محاكمه خليل ملكي
خليل ملكي، يكي از رهبران جامعه سوسياليستهاي نهضت ملي ايران، روز 24 اسفند 1344 توسط يك دادگاه نظامي به سه سال زندان محكوم شد. او اواخر مرداد همان سال به همراه سه تن از همفكرانش به نامهاي عليجان شانسي، ميرحسين سرشار و رضا شايان دستگير و به اتهام اقدام عليه امنيت كشور محاكمه شد. تشكيل جامعه سوسياليستها، محصول فضاي نسبتاً باز سالهاي 1339 تا 1342 بود كه حكومت پهلوي تحت فشار كندي و دولت آمريكا به آن تن داد. گروهي عقيده دارند سبب اصلي دستگيري و محاكمه ملكي و يارانش در سال 1344 نقشي بود كه آنها در تشكيل جبههملي سوم ايفاء كردند. جلال آلاحمد در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» اين موضوع را چنين شرح داده است: «ما به طور خصوصي ميدانستيم كه آن محاكمه صرفاً به خاطر خفه كردن جبهه ملي سوم بود در نطفهاش -كه ملكي و جامعه سوسياليستها محرك اصلي انعقادش بودند- و اعلاميه وجودياش با شركت تمام احزاب وابسته به نهضت ملي در تيرماه 1344 مخفيانه منتشر شد و به همراهش نامهاي سرگشاده به اوتانت (دبيركل سازمان ملل) درباره غصب حقوق مردم و هتك آزاديهاي سياسي و ديگر قضايا...». اما عدهاي ديگر (مانند همايون كاتوزيان) محاكمه ملكي را با مواضع جامعه سوسياليستها در قبال حوادث 15 خرداد مربوط ميدانند.
فعاليتها
خليل ملكي در سال 1280 شمسي به دنيا آمد و در تبريز و تهران تحصيل كرد. او از جمله محصّلاني بود كه دولت ايران در سال 1307 براي تحصيل به آلمان فرستاد. او در آلمان با تقي اراني و گروه ديگري از روشنفكران متمايل به چپ آشنا شد و به همين دليل شهريهاش پيش از پايان تحصيلات قطع شد و ناچار، به ايران بازگشت. ملكي تحصيل خود را در دانشسراي عالي تهران ادامه داد و همزمان به حلقه ياران دكتر اراني (كه او هم به ايران بازگشته بود) پيوست. ملكي در سال 1316 به همراه گروهي از روشنفكران و فعالان چپگرا، معروف به 53 نفر، بازداشت و زنداني شد. او پس از شهريور 1320 به همراه ساير اعضاي گروه از زندان رهايي يافت و مدتي پس از تشكيل حزب توده به آن پيوست. او و عده ديگري از اصلاحطلبان درون حزب در جريان غائله آذربايجان نسبت به مواضع رهبري حزب مسئلهدار شدند و سرانجام از حزب توده انشعاب كردند. ملكي مدتي بعد از طريق همكاري با روزنامه شاهد با مظفر بقايي آشنا شد. آنها در جريان نهضت ملي به اتفاق حزب زحمتكشان مردم ايران را تشكيل دادند، هر چند با جدا شدن بقايي از مصدق، ملكي نيز به همراه همفكرانش در حزب زحمتكشان انشعاب كردند و به «نيروي سوم» شهرت يافتند. ملكي در پي كودتاي 28 مرداد 1332 بازداشت و زنداني شد. او پس از رهايي از زندان به انتشار نشرياتي تئوريك به نامهاي «نبرد زندگي» و «علم زندگي» پرداخت اما پس از به قدرت رسيدن علي اميني (1340) بار ديگر به صحنه سياست بازگشت و جامعه سوسياليستهاي نهضت ملي ايران را بنياننهاد. مخالفت رهبران جبهه ملي دوم از پذيرش تقاضاي عضويت جامعه سوسياليستها در آن جبهه، با انتقاد دكتر مصدق (كه در احمدآباد دوران تبعيد را ميگذراند) روبرو شد. جامعه سوسياليستها، به نوشته دكتر محمدعلي همايون كاتوزيان، در جريان وقايع 15 خرداد شركت داشت: «جامعه سوسياليستها رسماً و با اخذ تصميم صريح در اين قيام شركت كرد و به همين جهت هم سال بعد ملكي و چند تن ديگر از اعضاي رهبري اين جامعه توقيف و محاكمه شدند، دادستان نظامي (كه در آن تاريخ سرتيپ فرسيو معروف بود) از جمله اسنادي كه بر ضد آنان رو كرده بود، اعلاميهاي در پشتيباني از قيام 15 خرداد بود.» («خاطرات سياسي خليل ملكي» نقل شده در «محاكمات سياسي در ايران» بهروز طيراني)
محاكمه
محاكمه ملكي و يارانش از 16 بهمن 1344 (حدود 5 ماه و نيم پس از بازداشت) در شعبه سوم دادگاه عادي دادسراي ارتش به رياست سرهنگ آريننژاد آغاز شد. جريان محاكمه پس از 5 جلسه به دليلي نامعلوم متوقف و دوباره از 5 اسفند از سر گرفته شد. روزنامهها تنها بخشي از دفاعيات ملكي و پاسخ دادستان ارتش را منتشر كردند. به اين ترتيب نه ادعانامه دادستان كه مبناي محاكمه بود و نه دفاعيات سه متهم ديگر انتشار نيافت. جلال آلاحمد كه توانسته بود با دشواري در جلسات دادگاه حضور يابد، متن دفاعيات ملكي را كه روزنامهها منتشر كردند مخدوش و تحريف شده ناميده است. به نوشته او روشنفكران با محاكمه ملكي برخوردي بسيار سرد داشتهاند و حتي دوستان و همفكرانش زحمت و خطر حضور در دادگاه را بر خود هموار نكردهاند: «در روزهاي محاكمه گاهي دوستان مشترك تلفني خبري ميگرفتند. لابد دلشان شور ميزد يا از وجدانشان خجالت ميكشيدند. اما حالش را نداشتند –يا وقتش را- كه به پاي خود بيايند و شاهد آن ماجرا باشند كه چه تلخ بود و چه غمانگيز. عمري بابت اصول بزني و بخوري و آن وقت در دادگاه حتي ارضايي را نداشته باشي كه بازيگري در تماشاخانهاي [دارد]. آيا راستي همه چيز چنين بيمعني شده است؟... تا آخر آن محاكمه نه ما فهميديم و نه دادرسان و نه حتي خوانندگان متن دستبرده مدافعات ملكي (كه از 12-11 اسفند 44 تا اواخرش در دوقلوهاي عصر (كيهان و اطلاعات) درآمد) كه چرا و به چه جرمي حضرات را محاكمه ميكردند؟ به جرم اعتقاد به سوسياليسم كه حكومت اين همه ازش دم ميزد؟ و يا چه جرم ديگري كه اطلاق دهانپركن «قيام بر عليه حكومت» را به آن چسبانده بودند». البته آلاحمد فوراً نظر خودش را اضافه ميكند كه سبب محاكمه، نقش جامعه سوسياليستها در تشكيل جبهه ملي سوم بوده است.
نتيجه اين دادگاه عجيب سه سال زندان براي ملكي، 18 ماه براي شايان و شانسي و 12 ماه براي سرشار بود. ملكي حدود يكسال و نيم بعد تحت فشار افكار عمومي غرب آزاد شد اما زياد زنده نماند و در مردادماه 1348 درگذشت.
خليل ملكي، يكي از رهبران جامعه سوسياليستهاي نهضت ملي ايران، روز 24 اسفند 1344 توسط يك دادگاه نظامي به سه سال زندان محكوم شد. او اواخر مرداد همان سال به همراه سه تن از همفكرانش به نامهاي عليجان شانسي، ميرحسين سرشار و رضا شايان دستگير و به اتهام اقدام عليه امنيت كشور محاكمه شد. تشكيل جامعه سوسياليستها، محصول فضاي نسبتاً باز سالهاي 1339 تا 1342 بود كه حكومت پهلوي تحت فشار كندي و دولت آمريكا به آن تن داد. گروهي عقيده دارند سبب اصلي دستگيري و محاكمه ملكي و يارانش در سال 1344 نقشي بود كه آنها در تشكيل جبههملي سوم ايفاء كردند. جلال آلاحمد در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» اين موضوع را چنين شرح داده است: «ما به طور خصوصي ميدانستيم كه آن محاكمه صرفاً به خاطر خفه كردن جبهه ملي سوم بود در نطفهاش -كه ملكي و جامعه سوسياليستها محرك اصلي انعقادش بودند- و اعلاميه وجودياش با شركت تمام احزاب وابسته به نهضت ملي در تيرماه 1344 مخفيانه منتشر شد و به همراهش نامهاي سرگشاده به اوتانت (دبيركل سازمان ملل) درباره غصب حقوق مردم و هتك آزاديهاي سياسي و ديگر قضايا...». اما عدهاي ديگر (مانند همايون كاتوزيان) محاكمه ملكي را با مواضع جامعه سوسياليستها در قبال حوادث 15 خرداد مربوط ميدانند.
فعاليتها
خليل ملكي در سال 1280 شمسي به دنيا آمد و در تبريز و تهران تحصيل كرد. او از جمله محصّلاني بود كه دولت ايران در سال 1307 براي تحصيل به آلمان فرستاد. او در آلمان با تقي اراني و گروه ديگري از روشنفكران متمايل به چپ آشنا شد و به همين دليل شهريهاش پيش از پايان تحصيلات قطع شد و ناچار، به ايران بازگشت. ملكي تحصيل خود را در دانشسراي عالي تهران ادامه داد و همزمان به حلقه ياران دكتر اراني (كه او هم به ايران بازگشته بود) پيوست. ملكي در سال 1316 به همراه گروهي از روشنفكران و فعالان چپگرا، معروف به 53 نفر، بازداشت و زنداني شد. او پس از شهريور 1320 به همراه ساير اعضاي گروه از زندان رهايي يافت و مدتي پس از تشكيل حزب توده به آن پيوست. او و عده ديگري از اصلاحطلبان درون حزب در جريان غائله آذربايجان نسبت به مواضع رهبري حزب مسئلهدار شدند و سرانجام از حزب توده انشعاب كردند. ملكي مدتي بعد از طريق همكاري با روزنامه شاهد با مظفر بقايي آشنا شد. آنها در جريان نهضت ملي به اتفاق حزب زحمتكشان مردم ايران را تشكيل دادند، هر چند با جدا شدن بقايي از مصدق، ملكي نيز به همراه همفكرانش در حزب زحمتكشان انشعاب كردند و به «نيروي سوم» شهرت يافتند. ملكي در پي كودتاي 28 مرداد 1332 بازداشت و زنداني شد. او پس از رهايي از زندان به انتشار نشرياتي تئوريك به نامهاي «نبرد زندگي» و «علم زندگي» پرداخت اما پس از به قدرت رسيدن علي اميني (1340) بار ديگر به صحنه سياست بازگشت و جامعه سوسياليستهاي نهضت ملي ايران را بنياننهاد. مخالفت رهبران جبهه ملي دوم از پذيرش تقاضاي عضويت جامعه سوسياليستها در آن جبهه، با انتقاد دكتر مصدق (كه در احمدآباد دوران تبعيد را ميگذراند) روبرو شد. جامعه سوسياليستها، به نوشته دكتر محمدعلي همايون كاتوزيان، در جريان وقايع 15 خرداد شركت داشت: «جامعه سوسياليستها رسماً و با اخذ تصميم صريح در اين قيام شركت كرد و به همين جهت هم سال بعد ملكي و چند تن ديگر از اعضاي رهبري اين جامعه توقيف و محاكمه شدند، دادستان نظامي (كه در آن تاريخ سرتيپ فرسيو معروف بود) از جمله اسنادي كه بر ضد آنان رو كرده بود، اعلاميهاي در پشتيباني از قيام 15 خرداد بود.» («خاطرات سياسي خليل ملكي» نقل شده در «محاكمات سياسي در ايران» بهروز طيراني)
محاكمه
محاكمه ملكي و يارانش از 16 بهمن 1344 (حدود 5 ماه و نيم پس از بازداشت) در شعبه سوم دادگاه عادي دادسراي ارتش به رياست سرهنگ آريننژاد آغاز شد. جريان محاكمه پس از 5 جلسه به دليلي نامعلوم متوقف و دوباره از 5 اسفند از سر گرفته شد. روزنامهها تنها بخشي از دفاعيات ملكي و پاسخ دادستان ارتش را منتشر كردند. به اين ترتيب نه ادعانامه دادستان كه مبناي محاكمه بود و نه دفاعيات سه متهم ديگر انتشار نيافت. جلال آلاحمد كه توانسته بود با دشواري در جلسات دادگاه حضور يابد، متن دفاعيات ملكي را كه روزنامهها منتشر كردند مخدوش و تحريف شده ناميده است. به نوشته او روشنفكران با محاكمه ملكي برخوردي بسيار سرد داشتهاند و حتي دوستان و همفكرانش زحمت و خطر حضور در دادگاه را بر خود هموار نكردهاند: «در روزهاي محاكمه گاهي دوستان مشترك تلفني خبري ميگرفتند. لابد دلشان شور ميزد يا از وجدانشان خجالت ميكشيدند. اما حالش را نداشتند –يا وقتش را- كه به پاي خود بيايند و شاهد آن ماجرا باشند كه چه تلخ بود و چه غمانگيز. عمري بابت اصول بزني و بخوري و آن وقت در دادگاه حتي ارضايي را نداشته باشي كه بازيگري در تماشاخانهاي [دارد]. آيا راستي همه چيز چنين بيمعني شده است؟... تا آخر آن محاكمه نه ما فهميديم و نه دادرسان و نه حتي خوانندگان متن دستبرده مدافعات ملكي (كه از 12-11 اسفند 44 تا اواخرش در دوقلوهاي عصر (كيهان و اطلاعات) درآمد) كه چرا و به چه جرمي حضرات را محاكمه ميكردند؟ به جرم اعتقاد به سوسياليسم كه حكومت اين همه ازش دم ميزد؟ و يا چه جرم ديگري كه اطلاق دهانپركن «قيام بر عليه حكومت» را به آن چسبانده بودند». البته آلاحمد فوراً نظر خودش را اضافه ميكند كه سبب محاكمه، نقش جامعه سوسياليستها در تشكيل جبهه ملي سوم بوده است.
نتيجه اين دادگاه عجيب سه سال زندان براي ملكي، 18 ماه براي شايان و شانسي و 12 ماه براي سرشار بود. ملكي حدود يكسال و نيم بعد تحت فشار افكار عمومي غرب آزاد شد اما زياد زنده نماند و در مردادماه 1348 درگذشت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی