ميرزا و معاهده گلستان
از جمله حوادث مهمي كه پس از پايان مأموريت ميرزا ابوالحسن شيرازي در لندن براي او اتفاق افتاد، برقراري مستمري ماهانه مادامالعمري بود كه كمپاني هندشرقي به توصيه دولت انگلستان برايش در نظر گرفت. ميرزا پس از بازگشت به ايران مأموريتهاي سياسي متعددي انجام داد و سرانجام به عنوان نخستين وزيرخارجه دولت قاجار برگزيده شد، بنابراين وجود نامش در فهرست مستمريبگيران كمپاني هند شرقي اهميتي دوچندان مييابد. به نوشته دنيس رايت: «بر اساس معيارهاي آن زمان پرداخت وجه به يك فرد خارجي به منظور تأمين حسننيت او و مآلاً پيشبرد منافع بريتانيا به هيچوجه كار ناپسندي به شمار نميرفت و ترتيب محرمانهاي نبود... ظاهراً از ناحيه دربار ايران [نيز به اين موضوع] اعتراضي نشد و با آنكه گاهوبيگاه ترديدهايي نسبت به وفاداري ميرزا ابوالحسن به انگلستان در ذهن مقامات لندن پيدا ميشد، ميرزا تا زمان مرگش در سال 1846 (1262ه.ق.) حقوقبگير كمپاني هند شرقي باقي ماند». («ايرانيان در ميان انگليسيها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي - با اندكي تغيير)
از نگاه امروزي به راستي حيرتانگيز است كه يك نماينده عاليرتبه دولت ايران رسماً حقوقبگير كمپاني معروف بريتانيايي بوده است. شگفتانگيزتر آن است كه در اينجا از ترديد انگليسيها نسبت به «وفاداري» ميرزا به منافع آنها سخن رفته است اما نشانهاي از نگراني فتحعليشاه از عدم وفاداري او به منافع ايران ديده نميشود. به نظر نميرسد حتي «بر اساس معيارهاي آن زمان»، مثلاً يك ديپلمات بريتانيايي هم مجاز بوده باشد از بيگانگان مستمري مادامالعمر دريافت كند تا به منافع آنها وفادار بماند.
شرف
ميرزا ابوالحسن سرانجام پس از يك سفر دريايي هشتماهه، در ماه مارس 1811 (صفر 1226ه.ق.) به همراه سرگور اوزلي و همسرش به ايران رسيد. اوزلي كه به عنوان سفير دائمي و مقيم به دربار فتحعليشاه اعزام شده بود، به سرعت موافقت شاه را در مورد قرارداد اتّحاد جلب كرد و هنگامي كه ميخواست كار ميانجيگري ميان ايران و روسيه را آغاز كند، از شاه خواست ميرزا را در هيأت مذاكره كننده ايران به كار گيرد. «بدينسان گويي مقدّر بود ميرزا ابوالحسن يكي از امضاءكنندگان عهدنامه گلستان باشد كه در سال 1813 (1228ه.ق.) بين ايران و روسيه منعقد شد و طبق آن ايران قسمت عمدهاي از مستملكات خود را در قفقاز از دست داد». فتحعليشاه كه «در اثر تلقينات سر گور اوزلي» اميدوار بود روسها تحت فشار بريتانيا به بازگرداندن بخشي از اراضي از دست رفته ايران رضايت دهند، ميرزا ابوالحسن را براي مذاكره بر سر جزئيات نهايي توافق به روسيه فرستاد. اما انگليسيها بر خلاف آنچه وعده داده بودند فشار مؤثري به روسها نياوردند و ميرزا ناچار شد دست خالي به كشورش بازگردد. او از سنپطرزبورگ با زبان انگليسي مخصوص خود نامهاي به لرد «كاسلري» (جانشين لرد ولزلي و وزيرخارجه انگلستان به هنگام نگارش اين نامه در سال 1812) نوشت و در آن يادآور شد: «من حالا با دست خالي به ايران برگشت و نميدانم قبله عالم با من چه كرد. تقاضاي من از آن مقام اين است كه مرا فراموش نكرد، و فراموش نكرد كه من با برقراري صلح براي انگلستان چهكار كرد. شما اين را هم فراموش نكنيد كه به خاطر قسم به شرف يك مرد انگليس، قسم به شرف سفير انگليس و قولهاي حتمي كه در ايران (توسط سر گور اوزلي) به من داده شد از قبله عالم استدعا كرد صلح (با روسيه) را قبول كند. اگر اوضاع همينطور بماند كه حالا هست براي شرف انگلستان خيلي بد. من خيلي متأسف و فكر ميكنم به زودي روزي ميرسد كه چشمهاي شما باز شود و مصالح واقعي و ارزش دوستي پادشاه ايران را ديد».
سفر دوم
شش سال پس از اين ماجرا (كه شرح مفصلتر آن را وقتي كه به موضوع معاهده گلستان رسيديم، مرور خواهيم كرد)، ميرزا ابوالحسن براي دومينبار مأموريت يافت به انگلستان سفر كند. در طول اين سالها ناپلئون در جنگ واترلو شكست خورد و خطر فرانسه براي انگليس رنگ باخت، در نتيجه از اهميت ايران نيز در چشم بريتانياييها كاسته شد. آنها در سال 1814 با سپردن امر سفارت خود در تهران به يك كاردار، تغيير نگاهشان را نسبت به ايران نشان دادند. «همچنين هنوز مركب امضاي عهدنامه مفصل (اتحاد ايران و انگليس) خشك نشده بود كه انگليسيها از ترس رنجاندن روسها با اصرار خواستار تجديدنظر در عهدنامه و حذف موادي شدند كه آنان را به تربيت سپاهيان ايران متعهد ميساخت.
دولت ايران در چنين شرايطي تصميم گرفت بار ديگر ميرزا ابوالحسن را به لندن بفرستد تا موضع تازه دولت بريتانيا را به دقت بررسي كند. مقامات انگليسي اينبار شور و شوق سابق را در استقبال از ميرزا نشان ندادند، اما رسانهها و محافل لندن باز هم او را به گرمي پذيرفتند. او از ماه مي 1819 تا مارس 1820 (رجب 1234 تا جماديالاول 1235ه.ق.) در انگلستان ماند. ميرزا در اين مدت چند ملاقات دشوار با وزيرخارجه بريتانيا داشت. او ميخواست بداند «احساس فعلي انگلستان نسبت به ايران چيست» و توضيح داد فتحعليشاه براي طراحي «سياست جديد» خود ميخواهد پاسخ اين پرسش را بداند. او گلايه فتحعليشاه را از سپرده شدن امر سفارت انگلستان در تهران به يك كاردار، به لرد كاسلري ابلاغ كرد و نسبت به نفوذ رو به افزايش سياست روسها در ايران هشدار داد. اما كاسلري به صراحت روشن كرد كه «شالوده پيمان اتحاد ما (با ايران)، ضرورت حفظ و حراست امپراتوري عظيم ما در هندوستان بود» و از آنجا كه اين خطر فعلاً منتفي است «نميتوانيم در دعواهاي كوچك ايران با دولتهاي همسايهاش دخالت كنيم».
به نوشته دنيس رايت: «حقيقت عريان اين بود كه انگليسيها در اين ايام با روسيه پيمان اتحاد بسته بودند و به هيچوجه نميخواستند به خاطر ايران با روسيه درگير شوند... اولياي دولت بريتانيا به صراحت خاطرنشان ساختند در امر بازگرداندن اراضي از دست رفته ايران (به رغم وعدههايي كه داده بودند) هيچ كاري انجام نخواهند داد».
ادامه دارد
از جمله حوادث مهمي كه پس از پايان مأموريت ميرزا ابوالحسن شيرازي در لندن براي او اتفاق افتاد، برقراري مستمري ماهانه مادامالعمري بود كه كمپاني هندشرقي به توصيه دولت انگلستان برايش در نظر گرفت. ميرزا پس از بازگشت به ايران مأموريتهاي سياسي متعددي انجام داد و سرانجام به عنوان نخستين وزيرخارجه دولت قاجار برگزيده شد، بنابراين وجود نامش در فهرست مستمريبگيران كمپاني هند شرقي اهميتي دوچندان مييابد. به نوشته دنيس رايت: «بر اساس معيارهاي آن زمان پرداخت وجه به يك فرد خارجي به منظور تأمين حسننيت او و مآلاً پيشبرد منافع بريتانيا به هيچوجه كار ناپسندي به شمار نميرفت و ترتيب محرمانهاي نبود... ظاهراً از ناحيه دربار ايران [نيز به اين موضوع] اعتراضي نشد و با آنكه گاهوبيگاه ترديدهايي نسبت به وفاداري ميرزا ابوالحسن به انگلستان در ذهن مقامات لندن پيدا ميشد، ميرزا تا زمان مرگش در سال 1846 (1262ه.ق.) حقوقبگير كمپاني هند شرقي باقي ماند». («ايرانيان در ميان انگليسيها» دنيس رايت، ترجمه كريم امامي - با اندكي تغيير)
از نگاه امروزي به راستي حيرتانگيز است كه يك نماينده عاليرتبه دولت ايران رسماً حقوقبگير كمپاني معروف بريتانيايي بوده است. شگفتانگيزتر آن است كه در اينجا از ترديد انگليسيها نسبت به «وفاداري» ميرزا به منافع آنها سخن رفته است اما نشانهاي از نگراني فتحعليشاه از عدم وفاداري او به منافع ايران ديده نميشود. به نظر نميرسد حتي «بر اساس معيارهاي آن زمان»، مثلاً يك ديپلمات بريتانيايي هم مجاز بوده باشد از بيگانگان مستمري مادامالعمر دريافت كند تا به منافع آنها وفادار بماند.
شرف
ميرزا ابوالحسن سرانجام پس از يك سفر دريايي هشتماهه، در ماه مارس 1811 (صفر 1226ه.ق.) به همراه سرگور اوزلي و همسرش به ايران رسيد. اوزلي كه به عنوان سفير دائمي و مقيم به دربار فتحعليشاه اعزام شده بود، به سرعت موافقت شاه را در مورد قرارداد اتّحاد جلب كرد و هنگامي كه ميخواست كار ميانجيگري ميان ايران و روسيه را آغاز كند، از شاه خواست ميرزا را در هيأت مذاكره كننده ايران به كار گيرد. «بدينسان گويي مقدّر بود ميرزا ابوالحسن يكي از امضاءكنندگان عهدنامه گلستان باشد كه در سال 1813 (1228ه.ق.) بين ايران و روسيه منعقد شد و طبق آن ايران قسمت عمدهاي از مستملكات خود را در قفقاز از دست داد». فتحعليشاه كه «در اثر تلقينات سر گور اوزلي» اميدوار بود روسها تحت فشار بريتانيا به بازگرداندن بخشي از اراضي از دست رفته ايران رضايت دهند، ميرزا ابوالحسن را براي مذاكره بر سر جزئيات نهايي توافق به روسيه فرستاد. اما انگليسيها بر خلاف آنچه وعده داده بودند فشار مؤثري به روسها نياوردند و ميرزا ناچار شد دست خالي به كشورش بازگردد. او از سنپطرزبورگ با زبان انگليسي مخصوص خود نامهاي به لرد «كاسلري» (جانشين لرد ولزلي و وزيرخارجه انگلستان به هنگام نگارش اين نامه در سال 1812) نوشت و در آن يادآور شد: «من حالا با دست خالي به ايران برگشت و نميدانم قبله عالم با من چه كرد. تقاضاي من از آن مقام اين است كه مرا فراموش نكرد، و فراموش نكرد كه من با برقراري صلح براي انگلستان چهكار كرد. شما اين را هم فراموش نكنيد كه به خاطر قسم به شرف يك مرد انگليس، قسم به شرف سفير انگليس و قولهاي حتمي كه در ايران (توسط سر گور اوزلي) به من داده شد از قبله عالم استدعا كرد صلح (با روسيه) را قبول كند. اگر اوضاع همينطور بماند كه حالا هست براي شرف انگلستان خيلي بد. من خيلي متأسف و فكر ميكنم به زودي روزي ميرسد كه چشمهاي شما باز شود و مصالح واقعي و ارزش دوستي پادشاه ايران را ديد».
سفر دوم
شش سال پس از اين ماجرا (كه شرح مفصلتر آن را وقتي كه به موضوع معاهده گلستان رسيديم، مرور خواهيم كرد)، ميرزا ابوالحسن براي دومينبار مأموريت يافت به انگلستان سفر كند. در طول اين سالها ناپلئون در جنگ واترلو شكست خورد و خطر فرانسه براي انگليس رنگ باخت، در نتيجه از اهميت ايران نيز در چشم بريتانياييها كاسته شد. آنها در سال 1814 با سپردن امر سفارت خود در تهران به يك كاردار، تغيير نگاهشان را نسبت به ايران نشان دادند. «همچنين هنوز مركب امضاي عهدنامه مفصل (اتحاد ايران و انگليس) خشك نشده بود كه انگليسيها از ترس رنجاندن روسها با اصرار خواستار تجديدنظر در عهدنامه و حذف موادي شدند كه آنان را به تربيت سپاهيان ايران متعهد ميساخت.
دولت ايران در چنين شرايطي تصميم گرفت بار ديگر ميرزا ابوالحسن را به لندن بفرستد تا موضع تازه دولت بريتانيا را به دقت بررسي كند. مقامات انگليسي اينبار شور و شوق سابق را در استقبال از ميرزا نشان ندادند، اما رسانهها و محافل لندن باز هم او را به گرمي پذيرفتند. او از ماه مي 1819 تا مارس 1820 (رجب 1234 تا جماديالاول 1235ه.ق.) در انگلستان ماند. ميرزا در اين مدت چند ملاقات دشوار با وزيرخارجه بريتانيا داشت. او ميخواست بداند «احساس فعلي انگلستان نسبت به ايران چيست» و توضيح داد فتحعليشاه براي طراحي «سياست جديد» خود ميخواهد پاسخ اين پرسش را بداند. او گلايه فتحعليشاه را از سپرده شدن امر سفارت انگلستان در تهران به يك كاردار، به لرد كاسلري ابلاغ كرد و نسبت به نفوذ رو به افزايش سياست روسها در ايران هشدار داد. اما كاسلري به صراحت روشن كرد كه «شالوده پيمان اتحاد ما (با ايران)، ضرورت حفظ و حراست امپراتوري عظيم ما در هندوستان بود» و از آنجا كه اين خطر فعلاً منتفي است «نميتوانيم در دعواهاي كوچك ايران با دولتهاي همسايهاش دخالت كنيم».
به نوشته دنيس رايت: «حقيقت عريان اين بود كه انگليسيها در اين ايام با روسيه پيمان اتحاد بسته بودند و به هيچوجه نميخواستند به خاطر ايران با روسيه درگير شوند... اولياي دولت بريتانيا به صراحت خاطرنشان ساختند در امر بازگرداندن اراضي از دست رفته ايران (به رغم وعدههايي كه داده بودند) هيچ كاري انجام نخواهند داد».
ادامه دارد
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی