دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

عزيمت سفرا

به طوري كه در شماره گذشته از نظرتان گذشت، ميرزا ابوالحسن خان شيرازي (فرستاده فتحعلي‌شاه قاجار به انگلستان) در طول اقامت هفت‌ونيم ماهه خود در لندن، بسيار مورد توجه محافل و رسانه‌ها قرار گرفت و «نقل مجالس» شد. او در اين مدت پاي ثابت ميهماني‌هاي اشراف و اعضاي خانواده سلطنتي بريتانيا بود كه ابتدا از سر كنجكاوي و انجام وظيفه به او توجه نشان دادند اما به تدريج شيفته منش منحصر به فرد و شخصيت جذاب او شدند. «پرنس ويلز (وليعهد انگلستان) و همسرش كه جدا از هم زندگي مي‌كردند، هر كدام يك مجلس مهماني به افتخار ميرزا ابوالحسن برپا كردند. به همين ترتيب دوك يورك‌ و دوك كمبرلند و وزير امورخارجه و رؤساي كمپاني هند شرقي و بسياري از كسان ديگر، و از جمله معروف‌ترين خانم‌هاي لندن كه مهماني‌هايشان زبانزد بود. ميرزا ابوالحسن به همراهي دوستان و هواخواهانش منظماً به اپرا و تئاتر مي‌رفت. اسمش مرتباً در ستون اخبار محافل و مجامع در روزنامه‌ها ذكر مي‌شد. قدرت جاذبه‌اش طوري بود كه برگزاركنندگان مجالس خيريه و جمع‌آوري اعانه، با يا بدون اجازه او مدعي برخورداري از حمايتش مي‌شدند. او مدل نقاشان مينياتوريست، جان بيكن پيكرتراش و نيز دو نقاش چهره‌پرداز معروف آن زمان، تامس لارنس و سر ويليام بيچي قرار گرفت و اين هنرمندان تصوير و مجسمه‌اش را ساختند». («ايرانيان در ميان انگليسي‌ها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي – با كمي تغيير)
محبوبيت عظيم
ميرزا ابوالحسن اصولاً آدمي برون‌گرا و معاشرتي بود. او توانست به سرعت مقداري زبان انگليسي ياد بگيرد و در مهماني‌ها به اظهارنظر در مورد مسائل روز بپردازد. او در عين حال به حاضرجوابي شهره بود و داستان‌هاي بامزه‌اي از پاسخ‌هاي في‌البداهه‌اش نقل شده است. مثلاً مي‌گويند در يكي از مهماني‌ها از او پرسيدند: «راست است كه مردم ايران خورشيدپرستند»؟ و او پاسخ داد: «در ايران نه، اما در انگلستان اگر من اتفاقاً بتوانم خورشيد را ببينم، احتمالاً آن را خواهم پرستيد»! (كه اشاره‌اي بود ظريف به هواي گرفته و دائماً ابري انگلستان).
دنيس‌رايت در مورد دلايل پذيرفته شدن ميرزا ابوالحسن در جامعه آن روز لندن نوشته است: «كشف علل موفقيت ميرزا ابوالحسن در لندن دشوار نيست. اهميت زيادي كه در آن زمان دولت انگلستان براي دوستي با ايران قائل بود و اضافه بر آن، علاقه شخصي وزير امورخارجه به ايران مي‌بايستي درهاي زيادي را به روي ميرزا ابوالحسن گشوده باشد، مخصوصاً از اين جهت كه لرد ولزلي شخصاً آدمي اجتماعي و اهل معاشرت و مرد مورد توجه خانم‌ها بود. اما اين عامل را به تنهايي نمي‌توانيم موجب محبوبيت عظيم ميرزا ابوالحسن در انگلستان بدانيم. عوامل مؤثر ديگر را بايد در شخصيت زنده و پرتحرك خود او و قيافه جذاب و لباس پوشيدن متفاوتش جستجو كنيم. مطالبي كه روزنامه‌ها در مورد اين مرد «خوش‌سيما در جامه‌هاي فاخر» كه نماينده ايران افسانه‌اي دورافتاده بود مي‌نوشتند، كنجكاوي مردم را دامن مي‌زد، مخصوصاً كه شايع كرده بودند ميرزا ابوالحسن پدر شصت و سه فرزند است»!
ميرزا در واقع در آن هنگام تنها يك همسر و يك فرزند داشت كه در ايران به سر مي‌بردند. كسي كه تعداد زياد زنان و فرزندانش زبانزد شد، شخص فتحعلي‌شاه قاجار بود. رايت عقيده دارد نسبت دادن اين موضوع به ميرزا ابوالحسن در واقع ناشي از شيطنت جيمز موريه بوده است و او قصد داشته به اين ترتيب جذابيت ميرزا را در چشم بريتانيايي‌ها افزايش دهد.
وداع
ميرزا ابوالحسن سرانجام در اواسط ژوئيه 1810 لندن را براي بازگشت به ايران ترك كرد. از جمله موفقيت‌هاي او در اين سفر راضي كردن مقامات لندن به گماردن سفيري دائمي و مقيم در تهران بود. دولت انگليس سر گور اوزلي را براي اين سمت در نظر گرفت و او همراه ميرزا عازم مأموريت خود شد. جيمز موريه در روزي كه ميرزا و همراهانش لندن را ترك كردند (14 ژوئيه) در دفتر خاطرات خود نوشت: «تماشاي عواطف و احساسات ايرانيان به هنگام ترك لندن چندان عجيب نبود. بسياري از ايشان به هنگام وداع با دوستانشان و خدمتكاران خانه و اهل محل واقعاً اشك ريختند و به نحو نماياني متأسف بودند. ايشان در اندوه خود تنها نبودند، چون دوستانشان، مخصوصاً از طبقه نسوان، به همان اندازه متأثر به نظر مي‌رسيدند». تأكيد موريه بر اندوه بانوان، در واقع اشاره‌اي موزيانه به حادثه‌اي است كه در روز آخر اتفاق افتاد. ماجرا اين بود كه خدمتكار بيست‌ودو ساله اقامتگاه ايلچي به نام «سارا رنكين،» كه گويا دل ميرزا را ربوده بود، كوشيد با لباس مبدل و به عنوان ملوان به كشتي حامل سفرا وارد شود، اما سر گور اوزلي به هويت او پي برد و مانع شد. سارا نامه‌اي به لرد ولزلي نوشت و ادعا كرد از ميرزا حامله است. اين ادعا را با توجه به شرايطي كه ذكر آن رفت مي‌توان واقعي پنداشت، اما اقدام بعدي سارا آشكار مي‌كند كه او چندان هم صادق نبوده است. سارا مدتي بعد نامه‌اي همراه با عكس خود براي هارفورد جونز در تهران فرستاد و از او خواست آن را به فتحعلي‌شاه نشان دهد تا او ببيند كه دخترك «موجودي مورد پسند اعليحضرت» است و برايش اجازه سفر به ايران صادر كند!
ميرزا ابوالحسن در بازگشت به كشورش نامه‌اي از وزيرخارجه انگلستان خطاب به صدراعظم ايران همراه داشت كه در آن از كارداني، قدرت تشخيص و خوي آشتي‌جوي ميرزا ستايش و از خردمندي شاه در انتصاب فردي «چنين شايسته» سپاسگزاري شده بود. ميرزا ابوالحسن پس از اين سفر مأموريت‌هاي سياسي مهم ديگري به عهده گرفت و سرانجام به عنوان نخستين وزيرخارجه ايران انتخاب شد. او چند سال بعد بار ديگر به انگلستان سفر كرد، اما در سفر دوم از توجهات ويژه سفر اول خبري نبود. شرحي مختصر از زندگي ميرزا تا پايان عمر كه در عين حال مروري بر ادامه روابط ايران و انگليس هم خواهد بود، موضوع مقاله بعدي اين ستون است.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی