مرگ ايرج
ايرجميرزا جلالالممالك، شاعر سرشناس ايران، غروب روز دوشنبه 22 اسفند 1304 در تهران درگذشت. اشعار ايرجميرزا از جهات گوناگون شهرت دارد. از سويي ايرانيان قطعات اخلاقي و تربيتي مشهور او را به مناسبتهاي مختلف زير لب زمزمه ميكنند و از سوي ديگر هزلياتش را رندان به خوبي ميشناسند. پژوهشگران تاريخ و ادبيات فارسي جملگي بر طبع روان و استواري زبان ايرج و مهارت كمنظيرش در به كار بستن صناعات ادبي اذعان دارند، هر چند بر تلف شدن بخش بزرگي از استعداد او به واسطه خلق و خوي عجيبش تأسف ميخورند.
طوفان زندگي
ايرجميرزا در رمضان سال 1290 هجري قمري (آبان 1252 شمسي) در تبريز چشم به جهان گشود. دكتر محمد جعفر محجوب نسب او را در مقدمه ديوانش چنين ياد كرده است: «ايرج ميرزا فرزند غلامحسين ميرزاي قاجار و او پسر ملكايرج بن فتحعليشاه است. بدين ترتيب فتعليشاه قاجار جد اعلاي وي بوده و پدران ايرج تا نياي بزرگ وي، فتعليشاه، همه شاعر بودهاند. فتحعليشاه و پسرش ملكايرج، باآنكه شاعري پيشه نداشتند و از روي تفنن شعر ميسرودند، باز داراي ديوان بودند. اما غلامحسينميرزاي قاجار، پدر ايرج، شاعر رسمي درگاه مظفرالدينميرزاي وليعهد بوده و لقب شاعري داشته و شايد از اين راه اعاشه ميكرده است». معلمي كه پدر ايرج در كودكي به تعليم او گماشت، او را با زبان و ادبيات فارسي آشنا كرد. او سپس براي آموختن زبان فرانسه به دارالفنون تبريز رفت و همزمان در حوزه آشتيانيها به تحصيل منطق و معاني و بيان پرداخت. چهارده ساله بود كه اميرنظام گروسي استعداد ويژه او را دريافت و به تشويق او همت كرد. ايرج با پسر اميرنظام همدرس شد و به تشويق امير به سرودن اشعار و تمرين خط تحريري و نستعليق مشغول شد. هنگامي كه اميرنظام مدرسه مظفري تبريز را بنيان نهاد، ايرج با وجود جواني در آنجا به عنوان معاون رئيس فرانسوي مدرسه، مسيو لامپر، مشغول به كار شد. در اين هنگام بود كه پدرش درگذشت و اميرنظام شغل او را كه شاعر رسمي درگاه وليعهد بود براي ايرج گرفت و او را لقب فخرالشعرا دادند. او در اين دوران يك روز كه همراه مظفرالدين ميرزا به تهران سفر كرده بود، قصيدهاي در مدح ميرزا علياصغر خان امينالسلطان (اتابك اعظم كه در دربار ناصرالدينشاه صدارت داشت) سرود و او دستور داد از گمرك براي او مستمري ماهيانهاي در نظر گيرند.
ايرج در دوران مظفرالدين شاه ابتدا از منشيان امينالدوله بود (كه پيشكاري آذربايجان و سپس صدارت عظمي داشت)، سپس به دارالانشاي نظامالسلطنه وارد شد (كه او هم مدتي پيشكار وليعهد در تبريز بود) و سرانجام به خدمت گمرك درآمد كه از آن مستمري ميگرفت. او در اين دوره مدتي مأمور گمركخانه كرمانشاهان بود و بعد به رياست گمرك كردستان منصوب شد. مناعت طبع ايرج باعث شد در اين سمت با مسيو نوز بلژيكي كه رياست گمرك را داشت در افتد و صدمه بسيار ببيند. او همزمان با انقلاب مشروطيت به تهران آمد و در دوران پس از مشروطه در وزارتخانههاي معارف و ماليه به خدمت مشغول شد و در آذربايجان، تهران و خراسان مأموريت داشت. در واقع هنگامي كه كودتاي سوم اسفند 1299 رخ داد و سيدضيا به رياست وزرا رسيد، ايرج رئيس تفتيش اداره ماليه خراسان بود. داستان دستگيري قوامالسلطنه (والي وقت خراسان كه به حكومت سيدضيا تن نداد) و فرستادن او به تهران توسط كلنل محمدتقيخان پسيان (فرمانده وقت ژاندارمري خراسان) معروف است. اما چند ماه بعد (پس از سقوط كابينه كودتا) قوامالسلطنه به رياست وزراء رسيد و كلنل از فرمان دولت مركزي سرپيچيد. ايرجميرزا در اين مرحله از هواداران كلنل بود. بنابراين پس از سركوبي قيام كلنل ناچار شد مدتي مخفي شود. سپس به تهران فراخوانده شد و تا پايان عمر در پايتخت به سر برد. مرگ ناگهاني ايرج در 52 سالگي در اثر سكته قلبي بود.
مضامين
دكتر محمدجعفر محجوب كه ديوان ايرج را جمعآوري كرده، به سامان آورده و بر آن مقدمهاي محققانه افزوده است، مضامين اشعار ايرج را در دوران پختگي به اين ترتيب دستهبندي كرده است: 1- انتقاد از اوضاع سياسي و اجتماعي كشور 2- خردهگيري از حجاب (كه مثنوي «عارفنامه» نمونه مشهور آن است) 3- تشويق جوانان به آموختن دانش 4- توجه به تربيت كودكان 5- اظهار علاقه و حقشناسي به مادر 6- تشويق مردم به وطنپرستي 7- انتقاد از زاهدان ريايي
در اين ميان شايد مشهورترين قطعه قابل نقل ايرج كه تا چندي پيش در كتابهاي درسي دانشآموزان نيز نقل شده بود، قطعه مادر باشد:
گويند مرا چو زاد مادر - پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من - بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پابهپا برد - تا شيوه راه رفتن آموخت
يكحرف و دو حرف بر زبانم - الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من - بر غنچه گل شكفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست - تا هستم و هست دارمش دوست
ايرجميرزا قصيده معروفي نيز در رثاي كلنل محمدتقيخان پسيان سروده است كه نقل ابياتي از آن خالي از لطف نيست:
دلم به حال تو اي دوستدار ايران سوخت - كه چون تو شير نري را در اين كنام كنند
تمام خلق خراسان به حيرتند اندر - كه اين مقاتله با تو را چه نام كنند
به چشم مردم اين مملكت نباشد آب - وگرنه گريه برايت عليالدوام كنند...
ازاين سپس همه مردان مملكت بايد - براي زادن شبه تو فكر مام كنند
سزد كه هر چه به هر جا وطنپرست بود - پس از تو تا به ابد جامه مشكفام كنند
ايرجميرزا جلالالممالك، شاعر سرشناس ايران، غروب روز دوشنبه 22 اسفند 1304 در تهران درگذشت. اشعار ايرجميرزا از جهات گوناگون شهرت دارد. از سويي ايرانيان قطعات اخلاقي و تربيتي مشهور او را به مناسبتهاي مختلف زير لب زمزمه ميكنند و از سوي ديگر هزلياتش را رندان به خوبي ميشناسند. پژوهشگران تاريخ و ادبيات فارسي جملگي بر طبع روان و استواري زبان ايرج و مهارت كمنظيرش در به كار بستن صناعات ادبي اذعان دارند، هر چند بر تلف شدن بخش بزرگي از استعداد او به واسطه خلق و خوي عجيبش تأسف ميخورند.
طوفان زندگي
ايرجميرزا در رمضان سال 1290 هجري قمري (آبان 1252 شمسي) در تبريز چشم به جهان گشود. دكتر محمد جعفر محجوب نسب او را در مقدمه ديوانش چنين ياد كرده است: «ايرج ميرزا فرزند غلامحسين ميرزاي قاجار و او پسر ملكايرج بن فتحعليشاه است. بدين ترتيب فتعليشاه قاجار جد اعلاي وي بوده و پدران ايرج تا نياي بزرگ وي، فتعليشاه، همه شاعر بودهاند. فتحعليشاه و پسرش ملكايرج، باآنكه شاعري پيشه نداشتند و از روي تفنن شعر ميسرودند، باز داراي ديوان بودند. اما غلامحسينميرزاي قاجار، پدر ايرج، شاعر رسمي درگاه مظفرالدينميرزاي وليعهد بوده و لقب شاعري داشته و شايد از اين راه اعاشه ميكرده است». معلمي كه پدر ايرج در كودكي به تعليم او گماشت، او را با زبان و ادبيات فارسي آشنا كرد. او سپس براي آموختن زبان فرانسه به دارالفنون تبريز رفت و همزمان در حوزه آشتيانيها به تحصيل منطق و معاني و بيان پرداخت. چهارده ساله بود كه اميرنظام گروسي استعداد ويژه او را دريافت و به تشويق او همت كرد. ايرج با پسر اميرنظام همدرس شد و به تشويق امير به سرودن اشعار و تمرين خط تحريري و نستعليق مشغول شد. هنگامي كه اميرنظام مدرسه مظفري تبريز را بنيان نهاد، ايرج با وجود جواني در آنجا به عنوان معاون رئيس فرانسوي مدرسه، مسيو لامپر، مشغول به كار شد. در اين هنگام بود كه پدرش درگذشت و اميرنظام شغل او را كه شاعر رسمي درگاه وليعهد بود براي ايرج گرفت و او را لقب فخرالشعرا دادند. او در اين دوران يك روز كه همراه مظفرالدين ميرزا به تهران سفر كرده بود، قصيدهاي در مدح ميرزا علياصغر خان امينالسلطان (اتابك اعظم كه در دربار ناصرالدينشاه صدارت داشت) سرود و او دستور داد از گمرك براي او مستمري ماهيانهاي در نظر گيرند.
ايرج در دوران مظفرالدين شاه ابتدا از منشيان امينالدوله بود (كه پيشكاري آذربايجان و سپس صدارت عظمي داشت)، سپس به دارالانشاي نظامالسلطنه وارد شد (كه او هم مدتي پيشكار وليعهد در تبريز بود) و سرانجام به خدمت گمرك درآمد كه از آن مستمري ميگرفت. او در اين دوره مدتي مأمور گمركخانه كرمانشاهان بود و بعد به رياست گمرك كردستان منصوب شد. مناعت طبع ايرج باعث شد در اين سمت با مسيو نوز بلژيكي كه رياست گمرك را داشت در افتد و صدمه بسيار ببيند. او همزمان با انقلاب مشروطيت به تهران آمد و در دوران پس از مشروطه در وزارتخانههاي معارف و ماليه به خدمت مشغول شد و در آذربايجان، تهران و خراسان مأموريت داشت. در واقع هنگامي كه كودتاي سوم اسفند 1299 رخ داد و سيدضيا به رياست وزرا رسيد، ايرج رئيس تفتيش اداره ماليه خراسان بود. داستان دستگيري قوامالسلطنه (والي وقت خراسان كه به حكومت سيدضيا تن نداد) و فرستادن او به تهران توسط كلنل محمدتقيخان پسيان (فرمانده وقت ژاندارمري خراسان) معروف است. اما چند ماه بعد (پس از سقوط كابينه كودتا) قوامالسلطنه به رياست وزراء رسيد و كلنل از فرمان دولت مركزي سرپيچيد. ايرجميرزا در اين مرحله از هواداران كلنل بود. بنابراين پس از سركوبي قيام كلنل ناچار شد مدتي مخفي شود. سپس به تهران فراخوانده شد و تا پايان عمر در پايتخت به سر برد. مرگ ناگهاني ايرج در 52 سالگي در اثر سكته قلبي بود.
مضامين
دكتر محمدجعفر محجوب كه ديوان ايرج را جمعآوري كرده، به سامان آورده و بر آن مقدمهاي محققانه افزوده است، مضامين اشعار ايرج را در دوران پختگي به اين ترتيب دستهبندي كرده است: 1- انتقاد از اوضاع سياسي و اجتماعي كشور 2- خردهگيري از حجاب (كه مثنوي «عارفنامه» نمونه مشهور آن است) 3- تشويق جوانان به آموختن دانش 4- توجه به تربيت كودكان 5- اظهار علاقه و حقشناسي به مادر 6- تشويق مردم به وطنپرستي 7- انتقاد از زاهدان ريايي
در اين ميان شايد مشهورترين قطعه قابل نقل ايرج كه تا چندي پيش در كتابهاي درسي دانشآموزان نيز نقل شده بود، قطعه مادر باشد:
گويند مرا چو زاد مادر - پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من - بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پابهپا برد - تا شيوه راه رفتن آموخت
يكحرف و دو حرف بر زبانم - الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من - بر غنچه گل شكفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست - تا هستم و هست دارمش دوست
ايرجميرزا قصيده معروفي نيز در رثاي كلنل محمدتقيخان پسيان سروده است كه نقل ابياتي از آن خالي از لطف نيست:
دلم به حال تو اي دوستدار ايران سوخت - كه چون تو شير نري را در اين كنام كنند
تمام خلق خراسان به حيرتند اندر - كه اين مقاتله با تو را چه نام كنند
به چشم مردم اين مملكت نباشد آب - وگرنه گريه برايت عليالدوام كنند...
ازاين سپس همه مردان مملكت بايد - براي زادن شبه تو فكر مام كنند
سزد كه هر چه به هر جا وطنپرست بود - پس از تو تا به ابد جامه مشكفام كنند
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی