لشكركشي
در شمارههاي پيشين ديديم كه فتحعليشاه در واكنش به دريافت خبر واقعه اصلاندوز و سقوط لنكران، فراميني براي شاهزاده عباسميرزا فرستاد و تلافي شكستها را به رسيدن فصل بهار موكول كرد. او همچنين وجوهي را به بازسازي قشون عباسميرزا اختصاص داد. تدارك لشكركشي بزرگ به آذربايجان با فرا رسيدن بهار آغاز شد و سرانجام روز 30 ارديبهشت 1192ه.ش. (19 جماديالاول 1228ه.ق. – 20 مه 1813م.) اردوي شاهي تهران را به سوي سلطانيه ترك گفت. گويا اين درست روزي بوده كه خبر پيروزي حسينخان سردار ايرواني و «قواي جهاديه» او به همراه سرهاي بريده قربانيان روس به تهران رسيده و لابد نشانهاي مبارك تلقي شده است.
به نظر ميرسد برنامه فتحعليشاه تدارك قشوني پرشمار و ارائه يك نمايش قدرت در آذربايجان بود زيرا فوجهاي ديگري نيز به فاصلهاي اندك از نقاط ديگر كشور به سوي آذربايجان به حركت در آمدند: «شاهزادگان منوچهر لقا، نواب عليخان و شاهزاده محمدتقي ميرزا هر يك با فوجي درياموج و امرا و سركردگاني چون يوسفخان سپهدار (سردار افواج قاهره جانباز) و فرجاللهخان نسقچيباشي» پيش از حركت اردوي پادشاه به سوي سلطانيه به راه افتادند (مآثر سلطانيه). فتحعليشاه روز 21 خرداد به سلطانيه وارد شد و پس از اقامتي كوتاه، روز 19 تير به سوي اوجان (بستانآباد) در آذربايجان حركت كرد. در اين هنگام شاهزاده محمدتقي ميرزا و يوسفخان سپهدار با سواره باجلان و پياده بختياري از راه سرچم و نيكپي عازم آذربايجان بودند. همچنين شاهزاده محمودميرزا با توپخانه و سواران خواجه وند و عبدالملكي به همراه فرجاللهخان و اماناللهخان افشار و شاهزاده عليخان با اميران قاجار در مسير اوجان قرار داشتند.
بيرقهاي الوان
توصيف دنبلي از صحنه گرد آمدن اين سپاه جالب است: «حضرت نايبالسلطنه در دوازدهم شهر رجب [1228ه.ق. مطابق بيستم تيرماه 1192ه.ش.] از تبريز حركت فرموده، برادران ارجمند در چمن اوجان به لقاي مهرافزاي نايبالسلطنه كه شوق فراوان به ملاقات سعادتسمات ايشان داشتند، بهرهمند و از ديدار يكديگر خرم و شادمان گشتند. افواج قاهره سرباز ظفرطراز از عقب رايت نصرتآيت نواب نايبالسلطنه وارد چمن اوجان [شد] و از بيرقهاي الوان مجاهدان، ساحت چمن اوجان غيرافزاي لالهزار جنان گرديد... قريب به دوازده هزار سرباز از قديم و جديد، از پي هم، چون موج دمان وارد چمن اوجان شده از خروش تفنگشان گوش گردون كر و از برق شمشيرشان چشم آفتاب جهانتاب خيره گرديد. در روز بيستودوم شهر رجبالمرجب [1228ه.ق. مطابق 30 تير 1192ه.ش. يا 21 ژوئن 1813م.] كه موكب گردونساي شاهنشاهي ساحتافروز عمارت اوجان ميگرديد، نايبالسلطنه با چند نفر از غلامان كه در ركاب حاضر بودند به استقبال استعجال فرموده، در اردوي اعليحضرت شاهي شرف عتبهبوسي دريافت و از خدمت سپهررتبت مرخص شده، به ترتيب صفوف سرباز و جانباز و سوارهنظام و توپخانه شتافت. اكابر و اعيان فضلا و قضات و امرا و سركردگان مملكت آذربايجان به استقبال شتافته، شرف زمينبوسي و فيض حضور دريافتند. اعليحضرت ضلاللهي همه جا از دو طرف به صفوف سپاه ظفرپناه از توپخانه و توپچيان و سرباز و جانباز و سوارهنظام تفرجكنان تشريف ميآوردند. نظام و استعداد و قواعد و ضوابط سواره و پياده پسند طبع مشكلپسند شاهي افتاده، تحسينات بليغ كردند و از آداب و فرزانگي و سپهداري فرزند جوانبخت جوان بيش از پيش شادمان شدند». ناپلئون
در اين ميان رسيدن اخباري از درگيري مجدد روسها با ناپلئون در اروپا، مزيد خوشبيني و اميدواري سران ايران ميشد. ماجرا از اين قرار بود كه ناپلئون پس از شكست سختي كه در لشكركشي به روسيه متحمل شده بود در بازگشت به پاريس ارتش جديدي مركب از 300هزار جوان زير بيستسال فرانسوي تدارك ديده بود تا در مقابل قواي متحد روسيه و پروس كه در صدد وارد آوردن ضربه نهايي به او بودند مقاومت كند. ارتش جديد فرانسه در حالي كه به سوي رويارويي با دشمن حركت ميكرد، آموزش هم ميديد و جالب اينجاست كه در نخستين رويارويي كه روز اول ماه مه 1813م. (11 ارديبهشت 1192ه.ش.) ميان دو طرف روي داد، قواي ناپلئون پيروز شد و قشون روسيه و پروس را به آن سوي رود الب عقب راند. اين پيروزي كمتر از سه هفته بعد بار ديگر در بوتزن تكرار شد.
اخبار اين حوادث با توجه به بعد مسافت و عدم وجود وسايل ارتباطي سريع، تقريباً همزمان با گردهمايي بزرگ اوجان به ايران رسيد. اين موضوع در گزارش دنبلي به اين شكل آمده است: «چون سردار روسي (دوريچف) خبر ورود موكب انجمشكوه را به چمن اوجان و اجتماع و احتشاد سپاه بيكران كه دشت و كوه از عدت ايشان به ستوه آمدي بشنيد، متفكر و انديشمند گشته، به علاوه پادشاه فرانسه (ناپلئون) نيز بار ديگر ترتيب لشكر كرده با سپاهي وافر و شوكت متكاثر عزم مملكت روس [نموده] و داخل ولايات آنها شده بود، [اين مسائل] از دو طرف به اضطراب و پريشاني او (دوريچف) افزود و شرحي به ايلچي انگليس كه ملتزم ركاب گردونساي پادشاهي بود نوشته به توسط او سازش دولتين ايران و روس را طالب گشت».
در اين ميان اخباري از وقوع شورش و نافرماني در شمال شرق كشور نيز رسيد. در آنجا شخصي به نام يوسف خواجه كاشغري سر به طغيان برداشته و اوضاع را ناامن كرده بود. شرح ماجراي كاشغري، كوششهاي سفير انگليس براي صلح و آنچه به انعقاد معاهده گلستان انجاميد، موضوع يادداشت آينده خواهد بود.
در شمارههاي پيشين ديديم كه فتحعليشاه در واكنش به دريافت خبر واقعه اصلاندوز و سقوط لنكران، فراميني براي شاهزاده عباسميرزا فرستاد و تلافي شكستها را به رسيدن فصل بهار موكول كرد. او همچنين وجوهي را به بازسازي قشون عباسميرزا اختصاص داد. تدارك لشكركشي بزرگ به آذربايجان با فرا رسيدن بهار آغاز شد و سرانجام روز 30 ارديبهشت 1192ه.ش. (19 جماديالاول 1228ه.ق. – 20 مه 1813م.) اردوي شاهي تهران را به سوي سلطانيه ترك گفت. گويا اين درست روزي بوده كه خبر پيروزي حسينخان سردار ايرواني و «قواي جهاديه» او به همراه سرهاي بريده قربانيان روس به تهران رسيده و لابد نشانهاي مبارك تلقي شده است.
به نظر ميرسد برنامه فتحعليشاه تدارك قشوني پرشمار و ارائه يك نمايش قدرت در آذربايجان بود زيرا فوجهاي ديگري نيز به فاصلهاي اندك از نقاط ديگر كشور به سوي آذربايجان به حركت در آمدند: «شاهزادگان منوچهر لقا، نواب عليخان و شاهزاده محمدتقي ميرزا هر يك با فوجي درياموج و امرا و سركردگاني چون يوسفخان سپهدار (سردار افواج قاهره جانباز) و فرجاللهخان نسقچيباشي» پيش از حركت اردوي پادشاه به سوي سلطانيه به راه افتادند (مآثر سلطانيه). فتحعليشاه روز 21 خرداد به سلطانيه وارد شد و پس از اقامتي كوتاه، روز 19 تير به سوي اوجان (بستانآباد) در آذربايجان حركت كرد. در اين هنگام شاهزاده محمدتقي ميرزا و يوسفخان سپهدار با سواره باجلان و پياده بختياري از راه سرچم و نيكپي عازم آذربايجان بودند. همچنين شاهزاده محمودميرزا با توپخانه و سواران خواجه وند و عبدالملكي به همراه فرجاللهخان و اماناللهخان افشار و شاهزاده عليخان با اميران قاجار در مسير اوجان قرار داشتند.
بيرقهاي الوان
توصيف دنبلي از صحنه گرد آمدن اين سپاه جالب است: «حضرت نايبالسلطنه در دوازدهم شهر رجب [1228ه.ق. مطابق بيستم تيرماه 1192ه.ش.] از تبريز حركت فرموده، برادران ارجمند در چمن اوجان به لقاي مهرافزاي نايبالسلطنه كه شوق فراوان به ملاقات سعادتسمات ايشان داشتند، بهرهمند و از ديدار يكديگر خرم و شادمان گشتند. افواج قاهره سرباز ظفرطراز از عقب رايت نصرتآيت نواب نايبالسلطنه وارد چمن اوجان [شد] و از بيرقهاي الوان مجاهدان، ساحت چمن اوجان غيرافزاي لالهزار جنان گرديد... قريب به دوازده هزار سرباز از قديم و جديد، از پي هم، چون موج دمان وارد چمن اوجان شده از خروش تفنگشان گوش گردون كر و از برق شمشيرشان چشم آفتاب جهانتاب خيره گرديد. در روز بيستودوم شهر رجبالمرجب [1228ه.ق. مطابق 30 تير 1192ه.ش. يا 21 ژوئن 1813م.] كه موكب گردونساي شاهنشاهي ساحتافروز عمارت اوجان ميگرديد، نايبالسلطنه با چند نفر از غلامان كه در ركاب حاضر بودند به استقبال استعجال فرموده، در اردوي اعليحضرت شاهي شرف عتبهبوسي دريافت و از خدمت سپهررتبت مرخص شده، به ترتيب صفوف سرباز و جانباز و سوارهنظام و توپخانه شتافت. اكابر و اعيان فضلا و قضات و امرا و سركردگان مملكت آذربايجان به استقبال شتافته، شرف زمينبوسي و فيض حضور دريافتند. اعليحضرت ضلاللهي همه جا از دو طرف به صفوف سپاه ظفرپناه از توپخانه و توپچيان و سرباز و جانباز و سوارهنظام تفرجكنان تشريف ميآوردند. نظام و استعداد و قواعد و ضوابط سواره و پياده پسند طبع مشكلپسند شاهي افتاده، تحسينات بليغ كردند و از آداب و فرزانگي و سپهداري فرزند جوانبخت جوان بيش از پيش شادمان شدند». ناپلئون
در اين ميان رسيدن اخباري از درگيري مجدد روسها با ناپلئون در اروپا، مزيد خوشبيني و اميدواري سران ايران ميشد. ماجرا از اين قرار بود كه ناپلئون پس از شكست سختي كه در لشكركشي به روسيه متحمل شده بود در بازگشت به پاريس ارتش جديدي مركب از 300هزار جوان زير بيستسال فرانسوي تدارك ديده بود تا در مقابل قواي متحد روسيه و پروس كه در صدد وارد آوردن ضربه نهايي به او بودند مقاومت كند. ارتش جديد فرانسه در حالي كه به سوي رويارويي با دشمن حركت ميكرد، آموزش هم ميديد و جالب اينجاست كه در نخستين رويارويي كه روز اول ماه مه 1813م. (11 ارديبهشت 1192ه.ش.) ميان دو طرف روي داد، قواي ناپلئون پيروز شد و قشون روسيه و پروس را به آن سوي رود الب عقب راند. اين پيروزي كمتر از سه هفته بعد بار ديگر در بوتزن تكرار شد.
اخبار اين حوادث با توجه به بعد مسافت و عدم وجود وسايل ارتباطي سريع، تقريباً همزمان با گردهمايي بزرگ اوجان به ايران رسيد. اين موضوع در گزارش دنبلي به اين شكل آمده است: «چون سردار روسي (دوريچف) خبر ورود موكب انجمشكوه را به چمن اوجان و اجتماع و احتشاد سپاه بيكران كه دشت و كوه از عدت ايشان به ستوه آمدي بشنيد، متفكر و انديشمند گشته، به علاوه پادشاه فرانسه (ناپلئون) نيز بار ديگر ترتيب لشكر كرده با سپاهي وافر و شوكت متكاثر عزم مملكت روس [نموده] و داخل ولايات آنها شده بود، [اين مسائل] از دو طرف به اضطراب و پريشاني او (دوريچف) افزود و شرحي به ايلچي انگليس كه ملتزم ركاب گردونساي پادشاهي بود نوشته به توسط او سازش دولتين ايران و روس را طالب گشت».
در اين ميان اخباري از وقوع شورش و نافرماني در شمال شرق كشور نيز رسيد. در آنجا شخصي به نام يوسف خواجه كاشغري سر به طغيان برداشته و اوضاع را ناامن كرده بود. شرح ماجراي كاشغري، كوششهاي سفير انگليس براي صلح و آنچه به انعقاد معاهده گلستان انجاميد، موضوع يادداشت آينده خواهد بود.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی