روابط با فرانسه
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي درگاه شاهزاده عباسميرزا (وليعهد و نايبالسلطنه فتحعليشاه قاجار) در كتاب «مآثر سلطانيه» پس از آنكه ذكر ماجراي نبردهاي عباسميرزا را به عقبنشيني او به جنوب پل خداآفرين و انتظار براي رسيدن قواي كمكي ميرساند، فصلي را تحت عنوان «بيان آمدن موسي ژوبر، ايلچي دولت فرانسه» آغاز ميكند كه اشاره به روابط ايران و فرانسه دارد.
روابط ايران و فرانسه در عهد قاجار پيشينه جالبي داشته است. به نوشته غلامحسينزرگرينژاد در حاشيه «مآثر سلطانيه»، اوليويه، فرستاده دولت فرانسه، در ربيعالاول 1211ه.ق. (سپتامبر 1796) وارد تهران شد و «با حاج ابراهيم خان كلانتر (وزير آغامحمدخان) ديدار كرد و نامه ريموند دورنيناك، سفير فوقالعاده دولت فرانسه در بابعالي (دربار عثماني) را تقديم كلانتر شيرازي كرد. در اين نامه دورنيناك خواستار تجديد روابط ديرينه ايران و فرانسه شده بود. اوليويه در اين مذاكرات ميكوشيد تا ضمن فراهم آوردن زمينههاي روابط سياسي و بازرگاني فرانسه با ايران، حاج ابراهيم خان و دربار ايران را از سياست توسعهطلبي روسها در گرجستان و قفقاز آگاه كند. به قرار گزارش اوليويه، صدراعظم ايران خطر روسها را بسيار ناچيز ميشمرد. از ديگر مسائلي كه اوليويه در اين ملاقات به طرح آن با كلانتر شيرازي پرداخت و صدراعظم نسبت به آن روي خوش نشان داد، ضرورت اتحاد ايران و عثماني بود. چند روز پس از اين ملاقات صدراعظم ايران پاسخ نامه دورنيناك را به اوليويه سپرد». دنبلي
انديشه اتحاد
تماس بعدي كه همزمان با درگيري طايفه وهابي با شيعيان در بغداد برقرار شد، در اواخر ذيحجه 1216ه.ق. صورت پذيرفت كه شخصي، گويا به نام «ملكشاه نظرزاده ميرداود زاورديان»، به دربار ايران آمد و «شرحي مبسوط به خط فرانسه اظهار و ادعاي رسالت از جانب آن دولت نموده... چون مقصود معلوم نبود (يعني هيچكس در دربار فتحعليشاه زبان فرانسه نميدانست)، اولياي دولت ايران ادعاي او را محض و دروغ پنداشته، التفاتي به حال او ننمودند». هنوز به درستي معلوم نيست كه اين شخص از سوي كنسول فرانسه در بغداد به دربار ايران آمده بود يا واقعاً حامل نامههايي از ناپلئون، امپراتور فرانسه، براي شاه ايران بود. پيداست وقوع چنين حوادثي باعث شد كه عباسميرزا به فكر تربيت جوانان زبانداني افتد كه به همه زبانهاي مرسوم در دنياي آن روز آگاهي داشته باشند و هر نامهاي را بتوانند بخوانند و به همان زبان پاسخ دهند.
دو سال بعد از اين حادثه، در سال 1218ه.ق. كه سپاه روسيه نخستين تعدي خود را در قفقاز شروع كرد، فتحعليشاه كه در جستجوي متحدي براي خود بود، از فتح مصر و ايتاليا توسط ناپلئون و پيشرويهاي او در اروپاي مركزي آگاه شد و به فكر اتحاد با امپراتور فرانسه افتاد. او يك سال بعد، هنگام لشكركشي به ايروان (كه ذكر آن در شمارههاي گذشته رفت) در اوچكليسا با داود، خليفه ارامنه ديدار كرد و اطلاعات بيشتري از ناپلئون به دست آورد. فتحعليشاه سرانجام در رمضان 1219ه.ق. نامهاي به ناپلئون نوشت، توسط سفير فرانسه در قسطنطنيه به زبان فرانسوي ترجمه كرد و براي امپراتور فرستاد. اين نامه در واقع پيشنهاد اتحاد دو كشور در برابر روسيه بود. ناپلئون اين پيشنهاد را پسنديد و ژوبر، مترجم و منشي دربار خود را براي كسب اطلاعات دقيقتر به ايران فرستاد.
سفر
«ژوبر براي پنهان ماندن از چشم جاسوسان انگليسي در 5 ذيحجه 1219ه.ق. (7 مارس 1805) پاريس را مخفيانه ترك گفت تا خود را به ايران برساند. او درباره دلايل عزيمت خود به ايران نوشته است كه چون نامه شاه ايران از طريق يك تاجر ارمني به پاريس رسيد و فتحعليشاه در آن نامه، پيشنهاد اتحاد ميان ايران و فرانسه را مطرح كرده بود، بنابراين به دستور ناپلئون روانه ايران شد... ژوبر به همراه يك راهنماي ارمني و يك مأمور عثماني وارد بايزيد شد تا از آن طريق رهسپار ايران شود. او در اين شهر ناگزير به ملاقات محمود پاشا رفت. پاشاي عثماني چون در ملاقات اول نتوانست به مقصد مسافرت ژوبر پي ببرد، ظاهراً با او خوشرفتاري كرد و حتي خود را از طرفداران پادشاه ايران نشان داد، اما كمي بعد راهنماي ارمني ژوبر را دستگير كرد و با شكنجه او دريافت كه ژوبر سفير فرانسه به دربار ايران است. محمودپاشا در ملاقات بعدي نيز به خوشرفتاري ظاهري با فرستاده ناپلئون به ايران ادامه داد و به هنگام خروج او از بايزيد، همراهاني نيز در كنار او گماشت. چون ژوبر از بايزيد خارج شد، همين همراهان وي را دستگير كرده و به بايزيد باز گرداندند. محمودپاشا اين بار مدعي شد كه دستور دستگيري ژوبر از قسطنطنيه رسيده است... ژوبر پس از دستگيري در سياهچالي زنداني شد.» (زرگرينژاد، حاشيه مآثر سلطانيه)
ژوبر سه ماه پس از گرفتار شدن در زندان بايزيد، از فرصتي كه شيوع بيماري طاعون در شهر به وجود آورده بود استفاده كرد و نامهاي را مخفيانه براي شاهزاده عباسميرزا فرستاد. هنگامي كه شاهزاده از ماجرا آگاه شد نامهاي براي يوسفپاشا، والي آناطولي شرقي نوشت و آزادي ژوبر را درخواست كرد. ژوبر در اجابت از اين درخواست عباسميرزا آزاد شد و سرانجام به ايران راه يافت.
اما پيش از رسيدن ژوبر به ايران، فتحعليشاه شخصي به نام ميرزا محمدرضا قزويني را كه از نجباي قزوين و وزير شاهزاده محمدعليميرزا دولتشاه، والي كردستان و كرمانشاه بود، به سمت ايلچي به دربار ناپلئون راهي كرد. قزويني بود كه معاهده فينكنشتاين را با دولت فرانسه به امضاء رساند. از سوي ديگر همين تلاشهاي دولت ايران براي نزديك شدن به فرانسه بود كه دولت انگلستان را نيز به صرافت برقراري روابط گرم با ايران انداخت.
عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي درگاه شاهزاده عباسميرزا (وليعهد و نايبالسلطنه فتحعليشاه قاجار) در كتاب «مآثر سلطانيه» پس از آنكه ذكر ماجراي نبردهاي عباسميرزا را به عقبنشيني او به جنوب پل خداآفرين و انتظار براي رسيدن قواي كمكي ميرساند، فصلي را تحت عنوان «بيان آمدن موسي ژوبر، ايلچي دولت فرانسه» آغاز ميكند كه اشاره به روابط ايران و فرانسه دارد.
روابط ايران و فرانسه در عهد قاجار پيشينه جالبي داشته است. به نوشته غلامحسينزرگرينژاد در حاشيه «مآثر سلطانيه»، اوليويه، فرستاده دولت فرانسه، در ربيعالاول 1211ه.ق. (سپتامبر 1796) وارد تهران شد و «با حاج ابراهيم خان كلانتر (وزير آغامحمدخان) ديدار كرد و نامه ريموند دورنيناك، سفير فوقالعاده دولت فرانسه در بابعالي (دربار عثماني) را تقديم كلانتر شيرازي كرد. در اين نامه دورنيناك خواستار تجديد روابط ديرينه ايران و فرانسه شده بود. اوليويه در اين مذاكرات ميكوشيد تا ضمن فراهم آوردن زمينههاي روابط سياسي و بازرگاني فرانسه با ايران، حاج ابراهيم خان و دربار ايران را از سياست توسعهطلبي روسها در گرجستان و قفقاز آگاه كند. به قرار گزارش اوليويه، صدراعظم ايران خطر روسها را بسيار ناچيز ميشمرد. از ديگر مسائلي كه اوليويه در اين ملاقات به طرح آن با كلانتر شيرازي پرداخت و صدراعظم نسبت به آن روي خوش نشان داد، ضرورت اتحاد ايران و عثماني بود. چند روز پس از اين ملاقات صدراعظم ايران پاسخ نامه دورنيناك را به اوليويه سپرد». دنبلي
انديشه اتحاد
تماس بعدي كه همزمان با درگيري طايفه وهابي با شيعيان در بغداد برقرار شد، در اواخر ذيحجه 1216ه.ق. صورت پذيرفت كه شخصي، گويا به نام «ملكشاه نظرزاده ميرداود زاورديان»، به دربار ايران آمد و «شرحي مبسوط به خط فرانسه اظهار و ادعاي رسالت از جانب آن دولت نموده... چون مقصود معلوم نبود (يعني هيچكس در دربار فتحعليشاه زبان فرانسه نميدانست)، اولياي دولت ايران ادعاي او را محض و دروغ پنداشته، التفاتي به حال او ننمودند». هنوز به درستي معلوم نيست كه اين شخص از سوي كنسول فرانسه در بغداد به دربار ايران آمده بود يا واقعاً حامل نامههايي از ناپلئون، امپراتور فرانسه، براي شاه ايران بود. پيداست وقوع چنين حوادثي باعث شد كه عباسميرزا به فكر تربيت جوانان زبانداني افتد كه به همه زبانهاي مرسوم در دنياي آن روز آگاهي داشته باشند و هر نامهاي را بتوانند بخوانند و به همان زبان پاسخ دهند.
دو سال بعد از اين حادثه، در سال 1218ه.ق. كه سپاه روسيه نخستين تعدي خود را در قفقاز شروع كرد، فتحعليشاه كه در جستجوي متحدي براي خود بود، از فتح مصر و ايتاليا توسط ناپلئون و پيشرويهاي او در اروپاي مركزي آگاه شد و به فكر اتحاد با امپراتور فرانسه افتاد. او يك سال بعد، هنگام لشكركشي به ايروان (كه ذكر آن در شمارههاي گذشته رفت) در اوچكليسا با داود، خليفه ارامنه ديدار كرد و اطلاعات بيشتري از ناپلئون به دست آورد. فتحعليشاه سرانجام در رمضان 1219ه.ق. نامهاي به ناپلئون نوشت، توسط سفير فرانسه در قسطنطنيه به زبان فرانسوي ترجمه كرد و براي امپراتور فرستاد. اين نامه در واقع پيشنهاد اتحاد دو كشور در برابر روسيه بود. ناپلئون اين پيشنهاد را پسنديد و ژوبر، مترجم و منشي دربار خود را براي كسب اطلاعات دقيقتر به ايران فرستاد.
سفر
«ژوبر براي پنهان ماندن از چشم جاسوسان انگليسي در 5 ذيحجه 1219ه.ق. (7 مارس 1805) پاريس را مخفيانه ترك گفت تا خود را به ايران برساند. او درباره دلايل عزيمت خود به ايران نوشته است كه چون نامه شاه ايران از طريق يك تاجر ارمني به پاريس رسيد و فتحعليشاه در آن نامه، پيشنهاد اتحاد ميان ايران و فرانسه را مطرح كرده بود، بنابراين به دستور ناپلئون روانه ايران شد... ژوبر به همراه يك راهنماي ارمني و يك مأمور عثماني وارد بايزيد شد تا از آن طريق رهسپار ايران شود. او در اين شهر ناگزير به ملاقات محمود پاشا رفت. پاشاي عثماني چون در ملاقات اول نتوانست به مقصد مسافرت ژوبر پي ببرد، ظاهراً با او خوشرفتاري كرد و حتي خود را از طرفداران پادشاه ايران نشان داد، اما كمي بعد راهنماي ارمني ژوبر را دستگير كرد و با شكنجه او دريافت كه ژوبر سفير فرانسه به دربار ايران است. محمودپاشا در ملاقات بعدي نيز به خوشرفتاري ظاهري با فرستاده ناپلئون به ايران ادامه داد و به هنگام خروج او از بايزيد، همراهاني نيز در كنار او گماشت. چون ژوبر از بايزيد خارج شد، همين همراهان وي را دستگير كرده و به بايزيد باز گرداندند. محمودپاشا اين بار مدعي شد كه دستور دستگيري ژوبر از قسطنطنيه رسيده است... ژوبر پس از دستگيري در سياهچالي زنداني شد.» (زرگرينژاد، حاشيه مآثر سلطانيه)
ژوبر سه ماه پس از گرفتار شدن در زندان بايزيد، از فرصتي كه شيوع بيماري طاعون در شهر به وجود آورده بود استفاده كرد و نامهاي را مخفيانه براي شاهزاده عباسميرزا فرستاد. هنگامي كه شاهزاده از ماجرا آگاه شد نامهاي براي يوسفپاشا، والي آناطولي شرقي نوشت و آزادي ژوبر را درخواست كرد. ژوبر در اجابت از اين درخواست عباسميرزا آزاد شد و سرانجام به ايران راه يافت.
اما پيش از رسيدن ژوبر به ايران، فتحعليشاه شخصي به نام ميرزا محمدرضا قزويني را كه از نجباي قزوين و وزير شاهزاده محمدعليميرزا دولتشاه، والي كردستان و كرمانشاه بود، به سمت ايلچي به دربار ناپلئون راهي كرد. قزويني بود كه معاهده فينكنشتاين را با دولت فرانسه به امضاء رساند. از سوي ديگر همين تلاشهاي دولت ايران براي نزديك شدن به فرانسه بود كه دولت انگلستان را نيز به صرافت برقراري روابط گرم با ايران انداخت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی