رسيدن اتابك
ميرزا علياصغرخان امينالسلطان، اتابك اعظم، كه براي به عهده گرفتن صدارت محمدعليشاه از اروپا فراخوانده شده بود، روز 30 فروردين 1286 با كشتي به بندر انزلي رسيد اما مجاهدان مشروطهخواه جلوي پياده شدن او را گرفتند. امينالسلطان هم در دوران استبداد ناصرالدينشاه و هم در عهد سلطنت مظفرالدينشاه سابقه صدارت داشت. او روابط صميمانهاي با روسها به هم زده بود و به لطف دستودلبازي ومردمداري، در ميان دولتمردان، بازرگانان، درباريان و علما نيز بسياري هوادار او بودند. اما در عوض آزاديخواهان و هواداران مشروطه به او بسيار بدگمان بودند. اتابك، به عقيده گروه اخير، عامل سياست روسيه بود و با گرفتن قرضهاي پياپي از آن كشور خزانه مملكت را ويران كرده بود. به نوشته احمد كسروي در «تاريخ مشروطه ايران»، نمايندگان مجلس از زماني كه زمزمه بازگشت اتابك آغاز شد، دستكم دو بار در مورد او به گفتگو نشستند «يكي در نشست شانزدهم فروردين (22 صفر) كه يكي از نمايندگان (گويا تقيزاده) ناخشنودي از آمدن او نموده، پيشنهاد كرد مجلس قانوني بگذارد كه كساني كه نادرستي با كشور كردهاند نبايد به سر كار آيند، و در اينباره تندي نشان داد. ديگري در نشست بيستوسوم فروردين (29 صفر) كه چون سخن از بدخواهي وزيران ميرفت نام اتابك نيز به ميان آمد و يكي از نمايندگان آذربايجان (باز گويا تقيزاده) او را فروشنده ايران خواند و تنديهايي درباره آمدن او به ايران نمود و يك دسته از نمايندگان با وي همآواز شدند. شادروان طباطبايي نيز به سخن آمده گفت: «بعد از اينكه ميرزا علياصغرخان وارد اين مملكت شد بايد گفت فعليالايران السلام». برخي روزنامههاي اروپايي نيز بدبيني مينمودند. از روزنامههاي فارسي، نخست «حبلالمتين» كلكته گفتاري را از روزنامه «هرالد» انگليسي ترجمه كرد و خود هم بدبينيها نمود.»
انتظار
جو بدبيني شديدي كه عليه امينالسلطان وجود داشت چنان بود كه مجاهدان قفقازي كوشيدند او را (كه از باكو عازم ايران بود) به قتل برسانند. اما آنها به اشتباه مهندسي به نام عباسخان را كه به اتابك شباهت داشت از پا درآوردند. آنچه كسروي در كتاب «تاريخ مشروطه» در مورد مخالفت تقيزاده با اتابك نوشته است با گفتههاي خود تقيزاده در تقريراتش مطابقت دارد: «من خيلي تند بودم، به حد افراط. با او مخالفت كردم. او هم هزار تا عمّال داشت. پولدار بود. صنيعالدوله رئيس مجلس، مخبرالسلطنه، حاجي امينالضرب و معينالتجّار همه به سوي او رفتند. از يك طرف هم با سيدعبدالله بهبهاني كه ستون كار بود نزديكي پيدا كرد.» («زندگي طوفاني» خاطرات سيدحسن تقيزاده)
روز سيام فروردين كه اتابك و همراهانش با كشتي زرهپوش روسي به انزلي وارد شد، كالسكه و قزاقهايي كه محمدعليشاه به پيشواز فرستاده بود، انتظار او را ميكشيدند. اما از سوي ديگر مجاهدان انزلي نيز گرد آمده ميكوشيدند از پياده شدن اتابك جلوگيري كنند. قزاقها يك بار توانستند اتابك را از كشتي پياده كنند و بر كالسكه بنشانند، اما كشاكشي كه بلافاصله با مجاهدان درگرفت، باعث شد اتابك بار ديگر به كشتي باز گردد. سپهدار رشتي كه حكمران گيلان بود با تلگراف شرايط را به دربار آگاهي داد. از سوي ديگر انجمن مشروطهخواهان رشت نيز چهار نماينده مجلس (مستشارالدوله، تقيزاده، ميرزا فضلعلي و وكيلالتجّار) را براي مخابره حضوري به تلگرافخانه فراخواند.
محمدعلي شاه همان روز سيد عبدالله بهبهاني، سيد محمد طباطبايي و شيخ فضلالله را به نشستي در دربار فراخواند و با آنها به گفتگو و وعده پرداخت. آن چهار نماينده مجلس هم كه توسط انجمن رشت به تلگرافخانه فراخوانده شده بودند، ترجيح دادند موضوع را در نشست مجلس مطرح كنند. اما اينبار جوّ مجلس به نفع اتابك بود و نتيجه گفتگو اين شد كه مجلس تلگرافي به انجمن رشت بفرستد تا اجازه ورود امينالسلطان داده شود. علما نيز تلگراف مشابهي فرستادند و مشكل پياده شدن اتابك و راهي شدنش به سوي پايتخت حل شد.
سرانجام
امينالسلطان چند روز پس از ورود به تهران به صدارت منصوب شد. مجلس در اين هنگام مشغول آماده كردن متمم قانون اساسي بود كه در واقع موارد اصلي آن را شامل ميشد. طباطبايي، بهبهاني و شيخ فضل الله نوري بر تدوين اين متمم نظارت داشتند. نخستين اختلاف ميان آنها، بر سر شيوه و ميزان نفوذ و نظارت شريعت بر مفاد قانون در گرفت كه به دعواي مشروطه و مشروعه شهرت يافت. بر اساس نسخه اوليه متمم كه با الهام گرفتن از قانون اساسي بلژيك تهيه شده بود، شاه ميبايست در برابر نمايندگان مجلس نسبت به وفاداري به مشروطه سوگند بخورد و بودجه دربار به تصويب مجلس برسد. خويشاوندان درجه يك شاه نيز از حضور در كابينه منع ميشدند.
اين متمم بخش اعظم قدرت را در مجلس متمركز ميكرد و بديهي بود كه شاه به راحتي به اين امر تن نميدهد. اتابك كه سياستمداري دنيا ديده و سردوگرم چشيده بود، بر سر افزايش نقش دولت با مجلسيان به چانهزني پرداخت. همراهي و همدلي سيدعبدالله بهبهاني نيز كه از سويي يار ديرين اتابك بود و از سوي ديگر ميان مشروطهخواهان اعتبار و نفوذ داشت، كمك ميكرد كه طرفين به مصالحهاي نزديك شوند كه غرش تپانچه عباسآقا تبريزي برخاست و به زندگي اتابك پايان داد.
غروب روز هشتم شهريور 1286 اتابك و سيدعبدالله يكي از جلسات مشورتي مجلس بهارستان را ترك ميكردند كه جواني آذري سه گلوله تپانچه به سوي اتابك شليك كرد و او را از پا در آورد. بعدها حيدرخان عمواغلي، از انقلابيون قفقاز، پذيرفت كه در طراحي سوءقصد به اتابك نقش داشته است و عباسآقا را آماده اين كار كرده است. حيدرخان ادعا كرده كه تقيزاده نيز در اين كار دست داشته، هرچند تقيزاده خود اين امر را تكذيب كرده است. هر چه بود، قتل اتابك آخرين اميد تفاهم ميان مشروطهخواهان و شاه را از ميان برد و جريان حوادث را به سوي كودتاي محمدعليشاه و به توپ بسته شدن مجلس شتاب داد.
ميرزا علياصغرخان امينالسلطان، اتابك اعظم، كه براي به عهده گرفتن صدارت محمدعليشاه از اروپا فراخوانده شده بود، روز 30 فروردين 1286 با كشتي به بندر انزلي رسيد اما مجاهدان مشروطهخواه جلوي پياده شدن او را گرفتند. امينالسلطان هم در دوران استبداد ناصرالدينشاه و هم در عهد سلطنت مظفرالدينشاه سابقه صدارت داشت. او روابط صميمانهاي با روسها به هم زده بود و به لطف دستودلبازي ومردمداري، در ميان دولتمردان، بازرگانان، درباريان و علما نيز بسياري هوادار او بودند. اما در عوض آزاديخواهان و هواداران مشروطه به او بسيار بدگمان بودند. اتابك، به عقيده گروه اخير، عامل سياست روسيه بود و با گرفتن قرضهاي پياپي از آن كشور خزانه مملكت را ويران كرده بود. به نوشته احمد كسروي در «تاريخ مشروطه ايران»، نمايندگان مجلس از زماني كه زمزمه بازگشت اتابك آغاز شد، دستكم دو بار در مورد او به گفتگو نشستند «يكي در نشست شانزدهم فروردين (22 صفر) كه يكي از نمايندگان (گويا تقيزاده) ناخشنودي از آمدن او نموده، پيشنهاد كرد مجلس قانوني بگذارد كه كساني كه نادرستي با كشور كردهاند نبايد به سر كار آيند، و در اينباره تندي نشان داد. ديگري در نشست بيستوسوم فروردين (29 صفر) كه چون سخن از بدخواهي وزيران ميرفت نام اتابك نيز به ميان آمد و يكي از نمايندگان آذربايجان (باز گويا تقيزاده) او را فروشنده ايران خواند و تنديهايي درباره آمدن او به ايران نمود و يك دسته از نمايندگان با وي همآواز شدند. شادروان طباطبايي نيز به سخن آمده گفت: «بعد از اينكه ميرزا علياصغرخان وارد اين مملكت شد بايد گفت فعليالايران السلام». برخي روزنامههاي اروپايي نيز بدبيني مينمودند. از روزنامههاي فارسي، نخست «حبلالمتين» كلكته گفتاري را از روزنامه «هرالد» انگليسي ترجمه كرد و خود هم بدبينيها نمود.»
انتظار
جو بدبيني شديدي كه عليه امينالسلطان وجود داشت چنان بود كه مجاهدان قفقازي كوشيدند او را (كه از باكو عازم ايران بود) به قتل برسانند. اما آنها به اشتباه مهندسي به نام عباسخان را كه به اتابك شباهت داشت از پا درآوردند. آنچه كسروي در كتاب «تاريخ مشروطه» در مورد مخالفت تقيزاده با اتابك نوشته است با گفتههاي خود تقيزاده در تقريراتش مطابقت دارد: «من خيلي تند بودم، به حد افراط. با او مخالفت كردم. او هم هزار تا عمّال داشت. پولدار بود. صنيعالدوله رئيس مجلس، مخبرالسلطنه، حاجي امينالضرب و معينالتجّار همه به سوي او رفتند. از يك طرف هم با سيدعبدالله بهبهاني كه ستون كار بود نزديكي پيدا كرد.» («زندگي طوفاني» خاطرات سيدحسن تقيزاده)
روز سيام فروردين كه اتابك و همراهانش با كشتي زرهپوش روسي به انزلي وارد شد، كالسكه و قزاقهايي كه محمدعليشاه به پيشواز فرستاده بود، انتظار او را ميكشيدند. اما از سوي ديگر مجاهدان انزلي نيز گرد آمده ميكوشيدند از پياده شدن اتابك جلوگيري كنند. قزاقها يك بار توانستند اتابك را از كشتي پياده كنند و بر كالسكه بنشانند، اما كشاكشي كه بلافاصله با مجاهدان درگرفت، باعث شد اتابك بار ديگر به كشتي باز گردد. سپهدار رشتي كه حكمران گيلان بود با تلگراف شرايط را به دربار آگاهي داد. از سوي ديگر انجمن مشروطهخواهان رشت نيز چهار نماينده مجلس (مستشارالدوله، تقيزاده، ميرزا فضلعلي و وكيلالتجّار) را براي مخابره حضوري به تلگرافخانه فراخواند.
محمدعلي شاه همان روز سيد عبدالله بهبهاني، سيد محمد طباطبايي و شيخ فضلالله را به نشستي در دربار فراخواند و با آنها به گفتگو و وعده پرداخت. آن چهار نماينده مجلس هم كه توسط انجمن رشت به تلگرافخانه فراخوانده شده بودند، ترجيح دادند موضوع را در نشست مجلس مطرح كنند. اما اينبار جوّ مجلس به نفع اتابك بود و نتيجه گفتگو اين شد كه مجلس تلگرافي به انجمن رشت بفرستد تا اجازه ورود امينالسلطان داده شود. علما نيز تلگراف مشابهي فرستادند و مشكل پياده شدن اتابك و راهي شدنش به سوي پايتخت حل شد.
سرانجام
امينالسلطان چند روز پس از ورود به تهران به صدارت منصوب شد. مجلس در اين هنگام مشغول آماده كردن متمم قانون اساسي بود كه در واقع موارد اصلي آن را شامل ميشد. طباطبايي، بهبهاني و شيخ فضل الله نوري بر تدوين اين متمم نظارت داشتند. نخستين اختلاف ميان آنها، بر سر شيوه و ميزان نفوذ و نظارت شريعت بر مفاد قانون در گرفت كه به دعواي مشروطه و مشروعه شهرت يافت. بر اساس نسخه اوليه متمم كه با الهام گرفتن از قانون اساسي بلژيك تهيه شده بود، شاه ميبايست در برابر نمايندگان مجلس نسبت به وفاداري به مشروطه سوگند بخورد و بودجه دربار به تصويب مجلس برسد. خويشاوندان درجه يك شاه نيز از حضور در كابينه منع ميشدند.
اين متمم بخش اعظم قدرت را در مجلس متمركز ميكرد و بديهي بود كه شاه به راحتي به اين امر تن نميدهد. اتابك كه سياستمداري دنيا ديده و سردوگرم چشيده بود، بر سر افزايش نقش دولت با مجلسيان به چانهزني پرداخت. همراهي و همدلي سيدعبدالله بهبهاني نيز كه از سويي يار ديرين اتابك بود و از سوي ديگر ميان مشروطهخواهان اعتبار و نفوذ داشت، كمك ميكرد كه طرفين به مصالحهاي نزديك شوند كه غرش تپانچه عباسآقا تبريزي برخاست و به زندگي اتابك پايان داد.
غروب روز هشتم شهريور 1286 اتابك و سيدعبدالله يكي از جلسات مشورتي مجلس بهارستان را ترك ميكردند كه جواني آذري سه گلوله تپانچه به سوي اتابك شليك كرد و او را از پا در آورد. بعدها حيدرخان عمواغلي، از انقلابيون قفقاز، پذيرفت كه در طراحي سوءقصد به اتابك نقش داشته است و عباسآقا را آماده اين كار كرده است. حيدرخان ادعا كرده كه تقيزاده نيز در اين كار دست داشته، هرچند تقيزاده خود اين امر را تكذيب كرده است. هر چه بود، قتل اتابك آخرين اميد تفاهم ميان مشروطهخواهان و شاه را از ميان برد و جريان حوادث را به سوي كودتاي محمدعليشاه و به توپ بسته شدن مجلس شتاب داد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی