حل «مسئله» بحرين
دولت ايران روز 18 اسفند 1348 از اوتانت (دبيركل وقت سازمان ملل متحد) درخواست كرد براي حل مسئله بحرين اقدام كند و تأكيد كرد نظر دبيركل هر چه باشد، به شرط اينكه به تصويب شوراي امنيت برسد، مورد پذيرش خواهد بود. طرح اين درخواست از سوي دولت ايران به معناي اعلام آمادگي براي پايان دادن به ادعاي مالكيت بر مجمعالجزاير بحرين بود، اما با توجه به حساسيت افكارعمومي ايران و مسائل حيثيتي ميبايست راه حل مناسبي براي آن پيدا ميشد. نظر دولت ايران و دبيركل سازمان ملل در ابتدا بر انجام همهپرسي از ساكنان بحرين قرار داشت، اما شيخ بحرين به شدت با اين نظر مخالفت كرد و آن را مايه سست شدن حاكميت خود دانست. سرانجام قرار شد نمايندگاني از سوي دبيركل سازمان ملل به بحرين سفر كنند و برآوردي از نظر ساكنان مجمعالجزاير در مورد پيوستگي با ايران يا استقلال سرزمينشان به دست آورند. اين هيأت از نهم تا نوزدهم فروردين 1349 به رياست ويتوريو گيچاردي به بحرين رفت و در گزارش خود تأكيد كرد: «اكثريت قاطع اهالي بحرين خواستار شناسايي هويت خود به عنوان يك كشور مستقل و داراي حق حاكميت ميباشند كه در ايجاد روابط با ساير كشورها آزادي عمل داشته باشد». شوراي امنيت نيز در جلسه بيستويكم ارديبهشت همان سال، بر پايه گزارش فرستادگان دبيركل، قطعنامهاي مبني بر لزوم استقلال بحرين صادر كرد كه به فاصله كوتاهي به تصويب مجلسين ايران رسيد و قانوني شد. هر چند عدم برگزاري همهپرسي در بحرين همواره مورد اعتراض و انتقاد گروهي از صاحبنظران و اهالي سياست ايران بوده است.
پيشينه
مروري بر تاريخچه سياست خارجي كشورمان نشان ميدهد دولتهاي ايران بين سال 1819 (ورود ناوگان جنگي انگلستان به خليجفارس) تا به سلطنت رسيدن رضاشاه دستكم يازده بار در صدد اعاده حاكميت خود بر مجمعالجزاير بحرين برآمده و هر بار با مخالفت بريتانيا روبرو شده است. ايران در سال 1868 نيز كه شيخ بحرين با دولت بريتانيا قرارداد تحتالحمايگي منعقد كرد، اين قرارداد را به رسميت نشناخت و به آن اعتراض كرد. دولت رضاشاه نيز دستكم دوبار در سالهاي 1306 و 1313 شكاياتي را در مورد نقض حاكميت ايران بر بحرين به جامعه ملل تسليم كرد كه البته به جايي نرسيد. اما پس از جنگ جهاني دوم و تأسيس سازمان ملل متحد، دولت ايران ادعاي خود در مورد بحرين را بيشتر به صورت مقاومت منفي نشان ميداد و از شركت در هر اقدام بينالمللي كه به اين حق خدشه وارد ميآورد، خودداري ميكرد.
از زماني كه بريتانيا قصد خود را مبني بر بيرون كشيدن نيروهايش از شرق سوئز ( از جمله خليجفارس) علني كرد، اين فكر به تدريج در سر شاه ايران راه يافت كه در ازاي گذشتن از ادعاي حاكميت بر بحرين، جزاير سهگانه را از بريتانيا پس بگيرد. به نوشته عبدالرضا هوشنگ مهدوي در كتاب «سياست خارجي ايران در دوران پهلوي»: «سفر شاه به عربستان سعودي و كويت او را قانع ساخته بود كه چنانچه ايران از ادعايش بر بحرين چشم بپوشد، از يك سو خواهد توانست اين دو كشور را به طرف خود جلب كند و از سوي ديگر جزاير سهگانه را قبل از خروج انگليسيها پس بگيرد. اما به جاي اينكه اين معامله را يكجا با انگليسيها تمام كند، ابتدا با استقلال بحرين موافقت كرد و پس از آنكه اين كار تمام شد (يك سال بعد) ادعاي خود را در خصوص مالكيت بر جزاير سهگانه مطرح ساخت و همين سياست غلط بود كه موجب شد در مورد جزاير با دشواري روبرو شود...»
ترديد
نخستين نشانه انعطاف ايران در مورد بحرين در كنفرانس مطبوعاتي شاه در دهلينو آشكار شد. او در اين كنفرانس كه روز 14 دي 1347 برپا شده بود، گفت: «اگر اهالي بحرين نميخواهند به كشور من ملحق شوند، ايران ادعاهاي ارضي خود را در مورد اين مجمعالجزاير پس ميگيرد و خواسته اهالي بحرين را اگر از نظر بينالمللي مورد قبول قرار بگيرد، ميپذيرد. اما اگر انگليسيها خودسرانه به بحرين استقلال دهند، ايران زير بار نخواهد رفت...»
نكته جالب اين است كه هم شاه و هم دولت ايران نسبت به واكنش افكارعمومي به اين سياست نگراني داشتند. اسدالله علم، وزير وقت دربار، در يادداشتهاي روز 19 بهمن 1348 (يك ماه پيش از ارائه پيشنهاد ميانجيگري به اوتانت توسط ايران) نوشته است: «[اعليحضرت] فرمودند مسئله بحرين دارد حل ميشود. با كمال آقايي و بزرگواري فرمودند: «حالا كه [فقط] من و تو هستيم، آيا فكر ميكني در آينده ما را خائن خواهند گفت، يا چنانكه معتقدم و اكثر سياستمداران دنيا هم معتقدند، من كه حاضر به حل مسئله بحرين شدم، خواهند گفت كار بزرگي انجام داديم و اين منطقه از دنيا را از شرّ كشمكشهاي پوچ و بالنتيجه نفوذ كمونيسم نجات داديم؟» عرض كردم صرف ادعاي ما بر اين جزيره معلوم نبود و معلوم نيست كه براي ما منتجّ به نتيجه ميشد. بر فرض كه آن را به تصرف ميآورديم، يك دردسر دائمي و يك كشمكش با جمعيت عرب آنجا، مضافاً به يك خرج دائمي و هميشگي [ميبود]... بعد هم كشمكش دائم با دنياي عرب كه براي حفظ ظاهر عربيّت هم كه شده بايد با ما به مخالفت بر ميخواستند. فقط يك راه براي تصرّف بحرين ميتوانستيم انتخاب كنيم: قطع كلي با دنياي عرب و اتحاد نظامي با اسرائيل. آنوقت شكل و وضع موضوع عوض ميشد. تازه [در آن صورت هم معلوم نبود] عكسالعمل روسها در همسايگي چه بود...»
علم در خاطرات اسفند همان سال هم نوشته است: «يك مطلب خندهدار در مورد بحرين به خاطرم آمد. شاهنشاه امر دادهاند كميسيوني مركب از نخستوزير (هويدا) و من با وزيرخارجه (اردشير زاهدي) در مورد گفتوگويي كه در مورد بحرين از هماكنون بايد در جرايد بشود و ذهن مردم آماده شود كه رأي سازمان ملل براي ما لازمالرعايه خواهد بود، تشكيل گردد. در اين كميسيون به جاي مطالب اساسي، دائماً چانه زدن بر سر اين مطلب است كه موضوع را نخستوزير به مجلس بدهد يا وزير خارجه! خاك بر سرشان. به آنها گفتم اگر معتقديد كه كار درستي ميكنيد، مرد و مردانه هردو از آن دفاع كنيد. اگر معتقد نيستيد و مردد هستيد، كنار برويد...»
دولت ايران روز 18 اسفند 1348 از اوتانت (دبيركل وقت سازمان ملل متحد) درخواست كرد براي حل مسئله بحرين اقدام كند و تأكيد كرد نظر دبيركل هر چه باشد، به شرط اينكه به تصويب شوراي امنيت برسد، مورد پذيرش خواهد بود. طرح اين درخواست از سوي دولت ايران به معناي اعلام آمادگي براي پايان دادن به ادعاي مالكيت بر مجمعالجزاير بحرين بود، اما با توجه به حساسيت افكارعمومي ايران و مسائل حيثيتي ميبايست راه حل مناسبي براي آن پيدا ميشد. نظر دولت ايران و دبيركل سازمان ملل در ابتدا بر انجام همهپرسي از ساكنان بحرين قرار داشت، اما شيخ بحرين به شدت با اين نظر مخالفت كرد و آن را مايه سست شدن حاكميت خود دانست. سرانجام قرار شد نمايندگاني از سوي دبيركل سازمان ملل به بحرين سفر كنند و برآوردي از نظر ساكنان مجمعالجزاير در مورد پيوستگي با ايران يا استقلال سرزمينشان به دست آورند. اين هيأت از نهم تا نوزدهم فروردين 1349 به رياست ويتوريو گيچاردي به بحرين رفت و در گزارش خود تأكيد كرد: «اكثريت قاطع اهالي بحرين خواستار شناسايي هويت خود به عنوان يك كشور مستقل و داراي حق حاكميت ميباشند كه در ايجاد روابط با ساير كشورها آزادي عمل داشته باشد». شوراي امنيت نيز در جلسه بيستويكم ارديبهشت همان سال، بر پايه گزارش فرستادگان دبيركل، قطعنامهاي مبني بر لزوم استقلال بحرين صادر كرد كه به فاصله كوتاهي به تصويب مجلسين ايران رسيد و قانوني شد. هر چند عدم برگزاري همهپرسي در بحرين همواره مورد اعتراض و انتقاد گروهي از صاحبنظران و اهالي سياست ايران بوده است.
پيشينه
مروري بر تاريخچه سياست خارجي كشورمان نشان ميدهد دولتهاي ايران بين سال 1819 (ورود ناوگان جنگي انگلستان به خليجفارس) تا به سلطنت رسيدن رضاشاه دستكم يازده بار در صدد اعاده حاكميت خود بر مجمعالجزاير بحرين برآمده و هر بار با مخالفت بريتانيا روبرو شده است. ايران در سال 1868 نيز كه شيخ بحرين با دولت بريتانيا قرارداد تحتالحمايگي منعقد كرد، اين قرارداد را به رسميت نشناخت و به آن اعتراض كرد. دولت رضاشاه نيز دستكم دوبار در سالهاي 1306 و 1313 شكاياتي را در مورد نقض حاكميت ايران بر بحرين به جامعه ملل تسليم كرد كه البته به جايي نرسيد. اما پس از جنگ جهاني دوم و تأسيس سازمان ملل متحد، دولت ايران ادعاي خود در مورد بحرين را بيشتر به صورت مقاومت منفي نشان ميداد و از شركت در هر اقدام بينالمللي كه به اين حق خدشه وارد ميآورد، خودداري ميكرد.
از زماني كه بريتانيا قصد خود را مبني بر بيرون كشيدن نيروهايش از شرق سوئز ( از جمله خليجفارس) علني كرد، اين فكر به تدريج در سر شاه ايران راه يافت كه در ازاي گذشتن از ادعاي حاكميت بر بحرين، جزاير سهگانه را از بريتانيا پس بگيرد. به نوشته عبدالرضا هوشنگ مهدوي در كتاب «سياست خارجي ايران در دوران پهلوي»: «سفر شاه به عربستان سعودي و كويت او را قانع ساخته بود كه چنانچه ايران از ادعايش بر بحرين چشم بپوشد، از يك سو خواهد توانست اين دو كشور را به طرف خود جلب كند و از سوي ديگر جزاير سهگانه را قبل از خروج انگليسيها پس بگيرد. اما به جاي اينكه اين معامله را يكجا با انگليسيها تمام كند، ابتدا با استقلال بحرين موافقت كرد و پس از آنكه اين كار تمام شد (يك سال بعد) ادعاي خود را در خصوص مالكيت بر جزاير سهگانه مطرح ساخت و همين سياست غلط بود كه موجب شد در مورد جزاير با دشواري روبرو شود...»
ترديد
نخستين نشانه انعطاف ايران در مورد بحرين در كنفرانس مطبوعاتي شاه در دهلينو آشكار شد. او در اين كنفرانس كه روز 14 دي 1347 برپا شده بود، گفت: «اگر اهالي بحرين نميخواهند به كشور من ملحق شوند، ايران ادعاهاي ارضي خود را در مورد اين مجمعالجزاير پس ميگيرد و خواسته اهالي بحرين را اگر از نظر بينالمللي مورد قبول قرار بگيرد، ميپذيرد. اما اگر انگليسيها خودسرانه به بحرين استقلال دهند، ايران زير بار نخواهد رفت...»
نكته جالب اين است كه هم شاه و هم دولت ايران نسبت به واكنش افكارعمومي به اين سياست نگراني داشتند. اسدالله علم، وزير وقت دربار، در يادداشتهاي روز 19 بهمن 1348 (يك ماه پيش از ارائه پيشنهاد ميانجيگري به اوتانت توسط ايران) نوشته است: «[اعليحضرت] فرمودند مسئله بحرين دارد حل ميشود. با كمال آقايي و بزرگواري فرمودند: «حالا كه [فقط] من و تو هستيم، آيا فكر ميكني در آينده ما را خائن خواهند گفت، يا چنانكه معتقدم و اكثر سياستمداران دنيا هم معتقدند، من كه حاضر به حل مسئله بحرين شدم، خواهند گفت كار بزرگي انجام داديم و اين منطقه از دنيا را از شرّ كشمكشهاي پوچ و بالنتيجه نفوذ كمونيسم نجات داديم؟» عرض كردم صرف ادعاي ما بر اين جزيره معلوم نبود و معلوم نيست كه براي ما منتجّ به نتيجه ميشد. بر فرض كه آن را به تصرف ميآورديم، يك دردسر دائمي و يك كشمكش با جمعيت عرب آنجا، مضافاً به يك خرج دائمي و هميشگي [ميبود]... بعد هم كشمكش دائم با دنياي عرب كه براي حفظ ظاهر عربيّت هم كه شده بايد با ما به مخالفت بر ميخواستند. فقط يك راه براي تصرّف بحرين ميتوانستيم انتخاب كنيم: قطع كلي با دنياي عرب و اتحاد نظامي با اسرائيل. آنوقت شكل و وضع موضوع عوض ميشد. تازه [در آن صورت هم معلوم نبود] عكسالعمل روسها در همسايگي چه بود...»
علم در خاطرات اسفند همان سال هم نوشته است: «يك مطلب خندهدار در مورد بحرين به خاطرم آمد. شاهنشاه امر دادهاند كميسيوني مركب از نخستوزير (هويدا) و من با وزيرخارجه (اردشير زاهدي) در مورد گفتوگويي كه در مورد بحرين از هماكنون بايد در جرايد بشود و ذهن مردم آماده شود كه رأي سازمان ملل براي ما لازمالرعايه خواهد بود، تشكيل گردد. در اين كميسيون به جاي مطالب اساسي، دائماً چانه زدن بر سر اين مطلب است كه موضوع را نخستوزير به مجلس بدهد يا وزير خارجه! خاك بر سرشان. به آنها گفتم اگر معتقديد كه كار درستي ميكنيد، مرد و مردانه هردو از آن دفاع كنيد. اگر معتقد نيستيد و مردد هستيد، كنار برويد...»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی