سه‌شنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۴

وزير و ميانجي

در دو شماره گذشته شرح لشكرآرايي بزرگ فتحعلي‌شاه در اوجان آذربايجان (بستان‌آباد) و نگراني‌هاي مربوط به طغيان تركمانان به رهبري يوسف‌خواجه كاشغري را مرور كرديم. به ياد داريد كه تقريباً همزمان با اين گردهمايي (اواخر تيرماه 1192ه.ش.) اخباري از اروپا به ايران رسيد كه از پيروزي قواي ناپلئون در برابر روس‌ها و پروسي‌ها حكايت داشت و اين اخبار بر اميدواري سران ايران مي‌افزود. اما در ميانه اين بيم و اميد، سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران) نيز بر كوشش‌هاي ميانجي‌گرانه خود براي راضي كردن ايراني‌ها به مصالحه افزود. مصالحه در آن هنگام به معناي چشم‌پوشي از سرزمين‌هاي شمال ارس (به جز ايروان و اطراف آن) بود. شاهزاده عباس‌ميرزا و وزيرش ميرزا بزرگ قائم‌مقام به همين دليل در برابر درخواست اوزلي مقاومت مي‌كردند. چنانكه پيشتر گفتيم ميرزا بزرگ با ديپلمات‌هاي فرانسوي حاضر در ممالك عثماني ارتباط‌هايي داشت و از اخبار پيروزي‌هاي ناپلئون (احتمالاً به همراه قدري چاشني اغراق) آگاه مي‌شد. در جريان مذاكرات صلح عسكران و اصلاندوز نيز اوزلي ميرزا بزرگ را باعث عدم دستيابي به توافق ميان روسيه و ايران مي‌دانست و اقدامات او را به تحريك رقباي فرانسوي منسوب مي‌كرد.
رقابت
كشمكش ميان اوزلي و ميرزا بزرگ گاه به مراحل حساسي مي‌رسيد، اما سفيركبير بريتانيا در عين حال به حمايت تعدادي از رجال ايران پشتگرم بود. او در نامه‌اي به تاريخ 24 دسامبر 1812م. (20 ذي‌الحجه 1227ه.ق. – 3 دي 1191ه.ش.)، يعني حدود دو ماه پس از شكست اصلاندوز، خطاب به «كاسل‌ري» وزيرامورخارجه بريتانيا نوشته بود: «اكنون شهرت داده‌اند كه واقعاً شكست اصلاندوز بر اثر دورويي و خيانت ما انگليسي‌ها بوده است. از بخت خوش، شاه ايران هنوز به من اعتماد فراوان دارد، سخنان مرا گوش مي‌گيرد و پايه‌هاي اعتقاد و ايمانش به ما سست نشده، ميرزا شفيع صدراعظم هنوز دوست يكدل من است و ميرزا ابوالحسن‌خان (شيرازي) هنوز نسبت به انگليسي‌ها وفادار باقي‌مانده است». او به وزيرخارجه‌اش اطمينان مي‌دهد كه در ديداري با شاه به او چنين قبولانده: «همه تقصيرها از ميرزا بزرگ بوده است و آنچه درباره انگليسي‌ها بر سر زبان‌ها انداخته‌اند بهتان محض است». («تاريخ روابط بازرگاني و سياسي انگليس و ايران»، ابوالقاسم طاهري، نقل شده در حاشيه «مآثر سلطانيه» توسط غلامحسين زرگري‌نژاد)
زرگري‌نژاد در حاشيه بخش ديگري از كتاب دنبلي، ماجراي جالب ديگري را نيز از يادداشت‌هاي جيمز موريه و كتاب طاهري نقل كرده است كه فضاي موجود در اردوي فتحعلي‌شاه را به خوبي نشان مي‌دهد. بر اساس اين روايت اوزلي پس از دريافت نامه‌اي از دوريچف كه او را به ادامه فعاليت‌هاي ميانجي‌گرانه‌اش فرا مي‌خواند، خود را به سرعت به اردوي شاهي در سلطانيه رساند. «چون وارد سلطانيه شد، بدون مراجعه به ميرزا شفيع مازندراني (صدراعظم)، مستقيماً از فتحعلي‌شاه وقت ملاقات خواست. شاه نيز به او پاسخ داد كه در اردو بماند تا در فرصت مناسب با وي ديدار كند. اوزلي چنانكه خود نوشته است، به فتحعلي‌شاه پيغام داد كه اگر بي‌درنگ به وي اجازه ملاقات با شاه داده نشود، او اين عمل را اهانتي به پادشاه انگلستان دانسته و خود را موظف خواهد ديد تا بي‌درنگ خيمه خود را از سلطانيه برچيند و آنجا را ترك كند. اوزلي مي‌نويسد كه عدم اجازه ملاقات فوري او با شاه زائيده تلاش بدخواهان (يعني ميرزا بزرگ) بود. سفير انگليس افزوده است كه در كنار تهديد به ترك سلطانيه، اعلام داشته كه شاه تا صبح روز بعد براي انديشيدن در بار درخواست او فرصت خواهد داشت و صبح روز بعد اوزلي سلطانيه را ترك خواهد كرد... تهديدهاي اوزلي مؤثر واقع شد و شاه ناگزير دستورات لازم را براي همراهي عباس‌ميرزا با خواست انگليسي‌ها در گفتگو با روس‌ها صادر كرد... اوزلي در گزارش‌هايي به لندن ميرزا بزرگ را بزرگ‌ترين دشمن انگليس و مخالف جدي صلح معرفي مي‌كرد».
سازش
روايت عبدالرزاق دنبلي نيز از اين ماجراها خواندني است. او مي‌نويسد پس از آنكه دوريچف در نامه به اوزلي خواستار تجديد ميانجي‌گري او شده بود «ايلچي انگليس حسب‌الاستدعاي او سعي‌ها مي‌كرد و مستحسنات در نظر پادشاهي جلوه مي‌داد و صدراعظم ميرزا محمدشفيع نيز به مقتضاي صلاح‌انديشي با او موافقت مي‌نمودند و در حضور اقدس سخن‌ها به تحسين حسن رأي او مي‌آراست، اما نايب‌السلطنه و قائم‌مقام و امرا و سركردگان سپاه كه امور آذربايجان به ايشان محول بود در پايه‌ي سرير آسمان‌ضمير عرضه داشتند كه سال گذشته روسيه (در اصلاندوز) حركتي كردند، مادام كه تلافي آنها بر وجه اكمل به عمل نيايد وقوع صلح و اصلاح و تمناي ايمني و فلاح صورتي نخواهد داشت. ايلچي در جواب عرايض ايشان عرض كرده، تعهداتي نمود كه اگر بناي كار به سازش قرار گيرد، بعد از تردد سفرا و آمد و شد ايلچيان طرفين، خاتمه آن موافق خواهش دولت عليه [ايران] خواهد شد. شروطي چند هم كه مناط اعتبار و منوط از شروع مسطوره سردار روس به او بود، مشتمل بر تعهدات خود به خط خود سپرد. در سياق آن حال، برخي امور از اغتشاش خراسان رو داد (ماجراي كاشغري)... كه معاودت (بازگشت) موكب همايون به دارالخلافه (براي رسيدگي به آن ماجرا) اولي و انسب بود. لهذا ميرزا ابوالحسن‌خان از دربار گيتي‌مدار سلطاني مأمور وسردار روس نيز به ملاقات او مبادرت نموده، عهد سازش بستند و قرار كار از طرفين به اين مطلب اتمام پذيرفت كه در بهار آينده ايلچيان به جناح فلاح در حركت آيند و ابواب مصالحت و مسالمت بر چهره عالميان گشايند و بناي امور مشخص شود كه بر چه وضع خواهد بود، رأي جهان‌آرا بر طبق اين مصلحت راضي و عزم معاودت به تختگاه سلطنت فرمود». (ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی