چهارشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۳

بمب‌اندازي

محمدعلي شاه قاجار روز هشتم اسفند 1286 در حالي كه براي گردش عازم دوشان‌تپه در شرق تهران بود با نارنجك (بمب) مورد سوءقصد قرار گرفت، اما آسيب نديد. اين سوءقصد كه بعدها معلوم شد توسط حيدرخان عمو اوغلي و همدستان او در كميته باكو (يا «فرقه اجتماعيون عاميون مسلمان‌هاي قفقازيه») طراحي و اجرا شده بود، شيوه محمدعلي شاه را (كه از چندي پيش در برابر مجلس و مشروطه‌خواهان راه مسالمت پيش گرفته بود) دوباره به مسير اول بازگرداند و دشمني‌ها را تازه كرد. شاه حدود دو ماه پس از اين حادثه ستاد خود را به باغشاه منتقل كرد و سرانجام در اوايل تيرماه 1287 دستور به توپ بستن مجلس و برچيدن دستگاه مشروطه را صادر كرد كه آغاز دوران اسبتداد صغير بود.
سوءقصد
محمدعلي شاه كشمكش با مجلس و مشروطه‌خواهان را از نخستين روزهاي سلطنت و با دعوت نكردن از نمايندگان دارالشوراء به مراسم تاجگذاري خود آغاز كرده بود. او وزيران را به بي‌اعتنايي به مجلس تشويق كرد و ميرزا علي‌اصغرخان امين‌السلطان (صدراعظم مقتدر سابق كه در اروپا به سر مي‌برد) را به‌رغم تمايل مشروطه‌خواهان براي صدارت به ايران فراخواند. در اين هنگام مجلس مشغول تدوين متمم قانون اساسي بود و اختلاف ميان علما بر سر مشروطه و مشروعه نيز جريان داشت. هنوز چانه‌زني امين‌السلطان با سران مجلس براي كسب اختيارات بيشتر براي شاه پايان نيافته بود كه او به قتل رسيد. اعتراض مردم شهرهاي مختلف نسبت به پافشاري شاه براي به دست آوردن اختيارات مزيد بر علت شد تا او عقب‌نشيني كند و متعهد شود كه به قانون اساسي احترام بگذارد.
دور بعدي كشمكش با اقدام آزادي‌خواهان مجلس براي كاستن از بودجه دربار و افزايش فشار راديكال‌ها براي اصلاحات غيرديني آغاز شد. درباريان، شاهزادگان و كاركنان قصور سلطنتي كه منافع خود را در خطر مي‌ديدند با همراهي شيخ‌فضل‌الله نوري كه از گستاخي راديكال‌ها خشمگين بود خود را براي مقابله با مجلس آماده كردند. تجمع اين جماعت در ميدان توپخانه و حركت آنها به سوي مجلس با واكنش مدافعان مجلس و اعضاي انجمن‌هاي مشروطه‌خواه روبرو شد و شكست خورد. شاه بار ديگر عقب‌نشيني كرد و براي وفاداري به مشروطه سوگند ياد كرد. او گويا از برخورد حذفي با مجلس و مشروطه‌خواهان نااميد شده بود و به تدريج راه مسالمت در پيش مي‌گرفت كه حادثه سوءقصد پيش آمد.
احمد كسروي در «تاريخ مشروطه ايران» ماجراي حمله به محمدعلي شاه در روز هشتم اسفند 1286 را چنين شرح داده است: «محمدعلي ميرزا براي گردش آهنگ دوشان‌تپه را داشت و چون با شكوه و دبدبه از دربار بيرون آمد يك كالسكه دودي (اتومبيل) از جلو و كالسكه شش اسبي پادشاهي در پشت سر آن و غلامان كشيكخانه با اميربهادر در پيرامون روانه گرديدند. با اين شكوه و آرايش كه راه مي‌رفتند چون خيابان باغ‌وحش (اكباتان) را به پايان رسانيده خواستند به خيابان ظل‌السلطان بپيچند، در همانجا ناگهان نارنجكي به زمين خورد و با يك آواي سختي تركيد. دو تن كشته و چند تن زخم يافتند و شيشه‌هاي اتومبيل خرد گرديد. هنوز آواي آن پريده نشده، نارنجك ديگري چند گام دورتر تركيد كه باز چند تن كشته شده چند تن زخم يافتند. شاه كه در كالسكه شش اسبي مي‌بود گزندي به او نرسيد و همين كه آواي نارنجك را شنيد از كالسكه پايين آمده پيرامونيان گردش را گرفتند و بيمناك و شتابزده خود را به خانه كالسكه‌چي باشي كه در آن نزديكي مي‌بود رسانيدند. غلامان كشيكخانه همين‌كه آواي نارنجك را شنيدند از هم پراكندند، در اينجا و آنجا دست به تاراج و چپاول يازيدند، سپس چون شنيدند كه شاه زنده است دوباره بازگشتند و شورش و به‌هم‌خوردگي‌ها كه پديد آمده بود از ميان برخاست. شاه ساعتي در خانه كالسكه‌چي باشي آسود، سپس با پاي پياده به دربار رفت و همان روز خود او با تلگراف داستان را به شهرها آگاهي فرستاد.»
پي‌گيري بي‌نتيجه
به گفته سيدحسن تقي‌زاده كه خود در آن هنگام از نمايندگان تندروري مجلس محسوب مي‌شد: «بعد از قضيه توپخانه (كه به خير مجلس تمام شد) يواش يواش ميانه او (محمدعلي‌شاه) با مجلس گرم مي‌شد؛ ولي از لحاظ بمب دلش چركين شد. تصميم قطعي گرفت مجلس را از بين ببرد. اينها (مشروطه‌خواهان) هم زياده‌روي به حد افراط كردند.» («زندگي طوفاني» خاطرات سيدحسن تقي‌زاده)
«زياده‌روي»هايي كه تقي‌زاده به آن اشاره مي‌كند، علاوه بر هتاكي عليه شاه در مطبوعات، به شيوه پي‌گيري حادثه ترور نيز دلالت مي‌كند. مأموران نظميه ساعتي پس از حادثه خانه‌اي را كه بمب‌ها از آن پرتاب شده بود شناسايي كردند. اين خانه خالي از سكنه بود و در آن ابزار بمب‌سازي و تغيير چهره پيدا شد. چندي بعد چهار تن آذربايجاني كه با گاري از تهران خارج شده بودند به ظن دست داشتن در حادثه بازداشت و زنداني شدند. بازجويي از بازداشت شدگان ادامه داشت كه اعضاي انجمن‌هاي مشروطه‌خواه در تهران به شيوه رفتار با آنها اعتراض كردند و نظميه را براي آزاد كردن آنها تحت فشار قرار دادند. نظميه سرانجام تسليم شد و آنها را آزاد كرد. اما سال‌ها بعد معلوم شد كه از قضا همان چهار تن كه از نزديكان حيدرخان عمو اوغلي بودند، بمب‌ها را پرتاب كرده بودند. خود حيدرخان نيز از جمله مظنوناني بود كه مورد بازجويي قرار گرفت ولي بي‌گناه شناخته و آزاد شد. «محمدعلي ميرزا روزهاي نخست خونسردي نشان داده آن [حادثه] را دستاويزي براي رنجيدگي از مجلس و آزادي‌خواهان نمي‌گرفت. ولي چون از جستجو نتيجه به دست نيامد به دلتنگي آغاز كرده يك نامه گله‌آميزي به مجلس نوشت كه در آن چنين مي‌گفت: اگر تا چند روز ديگر هم اثري از تعيين محركين و دستگيري مرتكبين ظاهر نشود لابد (بي‌شك) بعضي اقدامات مجدانه به عمل خواهد آمد كه خيانت مجرمين هويدا و اغراض مغرضين آشكار و پيدا شود.» («تاريخ مشروطه») همين دلخوري محمدعلي ميرزا تا رفتن به باغشاه و به توپ بستن مجلس ادامه يافت.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی