جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۴

سرنوشت اعتمادالدوله

يكي از موضوعات مهم دوران سلطنت فتحعلي‌شاه قاجار، ماجراي سقوط حاجي ابراهيم‌خان كلانتر (اعتمادالدوله) است كه در واقع سنت «وزيركشي» قاجارها با قتل او آقاز شد. حاجي ابراهيم‌خان از بزرگان شيراز بود كه در عصر حكومت زنديه مراحل ترقي را طي كرد و از آنجا كه چندي كلانتري شيراز را به عهده داشت، به حاجي ابراهيم‌خان كلانتر مشهور شد. عبدالرزاق مفتون دنبلي، مورخ رسمي دربار قاجار، در كتاب «مآثر سلطانيه» در مورد او چنين مي‌نويسد: «[حاجي ابراهيم‌خان] در بدايت دولت زنديه چندي به كدخدايي عمل و چندي به كلانتري شيراز پايه و محل يافته، تا زماني كه جعفرخان را زمام حكومت فارس به دست افتاد، موكب عزتش رو به ذروه (اوج) ترقي نهاد. روزگار جعفرخان سپري شد و نوبت سروري به پسرش لطفعلي‌خان رسيد. هنوز كارش استقلال نيافته [بود كه] حاجي ابراهيم‌خان در ازاي حقوق چندين ساله، به داعيه خودسري [و] به هوس برتري... جمعي از الوار را به نويد سيم و زر در مخالفت لطفعلي‌خان با خود شريك كرد كه در هنگام فرصت، جامه مهتري را از وي خلع و ريشه دولتش را به تيشه حق‌ناشناسي قلع نمايند».
خيانت
فرصتي كه حاجي ابراهيم‌خان در پي آن بود، در ذي‌الحجه 1205ه.ق. به دستش افتاد. لطفعلي‌خان از سال 1203 كه به جاي پدرش بر تخت نشست، همواره با حملات آقا محمدخان قاجار مواجه بود. او اواسط ذي‌الحجه 1205 شنيد كه آقا محمدخان به سوي آذربايجان تاخته و اصفهان را كه در آن هنگام مركز حكومتش بود، به بابا خان (فتحعلي‌شاه بعدي) سپرده است؛ بنابراين بر آن شد كه به سوي اصفهان لشكر كشد. لطفعلي‌خان شيراز را به حاجي ابراهيم‌خان سپرد و عازم اصفهان شد. او براي اينكه از وفاداري حاجي اطمينان داشته باشد، پسر و دو برادر او را با خود همراه برد. چنين بود كه حاجي ابراهيم‌خان فرصتي را كه در جستجوي آن بود به دست آورد. «همين كه اختيار شيراز به دست حاجي ابراهيم كلانتر افتاد، چون مي‌دانست كه لطفعلي‌خان بر نيات باطني او آگاهي يافته، از يك طرف در شيراز به دستگيري بزرگان خاندان زند پرداخت و از طرف ديگر عبدالرحيم‌خان، برادر خود را كه در اردوي لطفعلي‌خان بود به شوراندن لشكريان او واداشت. به اين ترتيب بيشتر همراهان لطفعلي‌خان كه كسانشان در شيراز مورد تهديد و تعرض كلانتر بودند، شبانه از قمشه (محل اردو) پراكنده شدند و لطفعلي‌خان به همين علت از جلوي آقا محمدخان منهزم گرديد و به شيراز برگشت، اما كلانتر و ياران او جوان رشيد زند را به شهر راه ندادند و او چاره‌اي نديد جز اينكه به جانب بوشهر رهسپار گردد. مصطفي‌خان دولو به شيراز آمد و از جانب آقا محمدخان حكومت آنجا را به كلانتر سپرد». (دهخدا)
اين اقدام حاج ابراهيم‌خان باعث شد آقا محمدخان به سادگي بر جنوب ايران سلطه پيدا كند و با برانداختن حكومت زندها، حوزه نفوذ و سلطنت خود را گسترش دهد. كلانتر شيرازي بعدها در ازاي خدمتي كه به آقا محمدخان كرده بود، مقام صدرات عظمي گرفت و به لقب «اعتمادالدوله» ملقب شد. «با وجود خوش‌خدمتي حاجي ابراهيم به آقا محمدخان، شاه قاجار كه نمي‌توانست سابقه خيانت عظيم حاجي را به ولينعمتش فراموش كند، همواره اعمال و رفتار او را زير نظر داشت و در لشكركشي‌ها هم حاجي را همراه خود مي‌برد تا مبادا دوباره فيلش ياد هندوستان كند و در غيبت او دست دوستي به دشمنانش بدهد». («هفت پادشاه» محمود طلوعي)
مكافات
حاجي ابراهيم‌خان كلانتر پس از مرگ آقا محمدخان، در به سلطنت رساندن فتحعلي‌شاه قاجار نقش درجه اول ايفاء كرد و توانست سمت صدراعظمي و لقب اعتمادالدوله را براي خود حفظ كند. او در دوران فتحعلي‌شاه به تدريج بر ميزان نفوذ و اقتدار خود افزود و فرزندان و بستگانش را بر ولايات دور و نزديك كشور حاكم كرد. اما همين بسط قدرت باعث شد كه بدگماني شاه قاجار نسبت به او تحريك شود و سرانجامي شوم برايش رقم بخورد.
به نوشته سر پرسي سايكس در كتاب «تاريخ ايران»: «فتحعلي‌شاه كه تاج و تخت خود را مديون حاجي ابراهيم‌خان مي‌دانست، بر اثر قدرت و نفوذ فوق‌العاده او دچار ترس و هراس شد. او ترسيد كه اين قدرت باعث خلعش از سلطنت گردد. به اين ترتيب تصميم گرفت به قدرت اين رجل «شاه‌ساز» خاتمه دهد». اما حضور فرزندان و بستگان حاجي در سمت‌ها و حكومت‌هاي مختلف و حساس در سراسر كشور، شاه را نگران مي‌كرد كه عزل يا قتل او فتنه‌ها در گوشه و كنار برانگيزد. شاه براي رفع اين خطر چاره‌اي انديشيد به اين ترتيب كه: «از بهر هر يك از خويشان او يك تن از غلامان جلادت شعار را معين فرمود و ايشان را در نهاني القاء كرد كه غره شهر ذي‌الحجه بساط زندگي حاجي‌ابراهيم را در خواهم نوشت و شما هر يك در كاشان و اصفهان و بروجرد و شيراز و ديگر بلاد مي‌بايد روز اول ذي‌الحجه برادران و فرزندان او را از پاي درآوريد».
چنين بود كه روز اول ذي‌الحجه 1215 (26 فروردين 1180ه.ش.) بخت حاجي ابراهيم‌خان كلانتر شيرازي، اعتمادالدوله، تيره شد. او را دستگير كردند و به طالقان فرستادند. حدود يك ماه بعد، به دستور شاه قاجار، چشم او را ميل كشيدند و زبانش بريدند و به قتلش رساندند. بيشتر فرزندان و بستگان او نيز سرنوشتي مشابه داشتند. اموال حاجي به نفع شاه ضبط شد و سمتش به ميرزا محمد شفيع آصف‌الدوله رسيد. «در مدت چهارده روز، پايه عزّ و جاهي كه آل برمك نديده بودند، چنان به ذل و خواري بدل شد كه تا دامن محشر در زمانه سمر شد». («مآثر سلطانيه»)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی