چهارشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۴

شيوه رستاخيز

محمدرضاشاه پهلوي از روز 13 ارديبهشت 1354 تا 31 ارديبهشت در سفري به ونزوئلا، مكزيك و ايالات متحده آمريكا به سر مي‌برد. در اين ميان اسدالله علم، وزير وقت دربار كه در ايران مانده بود، در روز 21 ارديبهشت نامه‌اي به شاه نوشت و در مورد درستي شيوه انتخاباتي حزب رستاخيز ابراز ترديد كرد. تشكيل حزب واحد رستاخيز در اسفندماه 1353 به شكلي غيرمنتظره از سوي شاه اعلام شده بود. تشكيل اين حزب به معناي گذر از سيستم دو حزبي سابق به سيستم تك حزبي بود. بسياري از فعالان سياسي اميدوار بودند با تشكيل حزب رستاخيز امكان بيشتري براي مشاركت سياسي گروه‌هاي مختلف به وجود آيد، چرا كه پيوستن به اين حزب به معناي اعلام وفاداري به رژيم بود و به اين ترتيب مي‌شد رقابت‌هاي بيشتري را درون آن اجازه داد.
اما اين انتظار برآورده نشد. شايد نخستين موردي كه شيوه محدود كننده حزب رستاخيز را آشكار كرد، ماجراي انتخابات مجلسين در بهار 1354 بود. حزب رستاخيز تصميم گرفت در ازاي هر نماينده، به سه نامزد انتخاباتي خود اجازه رقابت دهد (بماند كه حتي همين رقابت محدود نيز بسيار مورد استقبال قرار گرفت). علم كه از قرار گرفتن هويدا (رقيب سياسي اصلي‌اش) در رأس حزب جديد سرخورده شده بود، در نامه 21 ارديبهشت خود به شاه نسبت به درستي اين شيوه ابراز ترديد كرد. بخش‌هايي از اين نامه كه در كتاب يادداشت‌هاي او نقل شده، چنين است:
«پيشواي بزرگ من!
با اين كه غلام سعي مي‌كنم در اين گونه مسافرت‌هاي خسته‌‌كننده شاهنشاه محبوب معظم خود حتي‌المقدور مصدع و مزاحم اوقات مبارك نباشد، اما گاهي وظيفه غلامي برخلاف ميل باطني غلام است.
موضوعي كه به عرض خاكپاي مبارك مي‌رساند، صرفاً جنبه گزارش دارد و آن اين است كه در اين دو سه روزه كه سياست انتخاباتي حزب اعلام شده، رويه حزب در اين مورد مورد گفتگوهاي زياد است: عده‌اي معتقد هستند كه اين عمل به اين صراحت و سلكسيون (انتخاب) كانديداهاي انتخاباتي خيلي از مشكلات را حل مي‌كند و ديگر اشخاص ناباب فرصت ميدان‌داري و گول زدن مردم را ندارند. اما عده‌اي ديگر معتقد هستند كه سلكسيون افراد به اين صراحت، خلاف اصل است كه ولو به ظاهر بايد رعايت آن بشود. يعني به اين صورت، انتخابات arbitraire [دلبخواهي، مستبدانه] مي‌شود و شايد انعكاس آن در دنيا نامناسب باشد و بهتر اين بود كه همين سلكسيون به صورت مخفي مي‌بود. حزب فقط شرايطي از قبيل عدم سوءپيشينه و شناسايي در محل و غيره را مي‌گذاشت كه معمول و متعارف دنيا است. بعد هم اين عجله در ثبت نام كه بايد تا 23 ارديبهشت باشد و معني ثانوي آن محروميت يك عده‌اي است كه در اين مهلت اقدامي ننموده‌اند، باز هم خلاف اصل است. چون اين مسئله به صورت حاد مورد بحث است -و چه خوب است كه اين طور است، زيرا نشانه علاقه مردم به رويه حزب مي‌باشد- غلام لازم ديد جريان را به عرض خاكپاي مبارك برساند. به خصوص كه قطعاً در آمريكا در مصاحبه‌هاي مطبوعاتي اين سئوال در پيشگاه مبارك مطرح خواهد گرديد.
در مورد عده‌اي كه بايد قضاوت در مورد محبوبيت كانديداها هم بكنند، بحث زياد است كه يك عده ده نفري چطور ممكن است به خودشان اجازه بدهند (ولو واقعاً بدانند) كه شخصي را در جامعه قضاوت بكنند و اين باز هم همان مسئله بند الف و ب و ج سابق را پيش مي‌آورد كه آن هم خلاف اصل است (اشاره به طرح دولت ساعد مراغه‌اي در سال 1328 براي تصفيه كارمندان دولت).
آنچه بعد از شنيدن همه اين صحبت‌ها به عقل ناقص و قاصر غلام شاهنشاه مي‌رسد اين است كه اين رويه حزب در تعيين كانديداي خودش مي‌باشد كه از طرف مراجع عالي حزب بايد به مردم معرفي شوند و سعي مي‌شود كه حتي‌الامكان عناصر ناباب نباشند وگرنه اين رويه، مشي انتخاباتي دولت نيست بلكه هر كس خودش را كانديدا كند (با توجه به اينكه همه ايراني‌ها عضو اين حزب جامعه‌گير مي‌باشند) همين‌قدر كه پيشينه سياسي يا قضايي نامناسب نداشته باشد، آزاد در فعاليت خواهد بود و چه بسا كه از بين همين اشخاص هم كانديدايي انتخاب شوند و خلاصه هيچ ايراني محروم از حق انتخاب شدن نيست.
غلام لازم دانست در آستانه سفر موكب مبارك به آمريكا خاطر خطير شاهنشاه محبوب معظم خود را از جريان آگاه سازد، چون اين جريان و اين بحث فعلاً بسيار گرم است و قطعاً در دنيا انعكاس عميق خواهد داشت. باعث تعجب خاطر مبارك خواهد شد كه چه اشخاصي براي پيشبرد كار حزب عميقاً بحث و دلسوزي مي‌كنند. از جمله علي اميني كه هر روز صبح مشتري تلفني غلام است كه اين كار چنين است و آن كار چنان نتيجه مي‌دهد و غيره و غيره و خيال مي‌كنند غلام فوري گوشي تلفن را برداشته و تمام نظرات آنها را به عرض خاكپاي مبارك مي‌رساند!»

اشاره علم به ابراز علاقه افرادي چون اميني به كار حزب رستاخيز نشان مي‌دهد كه آنها اميدوار بوده‌اند كه در غالب حزب بتوانند به فعاليت سياسي بازگردند. اما البته علم بلافاصله گوشزد مي‌كند كه «نظرات» آنها را به شاه منعكس نمي‌كرده (لابد به نظر او ارزشش را نداشته است).

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی