنگ برخاستند. سه تن از ايشان كشته شد و چهارده تن زخمي گرديدند. پس از اين گزند بود كه چون ياراي ايستادگي نداشتند ناگزير خاموشي گزيدند.» («تاريخ 18 ساله آذربايجان» احمد كسروي)
چنين بود كه محمدعلي شاه پس از استقرار مجدد استبداد، يكي از هواداران وفادار خود را به نام آقا بالاخان سردار افخم، به حكومت گيلان فرستاد و او به مردم رشت بسيار سخت گرفت. اين سختگيريها به همراه اخبار اميدواركننده تبريز و اصفهان باعث شد گروهي از مردم به هواداري مشروطه در كنسولگري عثماني در رشت بست بنشينند.
از آن سو كار تبريز هر روز دشوارتر ميشد. اعضاي كميته سوسيال دمكراتهاي قفقاز شنيده بودند كه ستارخان عقيده دارد چنانچه در يكي ديگر از شهرهاي كشور نيز شورشي پديد آيد، فشار قواي دولتي بر تبريز كاهش خواهد يافت و از ميزان دشواري كاسته خواهد شد. آنها چون از تدارك مخفيانه گروهي از مردم رشت به سركردگي معزالسلطان و دو برادرش براي شورش آگاه شدند، با ايشان تماس گرفتند و گروهي را به همراه مقداري سلاح به ياري فرستادند. برجستهترين فرستاده سوسيالدمكراتها به رشت، يپرمخان ارمني بود كه بعدها نامي بلند يافت.
كميته ستار
فرستادگان سوسيالدمكراتها ابتدا به اتفاق كوشندگان گيلان كميتهاي مخفي به نام «كميته ستار» تشكيل دادند. معزالسلطان، حاج حسينآقا و آقاگل اسكنداني، وليكوف گرجي، يپرمخان ارمني، ميرزا محمدعليخان مغازهاي، ميرزا عليمحمدخان تربيت و احتمالاً ميرزا كوچكخان جنگلي عضو اين كميته بودند. «كميته ستار» همزمان با تداركي كه براي شورش در رشت ميديدند، فرستادهاي نزد سپهدار تنكابني فرستادند و از او خواستند روانه گيلان شود تا به اتفاق رشت را تصرف كنند. سپهدار ابتدا روي خوش نشان نداد اما حادثهاي در رشت اتفاق افتاد كه به روند ماجرا سرعت داد: «چگونگي آنكه در روز سيزدهم بهمن كه روز عاشورا بود و مردم به شيوه ديرين دسته پديد آورده در كوچه و بازار ميگرديدند چنين رخ داد كه يكي از كسان حكمران ميرعلي نامي را از دسته تبريزيان بكشت. مردم از اين خونريزي به هم برآمدند و تبريزي و رشتي دست يكي كرده از سردار افخم، كشنده را خواستند كه به خون آن بيگناه به كيفرش رسانند. سردار افخم كه با گيلانيان سر گران ميداشت و آنان را هوادار مشروطه ميدانست در اين باره نيز سرگراني نشان داده از دادن كشنده خودداري كرد. مردم از وي سخت برنجيدند. كميته ستار فرصت را از دست نداده [دوباره] كساني نزد سپهدار فرستادند كه او را به گيلان خوانند و از اينسوي خويشتن دست به كار آوردند.» (همان)
كميته ستار روز نوزدهم بهمن حدود پنجاه تفنگچي خود را در خانه معزالسلطان گرد آورد، آنها را به تفنگ و نارنجك مسلح كرد و در دو گروه آماده نبرد ساخت. يك گروه به سوي خانهاي روانه شدند كه حاكم آن روز آنجا ميهمان بود. گروه ديگر نيز به قصد تصرف ساختمان حكومتي رفتند. ساعتي بعد حاكم و تعداد زيادي از همراهانش كه غافلگير شده بودند، كشته شدند و مقر حكومت به دست مجاهدان افتاد. روز بعد سپهدار نيز وارد رشت شد و اين شهر به سومين مركز مقاومت مشروطهخواهان بدل گشت. انجمن مشروطه رشت همان روز بار ديگر تشكيل شد. ستارخان، باقرخان و انجمن ايالتي تبريز از يكسو و صمصامالسلطنه و انجمن سعادت اصفهان از سوي ديگر براي سپهدار تلگراف تبريك فرستادند. «اما در تهران اين خبر همچون نارنجك تركيده همه را تكان داد. درباريان سخت ترسيده چنين پنداشتند به زودي شورشيان رو به تهران خواهند نهاد. محمدعلي ميرزا سپاهي كه بر سر ايشان بفرستد نداشت. [بنابراين] دستههايي را از قزاق و سواره و سرباز به نگهداري قزوين فرستاد.»
اما شورشيان گيلان فوري به سوي تهران نيامدند. هم آنها و هم بختياريها در اصفهان به فرصت بيشتري براي سازماندهي و آموزش نفرات خود نياز داشتند. پس استقرار مجدد مشروطه در ايران به سال 1288 موكول شد.
مشروطهخواهان گيلان در چنين روزهايي در سال 1287 به همراه مجاهدان قفقازي و قواي سپهدار تنكابني، رشت را به تصرف در آوردند و سومين مركز بزرگ مقاومت در برابر استبداد صغير را (پس از تبريز و اصفهان) تشكيل دادند. در آن هنگام بيش از هفت ماه از برچيدن دستگاه مشروطه و به توپ بستن مجلس شوراي ملي توسط محمدعلي شاه ميگذشت. مقاومت تبريز تقريباً بلافاصله آغاز شد و بنابراين قواي دولتي تمام همّ خود را براي شكستن تبريزيان به كار گرفت. ستارخان و باقرخان، فرماندهان مجاهدان آذري، با هر دشواري كه بود خود را نگه ميداشتند. تبريز به تدريج به محاصره درآمد و گذران زندگي براي مردم دشوار شد. در اين ميان صمصامالسلطنه، ايلخان بختياري كه توسط محمدعلي شاه از ايلخاني بركنار شده بود، به راهنمايي برادرش سرداراسعد، كه در اروپا به سر ميبرد، قوايي از سواران بختياري به هم زد و اواسط ديماه اصفهان را تصرف كرد.
از سوي ديگر محمدوليخان سپهدار تنكابني كه ابتدا توسط محمدعليشاه به فرماندهي لشكر آذربايجان براي سركوب مقاومت تبريز فرستاده شده بود، تغيير روش داد، به تنكابن بازگشت و پرچم مشروطهخواهي برافراشت.
رشت
اوضاع رشت در اين ميان به گونهاي ديگر بود: «بايد گفت چون جنبش آزاديخواهي در ايران برخاست، پس از آذربايجان گيلان دوم جايي بود كه مردم معناي آن را دريافته از روي خواست و آرزو در آن پا نهادند و شور مشروطهخواهي در دلها ريشه دوانيد. ايناست [كه] چون محمدعلي ميرزا به باغشاه گريخته با مجلس بنياد نبرد گذاشت، در آن دو سه هفته [پيش از به توپ بستن مجلس] رشتيان نيز از جان و دل به ياري مجلس برخاستند و آواز به آواز تريزيان انداخته پيشنهاد بركنار كردن محمدعليميرزا را از تاج و تخت به همه جا رسانيدند و كار به آنجا رسيد كه بازار را بسته و آماده جنگ ايستادند و ايناست چون آگاهي از تهران در باره توپ بستن به دارالشورا رسيد با حكمران و سپاهيان او به جنگ برخاستند. سه تن از ايشان كشته شد و چهارده تن زخمي گرديدند. پس از اين گزند بود كه چون ياراي ايستادگي نداشتند ناگزير خاموشي گزيدند.» («تاريخ 18 ساله آذربايجان» احمد كسروي)
چنين بود كه محمدعلي شاه پس از استقرار مجدد استبداد، يكي از هواداران وفادار خود را به نام آقا بالاخان سردار افخم، به حكومت گيلان فرستاد و او به مردم رشت بسيار سخت گرفت. اين سختگيريها به همراه اخبار اميدواركننده تبريز و اصفهان باعث شد گروهي از مردم به هواداري مشروطه در كنسولگري عثماني در رشت بست بنشينند.
از آن سو كار تبريز هر روز دشوارتر ميشد. اعضاي كميته سوسيال دمكراتهاي قفقاز شنيده بودند كه ستارخان عقيده دارد چنانچه در يكي ديگر از شهرهاي كشور نيز شورشي پديد آيد، فشار قواي دولتي بر تبريز كاهش خواهد يافت و از ميزان دشواري كاسته خواهد شد. آنها چون از تدارك مخفيانه گروهي از مردم رشت به سركردگي معزالسلطان و دو برادرش براي شورش آگاه شدند، با ايشان تماس گرفتند و گروهي را به همراه مقداري سلاح به ياري فرستادند. برجستهترين فرستاده سوسيالدمكراتها به رشت، يپرمخان ارمني بود كه بعدها نامي بلند يافت.
كميته ستار
فرستادگان سوسيالدمكراتها ابتدا به اتفاق كوشندگان گيلان كميتهاي مخفي به نام «كميته ستار» تشكيل دادند. معزالسلطان، حاج حسينآقا و آقاگل اسكنداني، وليكوف گرجي، يپرمخان ارمني، ميرزا محمدعليخان مغازهاي، ميرزا عليمحمدخان تربيت و احتمالاً ميرزا كوچكخان جنگلي عضو اين كميته بودند. «كميته ستار» همزمان با تداركي كه براي شورش در رشت ميديدند، فرستادهاي نزد سپهدار تنكابني فرستادند و از او خواستند روانه گيلان شود تا به اتفاق رشت را تصرف كنند. سپهدار ابتدا روي خوش نشان نداد اما حادثهاي در رشت اتفاق افتاد كه به روند ماجرا سرعت داد: «چگونگي آنكه در روز سيزدهم بهمن كه روز عاشورا بود و مردم به شيوه ديرين دسته پديد آورده در كوچه و بازار ميگرديدند چنين رخ داد كه يكي از كسان حكمران ميرعلي نامي را از دسته تبريزيان بكشت. مردم از اين خونريزي به هم برآمدند و تبريزي و رشتي دست يكي كرده از سردار افخم، كشنده را خواستند كه به خون آن بيگناه به كيفرش رسانند. سردار افخم كه با گيلانيان سر گران ميداشت و آنان را هوادار مشروطه ميدانست در اين باره نيز سرگراني نشان داده از دادن كشنده خودداري كرد. مردم از وي سخت برنجيدند. كميته ستار فرصت را از دست نداده [دوباره] كساني نزد سپهدار فرستادند كه او را به گيلان خوانند و از اينسوي خويشتن دست به كار آوردند.» (همان)
كميته ستار روز نوزدهم بهمن حدود پنجاه تفنگچي خود را در خانه معزالسلطان گرد آورد، آنها را به تفنگ و نارنجك مسلح كرد و در دو گروه آماده نبرد ساخت. يك گروه به سوي خانهاي روانه شدند كه حاكم آن روز آنجا ميهمان بود. گروه ديگر نيز به قصد تصرف ساختمان حكومتي رفتند. ساعتي بعد حاكم و تعداد زيادي از همراهانش كه غافلگير شده بودند، كشته شدند و مقر حكومت به دست مجاهدان افتاد. روز بعد سپهدار نيز وارد رشت شد و اين شهر به سومين مركز مقاومت مشروطهخواهان بدل گشت. انجمن مشروطه رشت همان روز بار ديگر تشكيل شد. ستارخان، باقرخان و انجمن ايالتي تبريز از يكسو و صمصامالسلطنه و انجمن سعادت اصفهان از سوي ديگر براي سپهدار تلگراف تبريك فرستادند. «اما در تهران اين خبر همچون نارنجك تركيده همه را تكان داد. درباريان سخت ترسيده چنين پنداشتند به زودي شورشيان رو به تهران خواهند نهاد. محمدعلي ميرزا سپاهي كه بر سر ايشان بفرستد نداشت. [بنابراين] دستههايي را از قزاق و سواره و سرباز به نگهداري قزوين فرستاد.»
اما شورشيان گيلان فوري به سوي تهران نيامدند. هم آنها و هم بختياريها در اصفهان به فرصت بيشتري براي سازماندهي و آموزش نفرات خود نياز داشتند. پس استقرار مجدد مشروطه در ايران به سال 1288 موكول شد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی